طرفداری- ملقب به هیرو و دیوار چین است. او برای نخستین بار در کلاس سوم ابتدایی و به واسطه پدرش والیبال را آغاز کرد و حبیب طهوری نخستین مربی بود که والیبال را به صورت حرفهای به وی آموخت و تیم لولهسازی اهواز نخستین تیمی بود که به واسطه آن تجربه حضور در لیگ برتر را کسب کرد.
صحبت از سیدمحمد موسوی عراقی است. او در تیمهای لوله سازی اهواز، پتروشیمی بندر امام، پیکان، داماش، گیتی پسند و کاله سابقه بازی داشته و بعد از لیگ جهانی به متین ورامین پیوست. در سالهای بعدش هم بازی در تیم بانک سرمایه و دوبار قهرمانی با این تیم را تجربه کرد. محمد موسوی که در پست سرعتی زن و مدافع وسط بازی میکند، از معدود بازیکنانی است که تجربه بازی در اکثر مسابقات تیم ملی را داشته و بیتردید یکی از ستارگان والیبال ایران و جهان است.
در ادامه مصاحبه فارس را می خوانید با محمد موسوی:
لیگ امسال را با قهرمانی به پایان رساندی و خستگی از تنت در رفت؟
لیگ امسال لیگ سختی بود و فشار روی تیم بانک سرمایه زیاد بود. از ابتدای فصل نسبت به موضوعات مختلف از جمله هزینه کردن، جذب بازیکن و حتی نوع بازی کردن تیممان هم حرف و حدیث زیاد بود و نظرات مختلف وجود داشت. به نوعی میتوانم بگویم دشمن زیاد داشتیم. البته از قدیم گفتند پشت سر آدمهای موفق حرف زیاد است اما این موضوعات موجب میشد تا فشار روی تیم ما زیاد شود و خیلی از مواقع شرایط ما در مسابقه به اندازه شرایط ما در تمرین خوب نبود. استرس موجب میشد تا کیفیت بازیکنان در مسابقات حساس پایین بیاید. از ابتدای فصل که تیم را بستیم به دنبال این بودیم که بدون شکست قهرمان لیگ شویم اما متاسفانه 2 مسابقه را واگذار کردیم.
سال 95 برای سیدمحمد موسوی چگونه گذشت؟
سال خوبی بود. از نظر والیبالی شرایط 50-50 بود و اتفاقات خوب و بد داشت. اتفاقات خوب مانند صعود به المپیک و عدم نتیجهگیری مناسب در المپیک از جمله اتفاقات نسبتا بد سال 95 بود. با توجه به اینکه سال 95 برای من با قهرمانی در لیگ خاتمه پیدا کرد، میتوانم بگویم از نظر ورزشی سال خوبی برای من بود. در زندگی شخصی اتفاقات خوب برای من کم نیفتاد.
چرا در سال 95 سیدمحمد موسوی خیلی در چشم نبود؟
سال 95 سعی کردم کمی به دور از حاشیه باشم و بیشتر به مسائل فنی فکر کنم. این موضوع کاملا خواسته بود چرا که خودم میخواستم کمتر مصاحبه کنم، کمتر به برنامههای تلویزیونی بروم و بیشتر به موفقیت ورزشیام فکر کنم. فکر میکنم این موضوع خیلی هم خوب بود و موجب شد تا از نظر فنی عملکرد خوبی داشته باشم.
چه اشتباهی در سال 95 داشتی که اگر به عقب برگردیم آن را تکرار نخواهی کرد؟
تصمیمی نگرفتم و یا کاری نکردم که به نظرم اشتباه بوده باشد.
المپیک با تمام فراز و فرودهایش چگونه بود؟
المپیک شرایط خاص خودش را داشت. ما برای اولین بار بود که به المپیک صعود میکردیم و باید بگویم از نظر فیزیکی قدری شبیه بازیهای آسیایی بود اما از نظر کیفیت و فنی قابل مقایسه نبود. اگر بازی اول مقابل آرژانتین در شرایط المپیک به میدان نمیرفتیم، میتوانستیم به پیروزی برسیم. فکر میکنم تمام ورزشکاران از نظر سختافزاری کمی در مضیقه بودند. این موضوع از نظر غذایی هم صدق میکرد اما در مجموع تورنمنت خوبی بود.
اگر به عقب برگردیم در رژه افتتاحیه المپیک شرکت میکنی یا خیر؟
باز هم نه. به نظر من رژه رفتن خیلی وقت یک ورزشکار را میگیرد و موضوع چندان مهمی به نظر نمیرسد. من 2 بار در بازیهای آسیایی بودم که هر دو بار در رژه شرکت نکردم. این موضوع جذابیت چندانی برای من ندارد. هر چند که خیلیها دوست دارند حتما در این مراسم حاضر باشند. ضمن اینکه حضور در افتتاحیه امری اجباری نبود و کسی موظف نبود که در رژه حاضر باشد. نکته بعدی هم اینکه شرایط به گونهای شده بود که این اقدام ما به نوعی جنبه اعتراض به موضوع لباسها و برخی اتفاقات بچگانه هم داشت. در حالی که خیلی از کشورهای حرفهای به دنبال نوع تغذیه و تمرین بودند ما درگیر رنگ و سایز لباسها بودیم. از طرفی خیلی خسته بودم و علاقهای نداشتم 7-8 ساعت وقتم را تلف کنم تا 30 ثانیه از جلوی دوربین رد شوم.
والیبال ایران سال 95 را با کواچ شروع کرد، با لوزانو ادامه داد و با کولاکوویچ تمام کرد. حضور 3 مربی در یک سال در تیم ملی را چگونه ارزیابی میکنی؟
به نظرم تغییر مربی کار چندان مفیدی نیست. تغییر مربی مانند تغییر سیستم مدیریت در کشورها است. اگر هر 3 ماه یا 6 ماه مدیران تغییر کنند چه بلایی سر مملکت خواهد آمد؟ مربیانی که به ایران آمدند، همگی تقریبا یک سطح بودند و از مربیان خوب دنیا محسوب میشدند. به نظر من یک مربی اول از همه باید زمان مناسب در اختیار داشته باشد تا به وسیله آن قدرت این را داشته باشد تا بازیکنان را جابجا کرده و در نهایت به شرایط ایدهآل برسد. نباید کاری کنیم که یک مربی با خودش بگوید من که قرار است یک یا دو سال در این تیم کار کنم پس بهتر است هر طور شده نتایج خوب بگیریم و بروم. این یعنی نباید یک مربی را نتیجهگرا کنیم. مربی باید بداند که کارش ادامه دارد چرا که این موضوع به او قدرت میدهد تا بتواند به خوبی تیم را مدیریت کند.
به نظرت نتایج لوزانو با والیبال ایران خوب بود یا بد؟
چیزهایی که از لوزانو خواسته بودیم را به خوبی انجام داد. من شنیده بودم فدراسیون والیبال در ابتدا میخواهد تیم به المپیک صعود کند و در المپیک هم از گروهش صعود کند و این اتفاق هم افتاد. در مجموع نتایج بدی حاصل نشد اما آن چیزی که ما دوست داشتیم و مردم توقع داشتند محقق نشد.
برخیها میگویند لوزانو نتوانست ارتباط خوبی با بازیکنان ایران برقرار کند و این موضوع موجب شد جبههگیری و باندهایی علیه او در تیم ملی تشکیل شود. آیا این موضوع درست است؟
این حرفها همیشه هست. از زمان پارک کیوون این حرفها مطرح میشد. از آن موقع هر مربی که میرفت حرفهایی پشت سرش گفته میشد. گاهی میگویند فلان مربی ارتباط خوبی با بازیکنان برقرار نکرده و گاهی میگویند فلان مربی بیش از حد با بازیکنان ارتباط داشت. به غیر از ولاسکو این صحبتها در مورد تمام مربیان گفته شد. به عقیده همان برخیها تمام مربیان تیم ملی یا بیش از حد با بازیکنان گرم بودند یا سرد. در مورد لوزانو باید بگویم که این صحبتها در موردش درست نیست و واقعیت این است که او زمانی در اختیار نداشت. وقتی او وارد ایران شد 2 هفته بعد به انتخابی المپیک رفتیم. بلافاصله از آنجا وارد لیگ جهانی شدیم و پس از آن به المپیک رفتیم. یعنی اصلا وقتی برای اینکه او بخواهد تغییری در تیم ملی ایجاد کند یا تمرین خاصی انجام دهد، وجود نداشت. فقط شرایط را مدیریت کرد تا تیم ملی به نتایجی که مدنظرش است، برسد.
چرا این ذهنیت به وجود آمده که در تیم ملی والیبال باندی به نام ستارهها وجود دارد؟
دلیلش را نمیدانم. شاید رسانهها در این موضوع بیتقصیر نباشند. شاید هم به تحلیلهای کوچه بازاری مردم ربط داشته باشد. قطعا فضای مجازی هم مزید بر علت است. فضای مجازی تاثیر بسیاری روی مردم دارد و گاهی از تلویزیون هم بیشتر مردم به آن توجه میکنند. واقعا چنین باندی در تیم ملی وجود ندارد. تیم ملی افتخاری است که همه دوست دارند در آن بازی کنند. تمام بازیکنان تلاش میکنند تا تیم ملی بهترین نتایج را بگیرد چرا که به نفع خودشان است. به عنوان مثال من محمد موسوی اگر در تیم ملی موفق باشم، مردم مرا بیشتر دوست خواهند داشت و در مجموع موفقیت تیم ملی موجب میشود تا اسپانسرهای خوبی به سمت والیبال بیایند که در نهایت شرایط مالی بازیکنان بهتر خواهد شد و اصلاً منطقی نیست که چند بازیکن بخواهند باندی تشکیل دهند تا تیم ملی موفق نباشد. این حرفها کاملاً بچگانه و به دور از حرفهایگری است. هر رشتهای که موفق میشود این صحبتها را واردش میکنند و به نوعی چوب لای چرخ آن میگذارند. اگر من در تیم ملی بازی میکنم، میگویم که چنین چیزی ندارم و شایعهای بیش نیست.
نظرت در مورد کولاکوویچ چیست. آیا فکر میکنی آنقدر جاهطلب است که بتواند والیبال ایران را به آرزوهایش برساند؟
واقعیت این است که در حال حاضر نظر خاصی در خصوص کولاکوویچ ندارم چرا که برخوردی هم با او نداشتم. اما در مجموع فکر میکنم وقتی که به او دادهاند، وقت خوبی است
موسوی، معروف، محمودی، غفور، زرینی و .. نسل طلایی والیبال لقب گرفتند. فکر میکنی بعد از این نسل تیمی وجود دارد که بتواند این مسیر را ادامه دهد؟
در حال حاضر ما بازیکن جوان و بااستعداد کم نداریم. نمیتوان گفت نسل کنونی باید کنار برود و نسلی جدید جایگزینش شود. اگر این اتفاق بیفتد حتی بهترین تیمهای جهان هم ضربه میخورند. به نظر من هر دو سال چند بازیکن جوان باید به ترکیب تیم ملی اضافه شوند و این اتفاق در حال حاضر هم رخ میدهد. به یاد دارم از زمان بهنام محمودی و ترکاشوند و ... هم میگفتند که این نسل نسل طلایی والیبال ایران است و دیگر هیچ تیم و بازیکنی نمیتواند این راه را ادامه دهد اما پس از آن دیدیم که بازیکنان خوب و باکیفیتی آمدند که موجب پیشرفت والیبال شدند. هر چقدر برنامهریزی شود، نتیجهاش را خواهیم دید و نمیتوان گفت اگر این نسل تمام شود، والیبال ایران تمام شده است. شاید در چند پست کمی زمان ببرد تا جایگزینی پیدا شود. اما اینگونه نیست که نسلی بهتر از نسل ما وجود نداشته باشد.
با انقلاب سفید در تیم ملی موافق هستی؟ یعنی کسی پیدا شود تا این جرات را داشته باشد که ستارهها را کنار بگذارد و این جسارت را داشته باشد که از جوانترها استفاده کند؟
با بازی دادن به بازیکنان جوان موافق هستم اما این موضوع باید به صورت دورهای و تناوبی باشد؛ بهتر بگویم با انقلاب نرم موافقتر هستم! زمانی که ما وارد تیم ملی شدیم، آقای گائیچ نسل تیم ملی را کاملا تغییر داد. یعنی از 12 بازیکن تیم ملی 10 نفر تغییر کردند و تنها نادی و اکبری باقی مانده بودند. این موضوع کار ما را خیلی سخت کرد و شرایط به گونهای شد که والیبال ایران در سراشیبی بدی قرار گرفت. چند سال طول کشید که ما توانستیم به جایگاهی که لایق والیبال ایران است، برسیم. با تغییر کلی تیم موافق نیستم اما قطعا استعدادهایی که وجود دارد باید کم کم وارد تیم ملی شوند. مردم و مسئولان ما نتیجهگرا هستند و اگر والیبال ایران 2 سال نتیجه نگیرد، طرفدار و اسپانسری که در والیبال وجود دارد قطعا کنار خواهد رفت و روز به روز وضع والیبال بدتر خواهد شد.
برخیها معتقدند غرور موجب افت والیبال شده و نسل کنونی جنبه این بزرگ شدن را نداشته است؛ آیا با این موضوع موافقی؟
به نظر من کار از انتقاد خارج شده و به تخریب رسیده است. انتقاد 2 مدل است یکی تخریبی و دیگری سازنده. وقتی یک جمعی میتواند دست به کارهای بزرگ بزند برای مثال تیم ملی والیبال برزیل را در کشورش شکست دهد، یعنی آنقدر بزرگ شده که میتواند این کارها را انجام دهد. شاید در گذشته اگر یک مربی باشگاهی حرفی به من میزد، جوابش را میدادم اما حالا میبینیم که هیچ کدام از بازیکنان بزرگ این کار را نمیکنند. یعنی آنقدر افتادهتر شده اند که مغرورتر نشدند. قطعا وقتی بازیکنی به جایگاه بالایی میرسد، رفتارش تغییر میکند اما من تغییر رفتار را در بین بچههای والیبال تغییر مثبت دیدهام. یعنی اعتماد به نفسشان بالا رفته و در عین حال افتادهتر هستند. اگر یک ورزشکار اعتماد به نفس نداشته باشد، یعنی هیچ چیزی ندارد. اینکه گفته شود نسل کنونی جنبه بزرگ شدن را نداشته، فقط کار آدمهای حسود است. آنها حسودی میکنند چرا خودشان در این جایگاه نیستند. من حرفی ندارم. آنها اگر میتوانند بیایند و این کارهای بزرگ را انجام دهند و البته جنبهاش را هم داشته باشند.
ملیپوشان در اردوهای تیم ملی خیلی با هم دوست هستند. اما در رقابتهای لیگ شرایط کاملاً متفاوت است و گاها با هم درگیر هم میشوند. این دوگانگی از کجا شکل میگیرد؟
اگر اینگونه نباشد، نمیشود. وقتی بازیکنی به تیمش عرق داشته باشد قطعا توانای فنیاش هم بالا میرود. یعنی میتواند به خوبی بجنگد و برای کسب هر امتیاز تا تابلوهای تبلیغاتی هم بدود اما اگر اینگونه نباشد، تبدیل به بازیکنی بیخیال میشود و تنها به دریافت پول فکر میکند. هیچ کدام از بازیکنان دوست ندارند در قالب تیمهای باشگاهی خود بازنده باشند و فکر میکنم این موضوع رقابتها را جذاب میکند تا اینکه بخواهند در مسابقه با هم بگویند و بخندند.
محمد موسوی به سقف والیبال رسیده است یا نه؟
واقعیت این است که بعد از المپیک فکر میکردم که باید از تیم ملی کنار بروم و مصاحبهای کردم مبنی بر اینکه به صورت پارهوقت در تیم ملی خواهم بود. از نظر فکری خسته شده بودم و با خودم میگفتم در والیبال همه کار کردیم و حالا به گونهای دیگر به این موضوع نگاه میکنم. معتقدم که کار من این است و وقتی به صورت صد در صد روی این موضوع تسلط دارم و به نوعی حرفه من است، چگونه میخواهم آن را کنار بگذارم. بنابراین تا جایی که بتوانم و تا زمانی که برای تیم ملی مثمر ثمر باشم برای تیم ملی بازی خواهم کرد. اگر الان بدانم جوانی است که حتی 5 درصد از من پایینتر هم هست دوست دارم که او بازی کند چرا که تا 2 سال دیگر بسیار باتجربه میشود و از شرایط حال حاضر من بهتر خواهد شد. با توجه به آسیبدیدگیهایی که ما داریم و کهنه هم هست، مربی آینده و فدراسیون باید شرایط ما را درک کنند و در زمان و نوع تمرینمان شرایط خاصی در نظر بگیرند. به عنوان مثال شرایط تمرینی باید به نحوی باشد که شهرام محمودی یکی از نوابغ والیبال کشور را باز هم در تیم ملی ببینیم. اگر بخواهیم مدام از امثال محمودی کار بکشیم، شاید دیگر در لیگ برتر هم نتوانیم شاهد بازیهای او باشیم.
تا سال گذشته فعالیت زیادی در فضای مجازی داشتی. حالا چه اتفاقی افتاده که به نوعی گوشهگیر شدهای؟ علت این تغییر فاز چیست؟ آیا مخاطبان اذیتت کردند یا اینکه دیگر حوصله این کارها را نداری؟
نمیتوانم بگویم اذیت نشدم چرا که مردم ما گاها رفتارهای عجیبی دارند که البته من خیلی درگیر آن نمیشوم. تغییر فاز بسیار بزرگی داشتم و کمی آرامتر و گوشهگیر شدم. شاید به دلیل بالا رفتن سنم باشد. چند سال پیش جوان بودیم و تازه به شهرت رسیده بودیم و دوست داشتیم هر روز بیشتر دیده شویم اما حالا دیگر حوصله این کارها را ندارم و دوست دارم زندگی شخصیام برای خودم باشد. به این نتیجه رسیدهام که هر چه زندگی شخصی در فضای مجازی پخش نشود، بهتر است و به همین دلیل اغلب فعالیتهایم در فضای مجازی در قالب رویدادهای ورزشی است.
رفتار مردم در فضای مجازی را چطور ارزیابی میکنی؟
نمیتوانیم واقعیت را کتمان کرد که فضای مجازی واقعاً جذاب است. برخی جوانان عکسهایی را در فضای مجازی منتشر میکنند و دوست دارند به قول خودشان امروز 2 لایک بیشتر از روز گذشته داشته باشند. از طرفی فضای مجازی از تک بعدی کردن رسانهها هم جلوگیری میکند و این موضوع میتواند مفید باشد. شاید رفتاری که یک مقام مسئول در گذشته انجام نمیداد و یا به خلاف انجام میداد حالا خیلی زود در فضای مجازی پخش میشود و او نمیتواند به رفتارش ادامه دهد. به نوعی فضای مجازی موجب میشود افراد کار اشتباه نکنند تا در فضای مجازی پخش نشود و این یعنی فضای مجازی بازدارنده خوبی است اما اینکه یک نفر زندگیاش را وقف زندگی مجازی کند به نظرم خوب نیست. برای مثال من خودم در حد اینکه آخر شب نگاهی به اخبار بیندازم از فضای مجازی استفاده میکنم و اینستاگرام خودم را شاید هر دو یا سه روز یکبار چک کنم.
در یک سال گذشته همانقدر که عکسهای ورزشی تو بین مردم میچرخید عکسهایت در کنار اجاق گاز، با کلاه آشپزی و در حال آشپزی هم وجود داشت. آیا این یعنی آشپزی برایت یک دغدغه است یا علاقه و یا یک بیزنس؟
عکسهایی که میگویید مربوط به افتتاحیه رستورانم است و برخی از آنها در فضای مجازی پخش شد. نمیتوانم بگویم برایم یک بیزنس است چرا که بیزنس اصلی ما ورزش است و از این راه درآمد کسب میکنیم. رستورانداری از این جهت برایم خوب است که میتوانم هفتهای دو شب به آنجا بروم و با مردم در ارتباط باشم. یعنی پل ارتباطی بین من و هواداران میشود. بالاخره هواداران انتظاراتی دارند و ما هم باید تلاش کنیم تا جایی که میتوانیم آنها را برآورده کنیم.
چرا اغلب ورزشکاران برای انتخاب شغل دوم وارد شغلهایی مانند رستورانداری و یا امثال آن میشوند؟
من فکر میکنم بیزینس این موضوع خیلی مطرح نیست. بیشتر بحث ارتباط با هوادار است و فکر میکنم به همین دلیل باشد که ورزشکاران چنین شغلهایی را برای شغل دوم انتخاب میکنند.
مهمترین دغدغهات چیست؟
در حال حاضر مهمترین دغدغهام بحث اقتصادی و سرمایهگذاریهایی که انجام میدهم، است. البته پیش از آن به والیبال فکر میکنم.
در حوزههای فرهنگی رابطهات با سینما، موسیقی و کتاب چگونه است؟
ارتباط خوبی با سینما و موسیقی دارم اما متاسفانه میانه خوبی با کتاب ندارم. بهتر است بگویم خیلی حوصله کتاب خواندن ندارم. البته قبلا شرایط اینگونه نبود اما از وقتی که فضای مجازی با مطالب کوتاه و جذابش آمده، بیشتر دوست دارم آنها را بخوانم. آخرین کتابی که خواندم یک رمان از خانم مؤدبپور بود. در مورد موسیقی هم باید بگویم این روزها شرایط بسیار خوبی داریم و آهنگهایی که در ایران خوانده میشود، کاری کرده که مردم کمتر به خوانندههای غربی اهمیت بدهند. خوانندههای مورد علاقه من محمد علیزاده، سیروان خسروی و ... هستند. کم و بیش با آنها در ارتباط هم هستم. برای مثال برای مراسمهای مختلف از هم دعوت میکنیم. چند بار هم قرار بود برای تماشای مسابقات والیبال به سالن بیایند که شرایط فراهم نشد. آخرین فیلمی که دیدم هم «فروشنده» و «ابد و یک روز» بود که در سینما دیدم اما سینما رفتنمان هم یواشکی است. چرا که دوست ندارم این موضوع تبدیل به یک شو شود. نمیدانم چرا جدیدا دوست ندارم خبری از من منتشر شود. برای مثال اگر من را در سینما ببینند خبر میزنند که موسوی به سینما رفته است در حالی که این موضوع اهمیتی ندارد و تنها به خودم مربوط است.
آیا این نوع زندگی برایت سخت نیست؟
واقعا سخت است. چرا که موجب میشود ما منزوی و گوشهگیر شویم. اوایل راه همه تلاش میکنند مردم آنها را بشناسند اما وقتی که شناخته میشود عینک و کلاه میگذارد تا دیگر کسی او را نشناسد. بعضی وقتها دوست دارم راحتتر زندگی کنم اما واقعا نمیشود. گاهی در بانک یا ادارهای اگر من را بشناسند که به دردم بخورد، خوب است اما در مجموع این نوع زندگی کمی سخت است.
ستارههای ورزشی ما در چند سال اخیر به دنبال مدلسازی هستند. یعنی مدل مو، لباس و ظاهر خود را به گونهای خاص درست میکنند. خودت چقدر به این موضوعات اهمیت میدهی و حاضری برایش خرج کنی؟
من تاکنون به این موضوع فکر نکرده بودم و اولین باری است که کلمه مدلسازی را میشنوم. نه به این موضوع فکر میکنم و نه برایش هزینه میکنم. شاید منظورتان مدل ریشی است که اخیرا دارم که باید بگویم من در چند سال اخیر همیشه ریش داشتم و بیشتر برای دل خودم این کار را میکنم.
به نظر میرسد رابطه ستارههای فوتبال با والیبال خوب شده است. کدام بازیکن فوتبال را بیشتر میپسندی و با او دوست هستی؟
من خیلی رابطهای با فوتبالیستها ندارم. البته باید بگویم شرایطش پیش نیامده است. ارتباط کوچکی با مهدی رحمتی دارم اما نمیتوان گفت که خیلی گسترده است. تمام آنها بچههای خوبی هستند و باید بگویم ورزشکار جماعت آدم زحمتکشی است. در هر قشری خوب و بد وجود دارد اما ورزشکاری که به سطح اول رشتهاش رسیده، قطعا خیلی سختی کشیده است. من درک میکنم فوتبالیستی که در گرما و سرما، در آلودگی هوا، در خاک زیر شعار و فحش تماشاگران بازی میکنند، چه سختی میکشند. فردی که برای درآمدش چنین سختیهایی را تحمل میکند میتواند آدم خوبی باشد.
رفتن داورزنی از فدراسیون والیبال به وزارت ورزش را چطور ارزیابی میکنی؟
فدراسیون والیبال از زمان یزدانیخرم شکلی به خودش گرفته است. قطعا داورزنی هم به خوبی توانست آن مسیر را ادامه دهد و شاید هم کمی بهتر از او عمل کرد. حالا هم داورزنی سرپرست فدراسیون والیبال هست اما هر کسی که قرار است بیاید باید برای والیبال وقت بگذارد. والیبال به یک ورزش پولساز تبدیل شده است. وقتی مبلغ زیادی از یک اسپانسر گرفته میشود یعنی این رشته پولساز شده، دیده میشود و مردم دوستش دارند. بنابراین حیف است که جایگاه این رشته ورزشی که حاصل چندین سال زحمت و تلاش است به راحتی از دست برود. شاید من اگر جای آقای داورزنی بودم این تصمیم را نمیگرفتم و وزارت ورزش را به فدراسیون والیبال ترجیح نمیدادم.
واقعاً پرسپولیسی هستی؟
خیر. من پرسپولیسی نیستم اما پرسپولیس را بیشتر دوست دارم. عکسهایی از من منتشر شده که جنبه کریخوانی دارد که در مورد آنها هم باید بگویم که به من جو دادند و من کری خواندم. بهتر است بگوییم من طرفدار علی دایی هستم نه پرسپولیس.
آیا آدم خرافاتی هستی؟
خرافاتی نه اما به برخی مسائل توجه خاصی دارم، آن هم فقط در والیبال. همیشه فکر میکنم اگر زنجیرم در گردنم نباشد ممکن است بازی را ببازم یا امسال در تیم بانک سرمایه همیشه با اتوبوس از هتل تا خانه والیبال تهران که البته مسیر بسیار کوتاهی بود میآمدیم و اگر در طول مسیر چند جمله را نمیگفتم (جملاتی مثل پس چرا نمیرسیم یا چقدر مسیر طولانی شده است) حس میکردم یک جای کار ایراد دارد.
اهل شوخی آن هم از نوع خطرناکش هستی؟
خیر. چندان اهل شوخی کردن نیستم. امکان دارد حرفی بزنیم و بخندیم اما اهل شوخی از نوع خطرناکش نیستم.
قبض موبایلت چقدر میآید؟
40 یا 50 هزار تومان. البته دلیل این مبلغ را هم نمیدانم چرا که تقریبا اصلا از آن استفاده نمیکنم.
سال 96 را چطور میبینی؟
چند اتفاق برایم در حال رخ دادن است که اتفاقات جالبی است که اگر رسانهای شود متوجه آن خواهید شد. فکر میکنم سال 96 سال خوبی باشد.
میگویند در سال 96 سید متأهل میشود. درست است؟
خیر اصلا بحث ازدواجم مطرح نیست. میگویند ازدواج یک اتفاق است اما نمیدانم چرا این اتفاق برایم نمیافتد. من ازدواج را دوست دارم و به نظرم متأهل شدن کار خیلی خوبی است هر چند که امکان دارد کمی زمینگیر شویم! همانطور که تا الان 30 سالم شده و نتوانستم ازدواج کنم باز هم نمیتوانم زمانی برای این کار تعیین کنم. امکان دارد 6 ماه دیگر یا 6 سال دیگر متأهل شوم.
معمولاً لحظه تحویل سال کجا هستی؟
همیشه سعی کردم در لحظه تحویل سال کنار خانوادهام باشم. به یاد ندارم که غیر از این بوده باشد. البته یک سال اولین سفر خارجی خود که سال 82 بود با تیم دانشآموزی عازم قبرس شدیم و لحظه تحویل سال به مقصد رسیده بودیم. در سایر سالها کنار خانواده بودیم.
لحظه تحویل سال چه دعایی میکنی؟
دعای سلامتی. آرزو میکنم پدر مادرها همیشه سلامت باشند و اوضاع اقتصادی مردم خوب باشد. کلا باید بگویم مثل همه مردم آرزوهای خوب میکنم.
آیا آرزوی برآورده نشده هم داری؟
خیر. خدا من را خیلی دوست دارد و هر چیزی که در زندگیام خواستهام خدا به من داده است. هیچ وقت نخواستم یک هواپیمای شخصی داشته باشم. بهتر است بگویم همیشه معقول خواستهام و معقول هم گرفتهام.
چه توصیهای به مردم داری؟
من کوچکتر از آن هستم که بخواهم کسی را توصیه کنم. اما از مردم میخواهم در استفاده از فضای مجازی کمی اوضاع را مدیریت کنند. از آنها میخواهم فکر کنند آن فضا مجازی نیست و حقیقت دارد. کمتر کسی در واقعیت و در زندگی روزمرهاش به افراد مختلف فحاشی میکند.