وارن بافتاره من یبار جن دیدم . بابای مامانمم یبار دیده..واسه من یبار رفته بودم چوپونی با پسرعموم بعد یک درخت توت نر بود که خیلی خیلی بزرگ بود و ما با چوب میزدیم برگای درخت میریخت و گوسفندا میخوردن اما بعد از چند دقیقه دیدم هر چی میزنیم برگ میریزه گوسفندا مخصوصا قوچ تا نزدیکی درخت میاد و سریع برمیگرده چند بار این اتفاق افتاد و ما شک کردیم ی نگاه به بالای درخت انداختیم دیدیم یک شعی کوچولو با یم سر بزرگ بیضی شکل ک نصفش سفیده و نصفش صورتی یا قرمز بود پشت شاخه ها قایم شده و مارو دید میزنه ..آقا ما رو میگی گوسفندا رو سرازیر کردیم سمت روستا و د بدو تا میتونی .
واسه بابا بزرگمم خیلی باحال بود خخخخخ . اینو تعریف کردن برام ولی اون برای خودم اتفاق افتاد