اختصاصی طرفداری- بزرگی می گفت:" اگر اول باشید، اولید و اگر دوم باشید، هیچ چیز نیستید." این جمله مفهوم واقعی اش را زمانی بروز می دهد که بفهمیم آن بزرگ، بیلی شنکلی بوده است. شاید خود تقدیر هم تایید کند که او بزرگترین رتبه اول فوتبال جهان است. لیورپول او منت سر فوتبال گذاشت که به وجود آمد. فوتبالی که در این یادداشت سری به 10 تیم آخر برترش زده ایم. تیم هایی که اگر آن ها را از فوتبال بگیریم، ورزش زیبا تبدیل به چیزی عادی در روند این زندگی سراسر چالش می شود. فوتبال و تمامی این جملات در زندگی تماما بهانه است، حتی گاها خود زندگی هم بهانه است برای رسیدن به آن اول بودن، به آن قله، به آن جا که آقای شنکلی سال ها پیش به آن رسید و از آن بالا برای دیگران دست تکان نداد، او به بالا رفت تا دیگران هم به بالا برسند، کسانی هستند در فوتبال دنیا که گاها به چشم افرادی دون به آن ها نگاه می شود اما این آدم ها نیستند که سرشت را می نویسند. چه کسی فکر می کرد پسرکی که در شهرکی کارگر نشین در میان معادن زغال سنگ به دنیا آمد و با 9 برادر و خواهرش بزرگ شد، روزی کلمه "اول" برای همیشه بازنشسته کند. فرق اسطوره ها با افراد عادی تنها یک چیز است، آن ها به جنگیدن باور دارند. به اول بودن، به سرشت شدن.
در بخش پنجم و پایانی این سری یادداشت ها به 10 تیم آخر رسیده ایم. نکته ای قابل ذکر در این مجال است. برای این 5 بخش چیزی حدود 22 ساعت وقت با عشق صرف شده است، با عشقی زاید الوصف که تنها عشاق می توانند آن را درک کنند و قطعا برای منتشر شدن 5 قسمت بازه طولانی صرف شده است اگر عاشقان منتظر مانده اند، پوزش می طلبم. اما در مباحث ژورنالیستی گاها همه چیز به سرعت مربوط نیست. گاها منتشر کردن مطلبی بی عشق و بدون تحقیق فایده ای ندارد. اکثر عاشقان رتبه بندی این 50 تیم را در منبع اصلی نگاه کرده اند و طرفداری نیز می توانست این 50 تیم را بدون هیچ متنی بر آمده از دل و عشق و تنها به صرف نوشتن چند عدد پشت سرهم منتشر کند اما عاشقان عدد نمی خواهند آن ها، شیفتگی می خواهند، آن ها خاطرات می خواهند، آن ها فوتبال می خواهند.
43 سال پس از تولد در شهر بوداپست از خانواده ای کاملا معمولی، او هدایت مجار های جادویی را به عهده گرفت. گوژتاو سبس، شیرین ترین ناکامی تاریخ را رقم زد. او با تکیه بر فوتبال اجتماعی و از دل جامعه تیمش را را بنا نهاد. در سال 1949 مجارستان رو به کمونیست آورد. سبس بازیکنانی خارق العاده ای در تیمش داشت. از کاپیتان پوشکاش گرفته تا کاکسیس و باژسیک. جام زرین جام جهانی هیچگاه به مجارستان نرفت. اما کار هایی که سبس با فوتبال کرد، فراتر از یک جام هرچند ارزشمند است. او قهرمان المیپک 1952 شد. اما تاریخ آنجایی رقم خورد که او با مردانش مسافر لندن شد، به ومبلی رفت، مقابل انگلیس های مدعی ایستاد، از کنار زمین 6 بار نظاره گر بوسه زدن توپ به دروازه سه شیر ها بود و بی شک بعد از بازی به چشمان هوادارانی که متر ها آن ور تر بودند، خیره شد و با چشمانش گفت، این فوتبال است.
اما تاریخ آنجا تلخ شد که آن ها به جام جهانی 54 رفتند. در مرحله گروهی کره جنوبی را با 9 گل به خاور دور فرستاند، 8 بار دروازه آلمان غربی (قهرمان آن دوره را گشودند) و رفتند و رفتند و رسیدند به فینال. اما طبق معمول به تاریخ اعتماد نکنید. ظرف 8 دقیقه در فینال 2 گل به آلمان ها زدند اما وقتی تایم بازی به عدد 90 رسید آن ها 3 بر 2 باخته بودند. سبس رفت، جبهه ضد کمونیستی آغاز شد و در نهایت میراث مجارستان برای ما یک گابور کیرای شد که آن هم شلوارش را در چمدانش گذاشت و رفت به جایی.
یورو 2016؛ بازگشت «مجارهای جادویی» و میراث «فرانس پوشکاش» پس از 44 سال
از مجارستان تا اسپانیا یا خود بهشت؛ پوشکاش، پوشکاش است
ورزشکار قرن برای آن ها سالیان زیادی توپ زد. فوتبالیسیتی که واژه جواهر را به سطل زباله فرستاد. بله. ادسون آرانتس دو ناسیامنتو، پله. سال ها در این تیم توپ زد. شعار آن ها این بود:" اگر حریف به ما یک گل بزند، ما به آن ها سه گل خواهیم زد." آن ها با همین طرز تفکر دو بار قهرمان جام بین قاره ای شدند و دو بار کوپا لیبرتادورس را فتح کردند.
برای شکست دادن غول هایی چون اینتراخت فرانکفورت، اینتر میلان، بنفیکا شاید تنها این جمله سرمربیشان کافی بود:" به زمین بروید و هرآنچه را می دانید، انجام دهید." آن ها نیز همین کار را کردند.
داستان فراموش شده نابغه ای که به یک ماشین بی روح بدل شد (بخش دوم)
5 رکورد پله که شاید ابدی باشند
8 – اینتر میلان 1962 تا 1967 |
تعاریف علمی نیز در طول تاریخ باطل و تصحیح شده اند اما شاید هلنیو هررا دانشمند ترین فرد روی کره زمین بوده است. آنچه امروزه ما از آن به عنوان فوتبال ایتالیا یاد می کنیم، تعریفی است که این مرد آرژانتینی برای ما به ارث گذاشته است. او مبدع کاتانیچیو نبود پیش از او یک مربی اتریشی به نام کارل راپان آن را اختراع کرده است اما کسی که آن را به بلوغ رساند، کسی که آن را به جهان عرضه کرد، هررا بود.
در سال 1960 او از بارسلونا آمد. پروفشنالیسم را نیز با خود به به شهر میلان آورد. از تغذیه حرفه ای تا سخت گیری در مصرف مواد الکلی و البته استعمال سیگار. او یک بسته جامع بود. بسته ای از هوش، کلاس، برنامه ریزی و آینده نگری و البته روان شناسی.
او سه بار قهرمان سری آ شد. مردانش دو بار پیاپی در سال های 1964 و 65 بر بام اروپا ایستادند و البته اگر هررا در بسته اش چیزی به نام ضد بدشانسی هم داشت آن ها برای سومین بار پیاپی نیز قهرمان می شدند اما در سال 1967 در فینال به سلتیک باختند. نام بردن از بازیکنان اینتر آن دوره چیزی شبیه شوخی است. اغراق آمیز آن ها خودشان هر کدام یک باشگاه بودند. آرماندو پیچی، بورگنیچ، فاکتی، لوئیس سوارز و ساندرو ماتزولا و چند جین بازیکن ناب. سال 1968 اینتر را برای تبدیل شدن به گران قیمت ترین مربی جهان، به مقصد رم ترک کرد و اینتر خودش را نیز به رسم یادگار، در جیبش گذاشت و به پایتخت برد.
اینتر و چین؛ گذشته،حال و آینده
10 نکته جالبی که از باشگاه اینتر میلان نمیدانستید
هلنیو هررا؛ جادوگری که با اینتر همه چیز را کسب کرد
سال 2008 وقتی استارت بازی های یورو خورد، همگان منتظر یک اسپانیا پر از قهرمان اما بازنده دیگر بودند. اما این بار یک تفاوت وجود داشت. ستاره ها در زمین به مانند تاریخ فوتبال اسپانیا در حال تلعل بودند اما فرق جای دیگری بود. 2 متر آن ور تر از خط طولی. لوئیز آراگونس، اسپانیا را قهرمان یورو کرد و به مانند قهرمانان داستان های مصور جلوی جهان ایستاد و نشان داد، کشور او هم می تواند قهرمان شود."با این توازن و تفاوت در دادن پاس، اسپانیا فوتبال را به سر منزل مقصود رساند." این ها جملات پل هایورد در روزنامه گاردین پس از قهرمانی اسپانیا به عنوان تیمی که برای اولین بار در خارج از قاره خودش قهرمان جهان شد، است.
در 70 سالگی، کفش هایش را برداشت، بوسه ای به کاپ یورو زد و رفت به خانه و منتظر لحظه پرواز نشست. ویسنته دل بوسکه جانشینش شد. او تیمش را بر پایه بارسای پپ بنا نهاد. با همان روش تیکی تاکا. بازیکنان بی نظیری چون، راموس و کاسیاس و ژابی آلونسو را هم به این لیست اضافه کنید. قهرمانی جام جهانی 2010 و آن فینال رویای مقابل هلند و اداع احترام اینیستا به دنی خارکه پس از زدن گل پیروزی را فراموش کنید، کسی در مورد قهرمانی آن ها شک زیادی نداشت. در ضمن رکورد های 100 درصد پیروزی در مقدماتی را هم به یاد داشته باشید.
یورو 2012 شروع شد. حتی بدون مهاجم نوک هم اسپانیا می توانست برنده شود. آن ها حریفان یکی پس از دیگری در هم کوبیدند به فینال رفتند و مقابل ایتالیا ایستادند. ایتالیایی که آلمان را در نیمه نهایی با درخشش بالوتلی شکست داده بود. اما دل بوسکه طبق معمول در آن بازی هم از روی نیمکت بلند نشد. در واقع اصلا احتیاجی نبود. 4 بر 0. اسپانیا بازهم قهرمان شد.
اما جام جهانی 2014 پایانی بر دوره ای دوست داشتنی دیگری از فوتبال بود. ابتدا تحقیر زیر باران مقابل هلند و فن خال و بعد حذف زودهنگام. زمان برای رفتن است، اما لحظاتی زمان برای همیشه متوقف می شود. 13 جولای 2014 در ورزشگاه فونته نووای شهر سالوادور برزیل نیز، زمان برای همیشه ایستاد. برای همیشه.
غزلی تازه بگو آقای دل بوسکه
واکنش بازیکنان تیم ملی اسپانیا به خبر درگذشت آراگونس؛ با چه خاطراتی ما را ترک کردی!
یورو 2016؛ اسپانیا؛ خشم قرمز، آتش زیر خاکستر
گفتنی هایی از زندگی آندرس اینیستا
آندرس اينيستا، شواليه دنياى فوتبال
زوج بارسایی، ناجی اسپانیا
یادداشت ویژه؛ صدای مرگ تیکی تاکا!
یادداشت روز: تیکی تاکا، کیش و مات
کوین کیگان این گونه گفته است:" بزرگ ترین ترس من در زندگی این است که تیمم در مقابل جایگاه کاپ ورزشگاه آنفیلد گل اول را بخورد، اگر این اتفاق زمانی رخ بدهد من می میرم. وقتی هواداران شروع به خواند سرود"تو هیچگاه تنها قدم نخواهی زد " می کنند، چشمانم پر از اشک می شود. "
این دوره لیورپول مربوط به زمانی است که بیلی شنکلی تازه باشگاه را ترک کرده است. کسی که فوتبال را به مانند یادگیری الفبا آسان کرده بود. او در مورد سبک بازی تیمش می گفت:" یک بازی ساده بر پایه دادن و گرفتن پاس." آن مرد رفت. با پیسلی آمد. در اولین فصلش تیمش در لیگ دوم شد. او این را گفت:" این یک خطایی بزرگ است. ما هرگز برای جایگاه دومی را جشن نمی گیریم." بله او واقعا این کار را نکرد در هشت سال آینده قرمز ها 7 بار قهرمان لیگ شدند، 4 بار قهرمان اروپا شدندو چندین جام داخلی را بردند.
ابر ستاره های این تیم شاید بزرگ ترین سلسه فوتبالی تاریخ بریتانیا را تشکیل دادند. کوین کیگان، گرام سونس، کنی دالگیش، ایان راش از جمله آن ها بودند. حالا آن ها پیر شده اند، برخی در این کره خاکی نیستند و زمان گذشت اما متوقف نشد، چون آن ها هیچگاه تنها قدم نخواهند زد.
به بهانه تولد باشگاه لیورپول؛ از امضای شهردار پای یک برگه تا اشتیاقِ شنکلی
افت تدریجی لیورپول دهه ۸۰, افت ناگهانی منچستر در عصر جدید مدیریت، تغییر یا مدیریت تغییر؟
داستان کیگانیسم؛ مرثیه ای بر یک رویا
مرد متواضعی که هرگز تنها گام بر نخواهد داشت
شمعی در باد؛ باب پیزلی؛ الماسی که از هزاران تکه زغال سنگ ساخته شد
داستان بیل شنکلی؛ از عمق معدن تا هفت آسمان بزرگی
آندرس اینیستا می گه:" او چیز های زیادی برای تاریخ باشگاه بارسلونا به همراه آورده است، چیز هایی که هیچگاه فراموش نمی شود." بله. عشق هیچگاه فراموش نمی شود. چیزی که پپ گواردیولا از مردی خاص به نام کرایوف یاد گرفته بود. عاشق شو و برای عشقت بمیر. پپ عاشقانه آمد، عاشقانه اسطوره شد و عاشقانه جاودانه شد. اهمیت ندهید او الان کجاست، اهمین ندهید برای شکست بارسلونا می کوشد. در آینه به خودتان نگاه کنید، شما در آینه نه برنده می شوید و نه شکست می خورید.
تابستان 2008 گواردیولا روی نیمکت نیوکمپ نشست. تیم رایکارد را تحویل گرفت. تیکی تاکای، کرایوف را مدرن کرد. ستاره های جوان دیده نشده را بازی داد. ژاوی، اینیستا، بوسکتس، پیکه، دنی آلوز و لئو مسی را ساخت در واقع مجال بروز استعداد هایشان داد. ژاوی در مورد او گفته است:" اوبه مانند عقاب بر قله هر چیزی است." پپ پستی جدید به مسی داد. مسی به اوج رسید. بارسا به اوج رسید، فوتبال به اوج رسید. چندین قهرمانی لیگا با باختی هایی که برای نشان عدد 2 باید به آن ها التماس می کردید و فتح اروپا در دو بازه با قدرت مثال زدنی. یک بار در رم و یک بار هم در ومبلی، جایی که فوتبال هر روز متولد می شود. الکس فرگوسن بعد از باخت در سال 2011 به بارسلونا در فینال لیگ قهرمانان گفت:" هیچکس نمی توانست اینگونه ما را تنبیه کند."
چیزی بیشتر از فوتبال در آن تیم بود، چیزی فراتر از گل زدن و گل خوردن، چیزی ما بین حیات و ممات، چیزی بین بودن و نبودن، چیزی فراتر از یک باشگاه.
"فراتر از یک باشگاه"، به مناسبت تولد 116 سالگی بارسلونا
به روایت طرفداری؛ مسیری که بارسلونا طی کرد و به دوگانه داخلی دست یافت
توتال فوتبال و گواردیولاییسم، گذشته و حال...
مملوء از «حشو»؛ گواردیولا و دردسر های «زیادی» باهوش بودن
لیونل مسی و هورمون HGH؛ حقیقت امر چیست؟
داستان فراموش شده یک ایرلندی، که بارسلونا را نجات داد
4 – رئال مادرید 1955 تا 1960 |
چیزی در رئال مادرید است. چیزی به مانند غرور، چیزی به مانند کلاس. آن ها در دسته دوم هم بازی کنند بازهم صلابت خاص خودشان را دارند خب از سلطان فوتبال اروپا نیز همین انتظار می رود. شاید آن ها زیاد خودخواه نیستند وگرنه باید در هر بازی از ال کلاسیکو گرفته تا بازی های گروهی لیگ قهرمانان بنر "بروید هر وقت به عدد 11 رسیدید، بیایید" را به اهتزاز در می آوردند.
5 قهرمانی متوالی در جام باشگاه های اروپایی از سال 1956 افتخاری نیست که عدد به برچسب کردن زمان، گذشته و اهمیت نداشتن بتوان آن را به زیر فرش فرستاد. آن هم ستاره در یک تیم را نمی شود ندید، حتی با چشمان بسته هم می شود وجود آن هم ستاره را حس کرد. می گفتند آن ها بعد از برزیل بهترین تیم جهان اند.
رئال مادرید فوتبال اسپانیا را 10 گام به جلو برد. آن ها قدیمی فراتر از حد تصور در رابطه با فوتبال حرفه ای برداشتند. سطر ها و کلمات آن ها را وصف نمی کنند. اگر هنوز هم در بزرگی آن ها شک دارید دو عدد 1 را کنار هم بگذارید و فقط به آن نگاه کنید.
به روایت طرفداری؛ رئال مادرید و تکیه بر تخت پادشاهی اروپا
داستان تاسیس رئال مادرید؛ نوزادی که کمی پس از تولد شناسنامه گرفت
فتح پادگان، حکایت چسبانده شدن یازدهمین ستاره بر شانه رئال مادرید
هفت فصل فراموشی رئال مادرید
انتقال دی استفانو به رئال مادرید(به همراه فایل PDF)؛ بخش چهارم و نهایی؛ پایان ماجرا
برنابئو، دی استفانو و بازبی؛ داستان سربرآوردن دوباره ققنوس از خاکستر
آریگو ساکی می گفت:" تیم و بازیکنان باید باهم حرکت کنند و جا به جا شوند، گویی که همه یک فرد هستند." این طرز تفکر را با اسم سیلویو برلوسکونی میکس کنید و تنها برید به سمت بام فوتبال . برلوسکونی در سال 1986 به باشگاه آمد. او را با زمان حال مقایسه نکنید وقتی آمد 50 سال را رد کرده بود و در حال تیتر 1 شدن در روزنامه ها حال به عناوینی مختلف. این روز ها در حالی روی صندلی اش نشسته اش که هر ثانیه منتظر ورود چشم بادامی ها از درب باشگاه است اما باید یاد ها سپرده شود او چند دهه میلان را قدرت اروپا نگه داشت. در اینجا یک بازه از میلان بررسی شده است اما او 30 سال میلان را جزو قدرت های اروپا نگه داشت حال با هر روشی.
ساکی یک روش ساده داشت. تیم آن ها 2-4-4 به سبک توتال فوتبال بازی می کرد با روشی خاص. با وجود آن هم غول در تیم احتیاجی هم حتی به تاکتیک نبود. رایکارد، فن باستن، رود گولیت و بارسی و در آینده چند بسته سفارشی از بازیکنان خارق العاده دیگر. میلان ساکی در این بازی یک بار اسکودتو را برد اما دو بار قهرمان اروپا شد و این را هم یادمان باشد قهرمانی که با در هم کوبیدن 6 بر 1 رئال مادرید طی دو بازی به دست آید، چیزی فراتر از یک قهرمانی و بالا بردن یک جام چند کیلویی است.
پائلو مالدینی، آنچلوتی، دونادونی و کاستاکورتا هم برای آن میلان دیوانه کننده توپ زدند.
نگاهی به تحول فوتبال ایتالیا با آریگو ساکی
میلانِ آریگو ساکی؛ تحقق یک رویا
بررسی وضعیت میلان؛ باشگاهی با یک کوه مشکل
میلان و انقلابی که نمادهایش را خورد
این میلانِ چسب و قیچی
کم کم داشتند به تاریخ می پیوستند، اما کدام تاریخ؟! آنها خودِ تاریخند
شغل ایتالیایی (قسمت سوم)
عصر تلویزیون های رنگی با انسان نما هایی زرد آغاز شد. افرادی که وقتی در زمین تازه از قاب تلویزیون سبز شده، می دویدند تنها یک حس را به ببینندگان القا می کردند. زیبایی. آنقدر زیبا که فقط باید چشم ها را بست تا بتوان آن را دید. زیبا بودن برزیل چیز طبیعی شده بود اما دیدن آن هم زیبایی به صورت رنگی، رویایی بود که بشر آن را به چنگ آورده بود.
برزیل در سال های 1958 و 1962 هم قهرمان شده بود. در سال 1966 اما آن ها در انگلیس بدون افتخار به خانه بازگشتند. پله سودای رفتن کرد اما ماند. 4 سال بعد به مکزیک سر زدند. عملکرد خوبی در دفاع نداشتند و در تمامی بازی ها به جز یک بازی گل خوردند و به شکل تحقیر آمیزی آن بازی هم در مقابل انگلیس بود و لازم به ذکر است، انگلیس قهرمان دوره قبل بود.
غیر از کارلو آلبرتو که چندی پیش در گذشت در آن تیم بازیکنانی چون پله، جرزینیو، گرسون و رولینیو حضور داشتند و زاگالو هم روی نیمکت نشسته بود.احتمالا برای آخرین بالا برده شدن جام ژول ریمه شکست 4 بر 1 ایتالیا کافی بوده است. برزیل بازی کرد، قهرمان شد. برزیل زیبا شد، فوتبال ژوگو بونیتو.
کوپا آمریکا 2016؛ برزیل؛ در اندیشه کسب قهرمانی با تیم دوم!
فتو کلیپ اختصاصی؛ کارلوس آلبرتو تورس (2016 - 1944)
یادی از گذشته ها: مروری بر ستاره ها و تیم های جام جهانی 1970 مکزیک
داستان فراموش شده سگی که ژول ریمه را پیدا کرد
بری هال شاف، مدافع وقت تیم آژاکس در سال 1979 کفش هایش را آویخت و مدتی در یونان مربیگری کرد زمانی که مدافع سابق آژاکس در یک روستای دور افتاده کوهستانی حضور داشت معنی عشق را فهمید. داستان را از زبان خودش مرور می کنیم:" پیرمردی با مو های بلند و ریش هایی بلند دستانم را گرفت و شروع به گریه کرد. او گفت در این روستا هیچ تلویزیونی وجود نداشت و من برای دیدن بازی های آژاکس 2 ساعت راه می رفتم تا بازی های این تیم را در دهکده دیگری ببینم. حالا در مقابل او یک بازیکن آژاکس بود. او باورش نمی شد و احساساتی شد."
تیم آژاکس تنها یک تیم نبود. تنها یک تاریخ نبود. تنها دو جین ستاره نبود. آن ها چیزی ساختند که بعد ها بارسلونا را ساخت، آن ها چیزی ساختند که بعدا میلان را ساخت. آن ها چیزی ساختند که بعدا زیبایی را ساخت. آن ها یاد دادند باید عاشق بود. هر کاری را می توان معمولی انجام داد یا می توان آژآکس وار انجام داد. به سبکی جاودان، بی ریا، عاشقانه، جنون آمیز و تاثیر گذار. آن ها سه بار پیاپی قهرمان اروپا شدند اما باور کنید بی ارزش ترین چیز برای تعریف آژاکس این است.
رینوس میشل، کرایوف، آری هان و یوهان نسکنز را فراموش کنید. هر چند میشل گفته بود:" من بدون کرایوف، هیچ تیمی ندارم." اما آن ها همگی با هم با یک نام در تاریخ ثبت شدند. هر انسانی که ثانیه ای به زمین سیز خیره می شود، مدیون این تیم است.میدون این جمله است:" عشق و دیگر هیچ."
آكادمی فوتبال آژاكس، الگوى موفق لاماسيا
داستان ژنرال، مردی که توتال فوتبال را به رشته تحریر در آورد
یادداشت وارده: آنچه که فوتبال می خواست
داستان آقای کرایوف؛ نجات دهنده در گور خفته است
4 بخش دیگر این سری یادداشت ها |
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم