طرفداری- بعضی چیز ها همیشه متعلق به یک نفر است. بعضی چیز ها همیشه برای یک نفر است. گاهی یک چیز برای یک جا ساخته شده است. حتی اگر سلسله مراتب دنیا سبب جدا شدن دو چیز از همدیگر شود، در نهایت سرشت بر این است که آن ها به هم نزدیک شوند. سخت است که کاتالان را از باشگاه بارسلونا جدا کرد.فقط سخت است. ژنرال فرانکو سعی کرد این کار را بکند اما حالا او دیگر نفس نمی کشد اما پرچم های در ورزشگاه اختصاصی بارسلونا در بازی مقابل سیتی با آهنگ باشگاه شروع به رقص کردند. یوهان کرایوف وقتی متولد شد کسی فکر نمی کرد روزی اصلا چیزی در مورد بارسلونا بشنود اما او شنید، مسافر بندر کاتالان شد و شد اسطوره نیوکمپ. او متولد هلند است اما همه او را یک کاتالان می دانند. او برای این ساخت شده بود. سرنوشت این را می خواست.
پپ گواردیولا فردی است که به نظر حتی اگر آخرین سیاره منظومه شمسی هم سفر کند، کمتر کسی است که او را یک کاتالان، یک بارسلونایی و یک مجنون نداند. شاید، شاید سیتی پپ، در 10 بازی اول فصل از خود بارسلونا هم بارسلونایی تر بازی کرد. بعضی چیز ها متعلق به یک نفر است. بله. پپ گواردیولا متعلق به بارسلونا است، متعلق به کاتالان است. بارسلونا در او خفته است. شاید یکی از دلایلی که گواردیولا سعی کرد خرید های زیادی از بارسلونا داشته باشد، همین باشد. او حس می کند بازیکنان بارسلونا بخشی از وجودش هستند، بخشی از آنچه باید در سیتی داشته باشد. خود گواردیولا بر این باور است که انریکه و پسرانش کار هایی را بهتر از دوران خود او در بارسا انجام داده اند. اما خب یادمان نرود، لوئیز انریکه هم سرشتی کاملا مشابه پپ داشته است. فردی که از رئال مادرید به بارسلونا آمد. این به مانند این است که در جبهه نبرد جنگ جهانی دوم اسلحه خود را بیندازید و از ارتش نازی ها به طرف ارتش متفقین بدوید. شاید نازی ها شما را گلوله باران کنند، شاید ارتش متفقین و شاید هیچکدام یا شاید هر دو. اما اینجا چیزی به نام سرشت تصمیم می گیرد. شاید همه به یاد داشته باشند که انریکه بازیکن رئال مادرید بوده است اما خیلی دوست ندارند این را به یاد بیاورند.
در این فصل اعتراضات زیادی به انریکه شده بود. آن ها در خانه به آلاوز باختند و شکستی عجیب و غریبی مقابل سلتا داشتند. رسانه ها شروع کرده بودند به انتقاد. او در بازی اول هفته با دپور با ترکیب خاص 3-4-3 وارد زمین. آندره گومز، رافینیا و اینیستا را بازی داد و البته جوابی که گرفت، فوق العاده بود. لوئیس سوارز را علی رغم ساعت ها پرواز در ترکیب اصلی قرار داد و البته سوارز هم مزدش را داد و البته فراموش نکنیم لوچو، لئو مسی را که تازه بند مصدومیت را پاره کرده بود از روی نیمکت آورد تا چشمه ای نشان دهد و به پپ هشدار دهد. به نظر انریکه از قبل می دانست این بازی را برده است.
در بازی روز چهارشنبه، بارسلونا بهتر از سیتی بود. البته این را به یاد داشته باشید که واکنش های دیدنی تراشتگن بارسا را در این بازی نگه داشت و یادمان باشد به گفته خود پپ او به دنبال تراشتگن بوده است و در نهایت موفق به جذب کلودیو براوو شد، همان دروازه بانی که اشتباه کرد و اخراج شد. شاید اگر کنفرانس پپ قبل از بازی با بارسا را مرور کنیم او خودش پیش بینی اتفاقات بازی کرده بود البته به صورت رمز آلودی. از صحبت در مورد تراشتگن و براوو و صحبت در مورد مهار مسی.
آمار پپ در دو بازی اخیر در نیوکمپ تحقیر آمیز بوده است. 7 گل خورده، 0 گل زده و 2 شکست. ولی تحقیر آمیر کلمه مناسبی است. مگر کسی پیش خودش تحقیر می شود. قصد از یادداشت ستایش از بارسلونا یا پپ و موضوع" طرفداری" نیست. فوتبال همین است. گاهی باید ستود، گاهی باید انتقاد کرد و گاهی باید گذاشت و رد شد. کریستین متز، محقق سینما، بیش از 30 سال در مورد این هنر تحقیق کرد اما اگر مطالبش را بخوانید فکر می کنید او کسی است که از سینما متنفر است. گاهی برای دوست داشتن باید متنفر شد.
شاید پیروزی تاکتیکی لوچو مقابل پپ در بازی چهارشنبه، نبود روبرتو و البته بازیکن جانشینش بود. ماسکرانو در پستی که اصلا در آن بازی نکرده بود به میدان رفت. او تنها جناح راست بارسا را محکم نکرده بود بلکه بارها به پیکه و اومتیتی در مرکز دفاع کمک کرد. نکته دیگر چیزی است که شاید از قاب دوربین های تلویزیونی خارج مانده است. صحبت های متعدد انریکه و ماسکرانو در طول بازی و هر موقع که فرصتی پیش می آمد. از دو بازیکن جانشین اجباری هم غافل نشوید. با مصدومیت پیکه و آلبا در نیمه اول بسیاری کار بارسا را سخت می دیدند. اما دینیه خوب کار کرد و اومتیتی جوان در قلب دفاع به مانند یک کاپیتان 35 ساله توپ زد.
گل اول بارسا را مرور کنید. کولاروف و مسی نبردی بر سر توپ داشتند اما ماسکرانو می آید و تاثیرش را می گذارد و پایه گذار گل اول مسی شد. صحبت های زیادی در مورد ذهن شده است. در فوتبال این قضیه کاملا موثر است. مسی بازیکن بی نظیری است. تکنیک بی نظیری دارد اما کلید پیروزی مسی بر دیگر بازیکنان ذهنش است نه پاهایش. او مغز بازیکن حریف را دریبل می زند نه بدنش را. هرچه زمان بازی به عدد 90 نزدیک تر شد، بازیکنان سیتی از لحاظ ذهنی کم آوردند و مسی هنر نمایی کرد. به نظر سوارز در این بازی نقش دام را داشت. او اوتامندی را تحت تاثیر قرار داد تا فضا برای نیمار و مسی باز شود. سیستم شناور در بین MSN همیشه به چشم می خورد اما مسی سالیان است که از وسط نفوذ می کند و چه چیز از این بهتر که سوارز، اوتامندی را محو کند. استونز جوان هم در برخی صحنه ها عملکرد خوبی داشت و بازی خوانی خوبی انجام داد اما آنچه باید رخ می داد، رخ داد. مسی دفاع سیتی را با حرکاتش از هم باز می کرد اما حرکات او از بیرون به داخل تنها دلیل شکست سیتی نبود اما سه گل را به همراه آورد.
جلوی دفاع سیتی گوندوعان حضور داشت. او تازه به سیتی آمده است و البته از لحاظ تجربه با راکیتیچ و اینیستا قابل مقایسه نیست و البته پایه گذار سوم بارسلونا بود.
انریکه بعد از بازی گفت که به شدت خسته است و خوشحال بود تنها یک پپ وجود دارد. او از تدابیر شدید قبل از بازی گفت و خستگی فراوانش. شاید انریکه بعد از این باید فقط بیشتری را صرف کند و به نیمار یاد بدهد که چگونه خوب پنالتی بزند.
بحث طرفداری در فوتبال چیزی است این ورزش را به "ورزش زیبا" تبدیل کرده است و آن را به این مجنوبی تبدیل کرده است که همه ما هر روز با آن سر و کله می زنیم. ذات فوتبال این است. گاهی باید خوشحال بود، گاهی باید گریست. گاهی باید متعصب بود و گاهی خاکستری و گاهی هیچکدام. گواردیولا 14 جام در طول دورانش در بارسا برد اما رفت و چهارشنبه مقابل خانه یا خانه فوتبالی اش جنگید. در مورد این موضوع برگ ها می توان نوشت. یادداشت را با جمله ای از کریستین متز به پایان می بریم:" توضیح سینما کار بسیار دشواری است چراکه درکش بسیار آسان است." این جمله متز تنها مربوط به سینما نیست.