زلاتان ایبراهیموویچتا انتهای عشق مرا برقصان
با ویولون آتشینت مرا تا انتهای عشق برقصان
در میان بیم و وحشت مرا برقصان تا امنیت مطلق
مرا چون شاخه ی زیتونی بردار و کبوتر راهنمایم به منزل باش
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
وقتی شهود رفتند، بگذار زیباییت را بنگرم
بگذار حرکتت را احساس کنم، همانند بابلی ها*
آرام به من نشان بده آن چه را که فقط حدودش را من می دانم
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
برای جشن عروسی که بر پا کرده ایم مرا برقصان، مرا مدام برقصان
با محبت مرا برقصان و طولانی مرا برقصان
ما هر دو مغلوب و هر دو غالب عشق خود هستیم
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
برای کودکانی که انتظار به دنیا آمدن را می کشند، مرا برقصان
از میان پرده هایی که بوسه های من و تو در آن خسته مانده اند، مرا برقصان
هم اینک پناهی از خیمه برپا کن، هر چند هر ریسمان آن پاره باشد
تا انتهای عشق مرا برقصان
با ویولون گر گرفته ات مرا تا انتهای عشق برقصان
در میان بیم و وحشت مرا برقصان تا امنیت مطلق
با دست برهنه ات مرا لمس کن یا با دستکشت
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان