پرچم ها را پایین بیاورید. موسیقی را متوقف کنید. پس از دو هفته مختنق و هیستریک در فرانسه، زمان بازگشت به خانه فرا رسیده است. نه تنها که داستان انگلستان که حضور شهر نیس در تورنمنت هم به پایان رسید. تیمی که کار را تمام کرد از کشوری با جمعیت محله لویشام لندن می آمد. سوت پایان، نقطه پایان روی هاجسون پس از یک دوره چهار ساله نیز بود. دوره ای که می توان آن را به عنوان یکی از بزرگترین فجایع تاریخ ورزش انگلستان نام نهاد. شکست تنها شَمایی از سقوط آهسته بود. نیش آخر بر بافت هایی که رفته رفته در خورد می مردند.
هاجسون باید می رفت. این را همه می دانستند. عنصر غم و اندوه بر هر ساک بستنی وجود دارد، حتی در خصوص ناامید کننده ترین هایی مانند روی. هر قدر که اتفاق، دردناک بود، باید گفت که درس های زیادی چون داستانی آموزنده برای فرا گرفته شدن، رویت شد. زمخت تر از آن که نام داستان آموزنده بر آن بگذاریم اما شعر می نامیمش. شبِ خیسِ روی؛ جایی که نتوانست سایه ای از آن که باید باشد، آنی که انتظارش را می کشیدیم باشد. انگلستان تنها نباخت، اینکه روی هاجسون چشم در چشم ریشه های خود و تاثیراتش، به تراژدی ترین شکل از سوت پایان کر شد. شاهد تیم روی و ایسلندِ لارس لاگربک بودیم؛ تیم هایی دونده با پاس های بلند که ذهنیتی از دیدارهای قدیمی لیگ انگلستان را زنده می کردند. با برخوردهای فراوان. به دنیای ما خوش آمدی کوت دازور؛ به انگلستانِ 1985!
پیش افتادیم اما با نکات ضعف بسیار و دردناک کنار رفتیم. پنجره ای از نمایی به دلیل می خواهید؟ شاید بیش از اندازه مغرور بودیم. کادر فنی انگلستان وقتی ایسلند گل برتری را وارد دروازه اتریش کرد (تا با پرتغال روبرو نشویم) مشت ها را به آسمان کوبیدند. خاطره ای از صحبت معروف گراهام تیلور* در یادها زنده شد. نروژی ها از پل گاسکوئین می ترسند. همان احساس، همان نتیجه.
اگر جز این بود، صدایی معقول پیشنهاد می کرد که ایسلند -تیمی که هلند را در دور مقدماتی رفت و برگشت شکست داد- نمی تواند رقیب ساده ای باشد. که اینطور نشود که بزرگترین شرمندگی تاریخ فوتبال انگلستان در تورنمنت ها با رویکردی مایک باست ** وار، تکرار شود.
روی هاجسون ترجیح داد که به جای دیدن بازی ایسلند با دستیارش ری لوینگتون گردشی کوتاه روی رود سن داشته باشد. ری، می دانی هرگز درست در پاریس گردش نکرده ایم. قایق روی آب می رفت و روی لحظه به لحظه شبیه تر به استیو مک کلارن، شبی زیر چتر و باران ویمبلی *** می شد. یا حتی توالتِ کوین کیگان **** و تمام رسوایی های اخلاقی عجیب اسون گوران اریکسون.
اما نباید ایسلند را در این زمینه نادیده گرفت. آن ها به مراتب تیم بهتری بودند. آن ها از کشوری می آیند که استعدادی در آن هدر نمی رود. با حوصله ترین سیستم را برای یافتن بازیکنان جوان دارند و تنها به پیشرفت فکر می کنند. آن ها مقابل کشوری قرار گرفتند که معتبر ترین لیگ فوتبال جهان را دارد؛ جایی که به جای ساختن، خراب کردن استعدادها احتمال بیشتری دارد.
رحیم استرلینگ، گران ترین بازیکن انگلیسی تاریخ؛ کسی که باید تیم ایسلند را از کناره ها عذاب می داد، در ترکیب بود و در ترکیب گم بود. دستیاران هاجسون به او اطلاع داده بودند که حریف در دفاع کناری مشکل دارد. از این رو هاجسون دوباره تغییری قابل پیش بینی در برخورد با یک فکت تاکتیکی در دستور کار قرار داد. مثل مرتبه های قبل: لالانا به جای استرلینگ، استرلینگ به جای لالانا، هندرسون به جای استرلینگ و حتی استوریج در پست غیر تخصصی؛ این ها تمام ایده های روی در کناره ها بوده اند. بازیکنی که مقابل استرلینگ در کناره ها بازی می کرد، برکر مار ساوارسون به عنوان نقطه ضعیف حریف در نظر گرفته می شد. بازیکن با تجربه ای که در هاماربی بازی می کرد. استرلینگ شانسی پیدا نکرد.
به شکلی آشنا گام به زمین می گذاشتند. گیج، با چهره هایی در هم کشیده و به رسم آبا و اجدایشان سر در گم. این مشکلی نبود که آن را در دور گروهی یا مقدماتی نشان دهند. دیگر خبری از لو دادن های بسیار توپ و بازی سریع نبود. جای آن را کاریکاتوری از بازی مالکانه گرفته بود. خستگی لیگ هم بود اما می شد امید را هم دید. اما به جای آن، ایراد هایی جدید نمودار شده بود. در مواجهه با تیمی که عقب می نشست ناتوان می ماندند و از سمت دیگر در دفاع پر اشتباه بودند. اشتباهاتی شبیه به جام جهانی گذشته. فضای بیش از اندازه برای سانتز نیاز داشتند و برای راه یافتن از روی زمین و عمق، ناتوان. تیم بزرگتری که شکست را دور از خود نمی دید و اینطور بود که در نیس، گیلفی سیگودرسون می توانست با حداقل زمان حفظ توپ، کارهای مهم را انجام دهد.
وین رونی خیلی زود انگلستان را پش انداخت و اینطور کمی از ترس کاهش یافت. اما گل تساوی خیلی زود و به بدترین شکل دریافت شد. گلی که از فاصله 40 یاردی پایه ریزی شد و هر کدام از عناصر تیم به نحوی می توانستند خود را بابت آن ملامت کنند. حتی روی هاجسون روی نیمکت.
دان هاو مربی دستیار انگلیسی بود که به ثمر رساندن گل روی تاکتیکی که از اوت دستی شروع می شد را در اسپانیا، در سال 1982 با برایان رابسون به جهان معرفی کرد. هاو در دسامبر گذشته در هشتاد سالگی مرد و ندید که شیوه او، تاکتیکی بود که باعث شد راگنار سیگوردسون شب گذشته دروازه کشورش را باز کند. آن تابستان هم مانند پیش و پس از آن، روی هاجسون در سوئد ***** بود. او در آن زمان هم دوستی نزدیکی با لارس لاگربرک داشت و او بود که به عنوان یه مربی نوآور در آن روزها، این تاکتیک و شیوه های بسیار دیگری را برای فوتبال سوئد به ارمغان آورد.
فقط اوت های دستی نبود که تیم روی را آزار داد. تیم ناراحت او ناتوان در نشان دادن توانایی ها؛ نبودن رهبر را ضجه می زد. مقابل ایسلندی که ایستا بازی می کرد، پیش افتادند. بازیکن ها در این 4 بازی آمده و رفته اند. برخی نقوشی غیر اختصاصی و سخت برای توضیح داشته اند. تعداد زیادی از بازیکنان انگلستان بوده اند که کیفیت هایی گاه، نامرتبط داشته اند. بازیکنانی که تمام کیفیت های لازم برای پست خود نداشتند و اینطور بود که مقابل دیواری سخت، کاملا ناتوان باقی ماندند. در فرانسه انگار که روی هاجسون بازیکنان را با توجه به اعداد میانگین نوشته شده روی کارت ها در بازی، ردیف کرده باشد.
نباید انتقاد را در تمام تیم پراکنده نکرد. هاجسون تصمیمات بد بسیاری داشت. بدترین آن ها وقتی بود که در دقیقه 87 بازی هری کین، آقای گل لیگ برتر؛ گیج و مبهوت و بی فکر پشت ضربه آزاد دیگری ایستاد و آن را به بین جمعیت فرستاد. لحظه، بسیار انگلیسی به نظر می رسید! بخشی از قضیه را می توان به هاجسون نسبت داد و بخش دیگر اینکه انگلستان بازیکنی آنقدر خوب که پشت ضربات آزاد بایستد را تربیت نکرده است. هر لحظه، عیوب بیشتری را نمایان ساخت و تمام شد. انگلستان از تورنمنت کنار رفت. حقایقی در این بین بود که بیش از شکست دردناک بود و آن شکستی است که دنبال پیدا می کند و داستانی که عیناً هر بار تکرار می شود. در نهایت اثر بدی که روی این نسل و شاید استعدادهای جوانی که از تلویزیون بازی را می دیدند، می گذارد. حقایقی که در روزهای بعد مشخص می شود؛ برای مثال وقتی که دستاوردها با کشور کوچک ولز در همسایگی مقایسه می شود.
تنها یک نفر از هر 825 نفر در ایسلند، مدرک B مربیگری یوفا را دارند. این رقم در انگلستان یک به یازده هزار است. تصویر پیچیده ای در برابر است. هنوز هم استعدادهایی از راه می رسند. مارکوس رشفورد پررنگ ترین نکته مثبت انگلیسی ها در هجوم بود. او هنوز راهی دراز در پیش دارد. اما ترس هدر رفتن نیز هست. حالا او در باشگاه و تیم کشورش، مربی جدیدی خواهد داشت. دوره روی هاجسون نیز با سطحی جدید از شکست به پایان رسید. تنها زمان می تواند ثابت کند که فقدان از کیفیت های بازیکنان بومی است، یا یک مربی اشتباه. در جایمان جا به جا می شویم و گزینه اصلی جانشینی روی را می بینیم: گرت ساوتگیت.
* در مقدماتی جام جهانی 1994، انگلستان با نروژ هلند، لهستان، ترکیه و سن مارینو همگروه بود. نروژ بازی اول را با ده گل مقابل سن مارینو پیروز شد.پیش از بازی دو تیم در ویمبلی در روز دوم، خبرنگار نروژی از گاسکوئین پرسید که پیغامی برای نروژ دارید، گازا گفت بله و ادامه داد *** ** نروژ. بازی 1-1 شد و بازی برگشت را هم نروژ 2-0 در اسلو پیروز شد. در نهایت نروژه به همراه هلند راهی آمریکا شد و انگلستان حذف شد.
** فیلمی کمدی از یک مربی انگلیسی که پس از موفقیت با نویچ به تیم ملی انگلستان می رسد. این فیلم که شمایی از تفکرات سنتی اتحادیه و مربیان انگلیسی را بازگو می کند، این روزها تکرار م شود.
*** در بازی با کرواسی در مقدماتی یورو 2008 بود که استیو مک کلارن و شاگردانش شکست را تجربه کردند. آن دیدار با چتر آبی و قرمز مربی اشتباه انگلیسی به یاد آورده می شود.
**** پس از شکست مقابل آلمان در آخرین بازی ویمبلی قدیم بود که کوین کیگان در توالت این استادیوم گفت که برای این کار ساخته نشده است.
***** هاجسون مربیگری را در سوئد آغاز کرد و سابقه حدود ده سال در باشگاه های این کشور را دارد.