طرفداری- خلاصه نمردیم و اشک هایت را هم دیدیم کینگ لئو. فوتبال است دیگر، گاهی اوقات آدم را به عرش می برد و آن قدر با پیراهن آبی و اناری جام می گیری که دیگر حالت از هر چه جام است به هم می خورد. گاهی اوقات هم برای گرفتن یک جام با پیراهن آبی و سفید، همه جوانی و عمرت را می گذاری اما فقط مجبوری از کنارش رد شوی و با حسرت نگاهش کنی. از همان ابتدای جوانی یاد گرفتی که مغرور باشی و مثل یک مرد در جلوی دوربین ها و چشم بیگانه ها اشک نریزی. یادم می آید آن روزی که هنوز چهره ای کودکانه و معصومانه داشتی و موهای بلند، در آن فینال لعنتی همین کوپا آمریکا به برزیل باختید ولی بغضت را فرو خوردی و چهره ای مصمم داشتی و کسی اشک هایت را ندید. وقتی تابستان 2015 به تلخ ترین شکل ممکن، آسمان سانتیاگو بر سر تو خراب شد، همچون کوه ایستادی و با دست تقدیر جنگیدی. حرف های تلخ و گزنده شنیدی. از سوی مردمی که برایشان جان داده بودی و از وجودت مایه گذاشته بودی، به کم کاری متهم شدی اما باز هم سر خم نکردی. وجودت مملو از درد بود اما دوباره پیراهن آلبی سلسته را پوشیدی.
یادش به خیر همین یک ماه قبل بود که با اشتیاق منتظر آغاز کوپا آمریکا بودیم و در پوست خود نمی گنجیدیم. اما مصدوم شدی و همه را نگران کردی. باز هم قدرت درونی ات به قدری بود که حتی درد مهره های کمر هم حریفش نشد. قدم رنجه کردی و دوباره دل ها لرزید با دیدنت. انتظار 23 ساله و انتظار هواداران! باید تمام می کردی این 23 سال سیاه را. باید تمام می کردی و جور همه آن «مارادوناهای قلابی» را می کشیدی. از آریل اورتگا تا رومن ریکلمه و خاویر ساویولا را. همه آن هایی که ستاره بودند اما به گرد پای تو هم نمی رسیدند. یک روزی همه به دنبال «مارادونای جدید» بودند، یک روز تو شدی همان مارادونای جدید اما این ته قصه و خواسته تو نبود، امروز همه دنبال «مسی جدید» هستند اما مگر می شود برای تو مثل و مانند پیدا کرد؟
چه با شکوه بود وقتی که طی 19 دقیقه هت تریک کردی تا به همه ثابت کنی که خون بارسایی درون رگ هایت از خون آرژانتینی ات رنگین تر نیست. وقتی آن گل تاریخی را به آمریکا زدی، وقتی آن پاس گل تاریخی را به هیگواین دادی، برای ما دیگر تعجب بر انگیز نبود. آخر تو مسی هستی و این ها که برای تو کاری ندارد. همه کره زمین منتظر بودند تا دوباره پا بگذاری روی چمن مت لایف. همان جایی که عقده های فینال کوپا آمریکا را یک جا بر سر برزیلی ها خالی کردی و با یک هت تریک، پاسخ محکمی به آنها دادی. دل هوادارانت چه بی رحمانه دنبال خنده هایت بود تا زندگی ببخشی به آنها از «مت لایف»، همان استادیومی که بوی زندگی می داد!
هر آن چه لازم بود در طبق اخلاص گذاشتی در مقابل مدافعانی که اگر توپ تو را نمی زدند، حتماً خودت را می زدند نامردها، آن هم سه نفر به یک نفر، چهار نفر به یک نفر، تقصیری هم نداشتند چون زورشان به تو نمی رسید. وقتی کار به پنالتی رسید، مطمئن بودم که تیمت شکست خواهد خورد اما این را هم مطمئن بودم که تو شکست ناپذیری. تو شکست ناپذیر هستی و شکست ناپذیر خواهی ماند.
چه کسی باور می کرد «کینگ لئو» پنالتی اش را گل نکند. خراب کردن یک پنالتی مهم را در کارنامه ات کم داشتی چون همه بازیکنان افسانه ای تاریخ، حداقل یک پنالتی مهم را خراب کرده اند. این را هم می گذاریم به حساب افسانه ای بودنت اما با اشک هایت چه کنیم؟ جواب اشک هایت را چه طور بدهیم؟ خلاصه نمردیم و اشک هایت را هم دیدیم. تو که همیشه مثل یک مرد مغرور بودی، اشک های تو را هیچ غریبه ای ندیده بود.
همین چند روز پیش بود که همه عاشقانت از تولد 29 سالگی ات سر مست شده بودند. انگار که همین یک کادو را از فوتبال طلب داشتی تا جشن تولدت تکمیل شود. ولی حالا فوتبال به تو بدهکار است، تو هیچ بدهکاری به هیچ کس نداری. فوتبال است که باید شرمنده روی تو باشد، شرمنده برای دریغ کردن یک جام با پیراهن کشورت، شرمنده برای همه بی عدالتی هایی که در حق تو روا شد. تو یک قهرمان واقعی هستی چه با جام و چه بی جام، تو افسانه ابدی فوتبالی، اشک هایت را پاک کن و دوباره لبخند بزن کینگ لئو. از اشک هایت بدجوری دلمان گرفت!