می گویند همیشه انتظار برای رسیدن از خود رسیدن زیبا تر و لذت بخش تر است . برای ما فوتبالی ها پر بیراه نمی گویند .
وقتی که7 ساله باشی و با شنیدن اسم های زیبا و خوش صوت کشورها و تکرار انها برای خودت منتظر چیزی باشی . منتظر یک هیجانی که هنوز تجربه اش نکرده ای . اسمها را پشت سر هم تکرار کنی . بالا و پایین بپری و توپ کم باد را به این دیوار و آن دیوار حیاط بکوبی و تکرار کنی : علی دایی ، خداد عزیزی ، کریم باقری ، حالا یک شوت و کوپکه که توپ رو می گیره . می گویند کوپکه گل نمی خورد .فکر می کنی هر کس که توی کوچه درون دروازه بایستد و گل نخورد یعنی کار کوپکه ای کرده است ! از پدرت درباره جام جهانی می پرسی . از آلمان می گوید . از کشوری بزرگ و قوی . تو اکنون در انتظار جام جهانی 98 نشسته ای . پدر برایت یک اطلس جغرافیا خریده است . پرچم ها را دوست داری . کشورها را بهتر می شناسی . فوتبال و جغرافیا در اینجا برای تو گره می خورد . جام که شروع می شود ، باورت نمی شود که چقدر دوستش داری . می خواهی حتما یک روز در جام جهانی بازی کنی، در جام جهانی 1998 فرانسه بازی کنی ! حالا آلمان ها را می بینی . آن موهای طلایی و بلندشان را . آن اسمهای با مصما و دهان پر کن را . آن پیراهن سفید و مشکی دلربایشان را . تو هوادار سفید و مشکی ها شده ای .
زمان که می گذرد به گذرگاه بعدی زندگی می رسی . جام ملتهای اروپا 2000 از راه می رسد . کمی بهتر فوتبال را می فهمی . به سنی رسیده ای که راحت تر می توانی در میان پسران کوچه و خیابان بازی کنی . فوتبالت زیاد خوب نیست اما تو از همه بهتر فوتبالسیت ها را می شناسی . مسابقات که شروع می شود هیجان فوق العاده ای را حس می کنی . آلمانت زیاد خوب نیست ، یا اگر با خودت رو راست باشی افتضاح است . مسابقات را دنبال می کنی . دروازه بان ها را دوست داری . همیشه دوست داشتی . یک دروازه بان خوب می بینی . یک فوتبال خوب می بینی . همه از هلند می گویند . هلندی ها پر طرفدارند . بزرگ تر ها فوتبالشان را دوست دارند . اما دروازه بانت مقابل هلندی ها با اقتدار می ایستد . باور نمی کنی بشود پنالتی ها را اینگونه مهار کرد . تو فکر می کردی پنالتی یعنی همان گل ! ولی تولدوی تو خلافش را نشان داد .
دبستان را به پایان برده ای . منتظر یک تابستان داغ فوتبالی هستی . دومین جام جهانیت از راه خواهد رسید . برنامه بازی ها را از روزنامه بر می داری . روزنامه ایران که پدر هر روز به خانه می اورد . ساعت هایش را نگاه می کنی . کیف می کنی . از این بهتر نمی شود . صبح ها از خواب بیدار می شوی . برنامه کودک که همیشه دوست داشتی و حتی هنوز هم دوست داری را می بینی و بعد تا غروب فوتبال و فوتبال فوتبال . و چه دسری بهتر از یک فوتبال دستگرمی اخر عصر در کوچه و صحبت ها و کری های کودکانه با بچه های همسایه؟ آلمانت از همان ابتدا فوق العاده بود . عربستان را 8 بار مغموم ساخت و تو خوب احساس می کنی که چقدر ادم های اطرافت خوشحال هستند . حتی انهایی که از آلمان خوششان نمی امد . چون آلمان تو عربستان را برده بود. عربستان منفور در ایران را . تو همچنان کیف می کردی . فینال برایت تلخ بود . باخت در فینال همیشه تلخ است . مثل خراب شدن یک قرار عاشقانه در اخرین لحظات . مثل از دست دادن دوستی ، درست زمانی که فکر می کنی بسیار نزدیکش شدی . باخت در فینال همیشه کمر شکن است فرقی ندارد 11 ساله باشی یا 21 ساله .
وقتی یورو 2004 شروع می شود تو با اینترنت اشنا شده ای . حالا مثل مجری های تلویزیون یک کامپیوتر جلویت داری . به همان سایتی سر می زنی که انها صفحه اش را با افتخار نشان بیننده های تلویزیونی می دهند . و چقدر عاشقانه که اولین جایی که در اینترنت دیدی بعد از صفحه اول MSN سایت یورو 2004 بود !
فوتبال دفاعی را اینجا بهتر می شناسی . یونان . شگفتی ساز . می گفتند مردمان کشورشان زیاد شاد نیستند و اگر این جام را ببرند خیلی خوشحال خواهند شد . پس تو در فینال دعا کردی که قهرمان شوند . برای یونانی ها دعا کردی . حالا که آلمانت هم دوباره افتضاح ظاهر شده بود .
به 2006 رسیدی . بیشتر از هر جامی انتظار این یکی را می کشیدی . جام جهانی 2006 در آلمان برگزار می شد . دیگر دبیرستانی شده بودی و امتحان هایت با فوتبال تداخل داشت . اولین جدال مغز و قلب تو . مغزت درس را انتخاب می کرد و قلبت صبح تا شب فوتبال شنیدن و دیدن و خواندن را . و تو همیشه به قلبت گوش داده ای . دیوار را پر کرده ای از عکسهای تیمهای منتخب . دستگاه ضبط و پخش خریده بودی تا تمام مسابقات را ضبط کنی . حالا که آنها را گاهی می بینی از این کارت احساس فوق العاده ای می کنی . بعد از 1998 این بار هم ایران را در جام جهانی می بینی . شور جام جهانی ، شور فوتبال در میان مردم را بهتر احساس می کنی . تلخی مسابقات برای آلمانت اینجا هم برقرار بود . ظاهرا تو باید هنوز صبر کنی . برای فریاد زدن هنوز کمی زود بود .
وقتی اواخر دبیرستان بودی یوروی 2008 نزدیک به آغاز بود و امتحان های نهایی و تو که همیشه درس خوان بوده ای را گیج کرده بود . باز هم قلبت را گوش دادی و صبح تا شب فوتبال و فوتبال و فوتبال . فکر می کردی بزرگ شده ای . شاید فوتبال دیگر مثل سابق برایت جذاب نبود . اما وقتی فلیپ لام ، این بازیکن دوست داشتنی ات در واپسین دقایق گل برتری تیمت را مقابل ترکیه زد عشقت به فوتبال را دوباره حس کردی . و البته باز هم تلخی فینال برای تو و تیمت . یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است اما فوتبال که همیشه ادامه دارد و نمی توان منتظر یک فقط پایان تلخ بود . آیا قرار بود تلخی بی پایان برایت ثبت شود؟!
2010 در حالی برای تو شروع می شد که مصدومیت بالاک برایت دردناک بود . سال دومی که کنکور می دادی و تداخل همیشگی این درس لعنتی با فوتبال . آلمانت در حالی 4 تا به 4 تا به رقبایش می زد که تو کنکور را تمام کرده بودی . با خیال راحت به حرف های نیمه شب دکتر صدر و رضا جاودانی گوش می دادی .صحبت دکتر صدر توی گوشت بود که شب کنکورت وقتی با رییس سازمان سنجش صحبت می کرد گفته بود بعید است کسی که کنکور دارد الان بیدار باشد و حرف ما را بشنود ! اما تو بیدار بودی چون عاشقانه فوتبال را دوست داشتی . این بار نتایج آلمان برایت قابل قبول بود . و امیدی بیشتر به اینده داشتی
شلوغ ترین روزهای شبکه های اجتماعیت را داشتی وقتی یوروی 2012 اغاز می شد . با دوستان مجازیت گپ می زدی . عشق می کردی و منتظر فوتبال بودی . این بار به آلمانت بیشتر امیدوار بودی . از قهرمانی حرف می زدی و از آقایی کردن بر قاره اروپا . آلمانت خوب ظاهر شد . خوب جلو رفت . خوب حریف ها را برد . اما مثل همیشه به ایتالیا رسید . سد قدرتمند و سیمانی بالوتلی . قهرمان شدن و دیدن این جشن برایت هنوز آرزو بود .
جام جهانی 2014 برایت شبیه به جام 98 بود . شاید بزرگ تر شده بودی . شاید کشور های دنیا را بهتر می شناختی . فوتبال را بهتر می شناختی . اما حضور ایران و اتفاقات سیاسی اجتماعی مردمان سرزمینت از بسیاری از جهات شبیه به 1998 بود . تیم دوست داشتنیت . ایرانی که بهتر از قبل می شد دوستش داشت . جام در سرزمین فوتبال بود . و این بار دیگر خیلی سخت می شد برای آلمانت چیزی جز قهرمانی تصور کنی . بازی به بازی ، رفته به رفته وقتی که آلمانت قوی تر می شد وقتی که بهتر می شد جام را نزدیک و نزدیک تر می دیدی . اما تجارب قبلی را که به یاد می اوردی نا امید می شدی . وقتی در پایان نیمه نهایی جام مقابل برزیل میزبان 7 بر 1 پیروز شده بودی ، بیش از اینکه از نتیجه شگفت زده شوی از سرنوشت و بازی پایانی هراس داشتی . اگر این بار هم قهرمان نشوی دیگر باید تلخی بی پایان را بپذیری . در فینال وقتی که بازی به وقت اضافه رفت بر خلاف دوستانت خیالت از قهرمانی راحت بود . بر عکس تمام جام که استرس قهرمانی را داشتی . انگار کسی گفته بود در آن سی دقیقه پایانی قطعا آلمان تو قهرمان می شود . گوتزه که آمد ، گوتزه که گل زد دیگر هیچ چیز نمی دیدی و نمی شنیدی . وقتی سوت پایان به صدا در امد . دقایقی مات و مبهوت از جایت تکان نمی خوردی . خوشحال بودی . بسیار خوشحال بودی اما توان حرکت کردن نداشتی . تمام سالهای بی جامی برایت از جلوی چشمانت گذر کرد . سه گل کرواسی را دیدی . الیور کان به تیرک تکیه داده ات را . ضربه گروسو را . تک به تک تورس با لمن را . حتی شاید اندام بالوتلی را. و در اخر جامی که در دستان فیلیپ لام قرار گرفته بود را تماشا کردی . کاپیتان تو قهرمان جهان شده بود . تو قهرمان جهان شده بودی .
حالا که 25 سالگیت را هم جشن گرفته ای باز هم منتظر یک جشن فوتبالی هستی . جشنی از نوع یورو 2016 . حالا با خیالی اسوده از نبودن چیزی به نام تلخی بی پایان . حالا هم مثل همیشه فوتبال در اولویت زندگی ات قرار گرفته است . حالا هر روز ، روزشمار مسابقات را نگاه می کنی تا به روز موعود برسی . به عشق ابدیت .