I'm gunnerاز چی بگم برات ؟
انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد ؟
به جز کاغذ سفیده پاره ، خوب آره رفیق
..حرف توشه ، ولی با خودکار سفید
توام مثل منی ، توام کم درد نداری
درد اصلیت اینکه تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
ولی این اشکها رو کی میخواد گردن بگیره ؟
از چی بگم
خدا از این بنده های خسته ؟
از این همه درد تموم دنده هام شکسته
خنده هامو نبین ، این خنده هام یه چسبه رو لبم
این منم با یه رد پای خسته..
از چی بگم ، بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو قلب کوه سختی
از روزایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اجتماع ِ رو به تخریب
از چی بگم ؟
از بچه های پایین شهر ؟
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب ؟
اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو من از چی بگم خوب ..
ما گفتیمو تموم درد ها ریشه کن شد ؟
از چی بگم برات ؟
شاید قصه دوست داری
مثل قصه ی اون همکلاسیان روستایی
اگه قصه تلخه ، گناه واقعیت
داستان نرگس و گلهای باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفسوز داشتیم...
------------------------
صرفا جهت FUN