«کودکانه های تکفیری-14»
دوازدهم مِی(حمد): دروغ میگی... عفت مرده بود... عفت مرده بود... من زنده به گورش نکردم... هنوز اینقدر آشغال نشدم که بخوام کسی را زنده به گور کنم... اونم یه دخترک... دکتر مست بود؟ ینی چی مست بود؟ مگه میشه؟ از روی مستی گفته بود که عفت مُرده؟... اگر راست گفته باشی، دکتر را میکشم... به الله قسم که میکشمش...
دوازدهم می(حمد): هکر داخل اردوگاهمون را خودم پیدا میکنم... تو فقط برام از وفاء بگو... چه خبری از وفا داری؟ چرا گفتی خبرای خوبی نداری؟ اگر میخوای اعتمادت جلب کنم، باشه... جنس الکل ابوجلال، میتریکومال فرانسوی هست... دیروز بعد از اینکه براش نهارش را بردم اینو فهمیدم... اینم جنس الکل ابوجلال... فقط برام از وفاء بگو...
سیزدهم می(....): خوشحالم که تونستی جنس الکلش را پیدا کنی... میدونی چرا اینو پرسیدم؟ چون میخواستم بهت اثبات کنم که ابوجلال داره شما را میفروشه و حتی گرای اون دیده بان لو رفته را هم ابوجلال به بیرون درز داده که بچه های ما قبل از اینکه به جبهه النصره برسه، ردش را زدند... ابوجلال برای جبهه النصره کار میکنه... شرکت میتریکومال هم مال یک کمپانی صهیونیستی هست که ابوجلال تونسته باهاش ارتباط برقرار کنه و یه حالی هم به اونا بده... میبینی چقدر هر کی به هر کی شده؟!... تو پسر زرنگی هستی... گفتی از وفاء بگم... میترسم که نتونی تحمل کنی... اما چاره ای نیست... باید حقیقتو بدونی... وفاء در ماه فبریه به دست یکی از عوامل عراقی داعش در شمال کوبانی مورد هدف قرار گرفت و در دم جان داد... متاسفم حمد...
سیزدهم می(....): بالاخره تو عفت را کشتی... کاش میکشتی... زنده زنده دفنش کردی... واسم مهم نیست که میخوای دکتر و یا هر کس دیگه را بکشی... مهم اینه که گیر نیفتی... من که دارم میرم... و این آخرین پیام من هست... متاسفانه تو نتونستی با من همراه بشی وگرنه خیلی کارها میشد کرد... حمد، به خاطر وفاء هم متاسفم... اون حواس همه مون را پرت کرده بود... اگه بخوام دقیق تر بگم، رابطه تو با اون، حواس همه مون را پرت کرده بود... به خاطر همین مجبور شدم که درباره تو به ابونصر بگم و همه چیو واسش درباره تو و وفاء تعریف کنم... اما نمیدونستم اینطور میشه که اونا حتی به عشقت هم رحم نکنند... نمیخوام من و تو قربانیان بعدیشون باشیم... فی امان الله حمد... فی امان الله...
چهاردهم می(حمد): تو اینو از کجا میگی؟ باور نمیکنم وفاء مرده باشه... وفای من زنده است... چرا اینقدر مطمئن حرف میزنی؟ حداقل تو به من رحم کن و حقیقتو واسم گو... چی شده؟
چهاردهم می(....): وفاء برای خرید به بازار رفته بود... یکی از عوامل عراقی داعش بهش نزدیک میشه و پس از اینکه مطمئن میشه خود هدف است، با سه ضربه چاقو به ناحیه شکم و پهلوها از پا درش میاره و وسط جمعیت فرار میکنه... ظاهرا وفاء را سبب گیج شدن و وابستگی تو میدونستند که تصمیم گرفتن وفاء را مورد حمله تروریستی قرار بدهند... سخته برای پسر بچه 12 ساله از قتل ناجوانمردانه عشقش بگم اما حمد این همه واقعیت بود... نمیدونم روی تو چرا اینقدر حساس اند اما این کار را کردند تا مثلا تو را بیشتر حفظ کنند... حمد... ما میتونیم کمکت کنیم که از اونجا فرار کنی... تعداد زیادی دارن مسائل زندگی تو را در فضای مجازی به سه زبان زنده دنیا دنبال میکنند... همه شون از وضعیت تو ناراحتند و حتی حاضرند کمکت کنند تا به زندگی عادی برگردی... حمد... تصمیم خودت را بگیر... به خاطر وفاء بهت تسلیت و تعذیت میگم... به خاطر اینکه به هم نریزی و بتونیم حفظت کنیم، از فبریه چندین بار باهات ارتباط برقرار کردیم اما وسط راه متوجه شدیم که دو نفر دیگه هم تو را هک کردند... تصمیمت چیه حمد؟... من میتونم برات چیکار کنم؟
شانزدهم می(حمد): با چاقو؟ وفای نازک و مهربون منو با چاقو کشتند؟ سه ضربه؟ به شکمش؟ به پهلوهاش؟ قلبم آتش گرفت و همه دنیا روی سرم خراب شد... کاش اون روز اون مار نیش داشت و شاهرگم را نیش میزد و منو میخورد اما الان خبر مرگ مظلومانه وفاء عزیزم را نمیشنیدم... کاش هیچوقت از مادر متولد نمیشدم تا درباره شکم و پهلوهای تیکه پاره وفاء چیزی بشنوم... کاش اون شب در عملیات، به جای پا و کفشم، تمام بدنم آتش میگرفت اما وفاء زنده میموند... کاش هیچوقت باهاش ارتباط برقرار نمیکردم که مجبور بشن به خاطر حفظ من بکشنش... تو هیچ کاری نمیتونی بکنی... فقط اگر میتونی و دسترسی داری، به بچه هاتون بگو منو بکشند تا راحت بشم... این اولین باری هست که تقاضای مرگ و خودکشی دارم... فقط منو بکشید تا راحت بشم... من زندگی بدون وفاء را نمیخوام... من به درد خوراک سگ ها شدن میخورم...
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour