طرفداری- حسین خسروی سیزدهمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در سیزده به در سال 1395 خواهد بود. رفیق صبح های تحریریه، با خنده های گرم و کالکشن فوق العاده ای از فوتبال های قدیمی که برای کپی آن، هرگز خسیس نیست. این آدم در فوتبال زندگی می کند. به قول خودش از بیخ فوتبالی بودیم. برای مثال تعریف می کند که به خاطر اینکه بتواند یک پوستر برای باتیستوتا طراحی کند، طراحی را یاد گرفته است. حسین آقای طرفداری با همه جادو جنبل هایی که در فتوشاپ بلد است، سرش از همه پایین تر است. عکس های آدامس آیدینش را یک بار دیدم و با کلی جنجال و قول، یکی از آن ها که تکراری بود (مارادونا) را گرفتم. بوی همان سال ها را می داد. مثل حسین خسروی که هنوز وقتی می بینیش؛ خاطره زمین های خاکی، توپ پلاستیکی، لگدهای خورده و همین عکس هاست که زنده می شود.
وقتی به دنیا اومدم تازه یازده روز بود که مردم معجزه مارادونا رو دیده بودن و سرشون به اون بحثا گرم بود و زیاد از به دنیا اومدن من خوشحال نشدن. ما از بیخ فوتبالی بودیم (من و داداشم و کلی از بچه محلامون) واسه همین هرچی بخوام از بچگیام بگم همش میشه گل کوچیک و عکس بازی و رونامه جمع کردن. دروازه بان است. آن تیمی که پویا از آن گفت، حسین "بوفون" تیم بود. هشت صبح تا هشت شب، ناهار هم شیفتی میرفتیم میخوردیم. همکلاسیام زبان میخوندن من گل کوچیک بازی میکردم، تابستونا ملت دنبال کلاس تقویتی بودن ما تو کوچه گل کوچیک بازی میکردیم، هم سن و سالام دنبال کار بودن ما فوتبال بازی میکردیم، کلا فازمون فوتبالی بود دیگه.
(عکس اول: هنوزم که هنوزه هیچ خاطره ای برام شیرین تر از عکس بازی ها و هیجان جمع کردن اینا نبوده و نیست)
بچه درس خونی نبودم اما درس رو سر کلاس متوجه میشدم، واسه همین هم مشکلی برای درس نداشتم و میتونستم اوقات فراغتم رو به علایقم برسم. به شدت کلکسیون بازم و کاملا هم تو حوزه مورد علاقم، فوتبال. از کلکسیون کارت بگیر تا فول مچ بازی های جام جهانی و عکس آدامسی و روزنامه ورزشی و ... هنوز کلکسیون آیدین نود و هشتم که کاملش کردم رو دارم، یا روزنامه هام یا آرشیو کامل فول مچ هایی که از سال 1978 تا همین امروز تقریبا کامله (آرشیوی که برای جمع کردنشون پیر شدم، با اینترنت کند و سی دی خامی که 50 تا 50 تا میخریدم). مرتب آن ها را نگه می دارد. دیده ام. شما بگو یک خش افتاده باشد. پوشه به پوشه، مرتب. البته بعد که آن ها را در هارد سیستمش در تحریریه ریخت دیدم. اسم لیورپول را جست و جو کرد، 5-6 گیگ فایل بود. حض آن را بردیم.
پرسپولیسی هستم و از روزی که یادم میاد تو فوتبال اروپا عاشق لیگ ایتالیا بودم و فقط هوادار یوونتوس بودم. زیاد که کل کل می کند، از گل لوئیس گارسیا حرف می زنم و بحث فیصله می یابد. اصلا فتوشاپ رو هم سر همین یاد گرفتم. خیلی دوست داشتم واسه باتیستوتا پوستر درست کنم که بالاخره اولین پوسترم رو واسه اون زدم. خیل دیر سیستم خریدم ولی از این بابت واقعا خوشحالم. بیشتر تونستم از زندگی واقعیم لذت ببرم. الان تقریبا 12، 13 ساله که فتوشاپ کار میکنم، کلاسی هم نرفتم و فقط با نرم افزار انقدر کار کردم که یاد گرفتم، و تقریبا سه ساله که با وجود اینکه میتونم وارد کار پدریم بشم، (پرورش گل و گیاه) اما به چشم حرفه به کارای گرافیکی نگاه میکنم. این روحیه که ساعت ها برای یک کار زیبا وقت بگذاری را می شناسم و واقعا اینطور است. اگر قرار باشد پوستر از پرسپولیسی ها مثلا آنطور که خودش می گوید آقا کریم باشد یا بوفون؛ آنجاست که می بینی کِیفَش را. لذتش را از کار. یا وقتی اینفوگرافیک زدن را شروع می کند، گاهی هفته ها طول می کشد. برای مثال در مورد تاریخ توپ طلا یا مربی های تیم ملی همینطور بود که هنوز هم کامل نشده است. حتی شاید بازدید زیادی نگیرند. اما کارهایش، باور بفرمائید بی نظیر است.
(عکس دوم: این عکس هم هچوقت از خودم دور نمیکنم، جامی که به دستهای بوفون رسید. جامی که حق ایتالیا بود و جمله تاریخی ای که میگه: "راه برلین از وستفالن میگذره")
کار تو زمینه ورزشی رو هم با کمک دوست خوبم مسعود رضاپور شروع کردم و از سایت ارتش سرخ بود که اولین کارام پخش شدن، جایی که یه سری دوست درجه یک و مشتی پیدا کردم و واقعا خوشحالم که هم برای تیم مورد علاقم کار میکردم و هم برای دوستان مورد علاقم که با وجود اینکه الان کمتر برای ارتش سرخ کار میزنم ولی هنوز با چندتاشون در ارتباطم. اونجا استارت یه سری کارا رو زدیم که شروع فعالیت سایت های دیگه تو زمینه کارای گرافیکی بود.
(عکس سوم: به نظرم بعضی توپ ها باید گل بشن، تو تقدیرشونه. گلی که به سپاهان زدیم با چهار ضرب به ثمر رسید که هیچکدوم درست روی پا و سر بازیکنای پرسپولیس نشستن. کاشته آشوبی، شوت بی دقت خلیلی، سانتر بی هدف آقا کریم و هدی که در اصل حیدری نزد. پرسپولیس اون روز تو تقدیرش قهرمانی نوشته شده بود.)
دو سال تحصیل تو قزوین، یه ترم شهرستان نور، تقریبا دو سال زندگی تو بابل و بعدش هم سربازی، که دوره آموزشیش رو تو یزد گذروندم حسابی از من یه مارکوپولو ساخت و یکم از کارم دور شدم اما بعد از برگشتنم از آموزشی محکم تر ادامه دادم. تو وسطای جام جهانی 2014 بود که با پیشنهاد دوست و بچه محل خوبم علیرضا کردی که تو طرفداری مشغول بود با این مجموعه آشنا شدم و لطف بزرگی بود که علیرضا خان کردی به من کرد تا من بتونم الان در خدمت شما باشم. واقعا خوشحال میشم وقتی میبینم کارای من مورد قبول کاربرا قرار میگیره و حتی تو بعضی از مراسما و جاهای خاص مثل تولدها یا متاسفانه مراسم های ترحیم بعضی از چهره ها یا تو مغازه های بعضی بازیکنا و اینستاگراماشون از کارهای من استفاده میشه. ناراحت نمیشم که اسمم از تو کارام حذف میشه چون اونقدر باور دارم که مخاطب اگه منو بشناسه با دیدن کارم، حتی اگه اسمم روش نباشه، میفهمه که من اون طرح رو زدم. واقعا ناراحت می شد وقتی می دید کارهایش را دزدیده اند. اینکه ساعت ها وقت بگذاری و با پینت (!) اسمت را حذف کنند و به نام خود کار کنند. اما این هم حقیقت تلخ ماجرای ماست و دست هایمان که کوتاه.
من مدت زیادی نست که در خدمت بچه های طرفداری هستم اما تو همین مدت کم متوجه شدم که طرفداری پشتوانه محکمی داره و اونم اراده دست اندرکارانشه. تو این مدت سخت ترین مشکلات برای سایت پیش اومد و از نزدیک شاهد بودم که چقدر همه با همدلی تونستن از پس این مشکلات بربیان. واقعا خوشحالم که تونستم تو این مجموعه قرار بگیرم و پذیرفته بشم و یکی از اعضای بهترین سایت ورزشی ایران باشم.
(عکس چهارم: کارام رو زیاد این طرف و اون طرف دیدم و واقعا از این بابت خوشحالم. اما وقتی پوستر نوروزی رو کنار چمن آزادی دیدم یهو توی دلم خالی شد. ترجیح میدادم کارم رو چاپ کنم بدم دست خودش تا اینکه روی بنر بزنن و بزارن زیر تابوتش. روحش شاد باشه انشاالله. پوستر مظلومی)
گفتم از خان داداش بگوید؛ محمد خسروی که او را هم به قلم بسیار خوبش می شناسیم. برادر حسین است و به اسم خان داداش می شناسیمش. فوتبالش هم خوب است. اصلا اینطور در نظر بگیرید که به طور کل ستاره های تیم طرفداری در زمین، برادران خسروی هستند. یکی از تفریحاتم فوتبال بازی کردنه، و یکی از یارهای ثابتم خان داداشمه. دو سال بزرگتره و همیشه کنارم بوده. ما رو کلا باید از تو کوچه جمع میکردن بچگیمون. اگه کسی از بچه محلا بود که بازی میکردیم اگه نبودن هم خودمون تک به تک انقدر شوت میزدیم تو در و دیوار تا بقیه از خونه هاشون بیان بیرون. همین الانش هم هرجا میریم فوتبال باید تو یه تیم باشیم وگرنه اصلا راه نداره.
گفتم از ایتالیا بگو. یادمه یه مجله ای بود به اسم تماشاگران که اول هر فصل یه ویژه نامه میزد برای هر لیگ. آقا ما ویژه نامه ایتالیا رو گرفتیم و بازش که کردیم کنار پوستر باجو یه متنی بود با عنوان " آن معابد مه گرفته ". امکان نداره کسی عاشق فوتبال ایتالیا باشه و شیفته ورزشگاه های این کشور نشه. بازیکنای بزرگ تو تیم های بزرگ تو بازی های بزرگ؛ به علاوه یه مه غلیظ که جذابیت مسابقات رو ده برابر میکرد. ورزشگاه های ایتالیا اغلب قدیمی هستن و این مه تو اون استادیوم ها خیلی صحنه رویایی ای درست می کرد.
(عکس پنجم: طراحی پیرن ها کاری از حسین خسروی. عجب سلیقه ای برای انتخاب، عجب پیراهنی- انگلیس 96)
من مدت زیادی نسیت که در خدمت بچه های طرفداری هستم یک سال و نیم را من می دانم. اما تو همین مدت کم متوجه شدم که طرفداری پشتوانه محکمی داره و اونم اراده دست اندرکارانشه. تو این مدت سخت ترین مشکلات برای سایت پیش اومد و از نزدیک شاهد بودم که چقدر همه با همدلی تونستن از پس این مشکلات بربیان. واقعا خوشحالم که تونستم تو این مجموعه قرار بگیرم و پذیرفته بشم و یکی از اعضای بهترین سایت ورزشی ایران باشم.
جام جهانی 94 را سکانس به سکانس برایت روایت می کند. مثلا وقتی حرف جان آلدریج شد، نمی شناختش. اما تا گفتم که همان مهاجم ایرلند که ... بقیه اش را می دانست و تعریف می کرد. عاشق جام جهانی 94 هستم و شیفته جام جهانی نود. کلا برام فوتبال بعد از سال 2006 به هیچ وجه جذابیت فوتبال دهه نود و اوایل قرن جدید رو نداره. تو فوتبال مدرن کمتر میتونم عشق و علاقه رو تو وجود بازیکنا ببینم. دقت کنید به خوشحالی های بعد از گل بازیکنای قدیمی، دستاشون رو باز میکردن انگار که میخوان کل دنیا رو بغل کنن، یا آنچنان با مشتهای گره کرده به آسمون میپریدن که انگار همین الان میخوان از زور خوشحالی پرواز کنن. به نظرم قبلن بازیکنا بیشتر عاشق فوتبال بودن.
یک پوشه ای دارم در هاردم به اسم انیمه های حسین آقا! اولین پیشنهادش هم ابری با خطر بارش کوفته قلقلی بود. یکی دیگه از کارایی که علاقه دارم، انیمیشن دیدنه. تقریبا هرچی کارتون جدید میاد تهییه میکنم و میبینم. البته باید حتما حتما دوبله باشن. هنر هنرمندای دوبلاژمون جذابیت کارتون ها رو ده برابر میکنه. اولین انیمیشنی که دیدم کارتون "اسپریت" بود، کم کم معتادشون شدم و الان تقریبا تمام انیمیشن های سینمایی رو دیدم و جمع کردم. بعضی وقتا میگن مگه بچه ای که میشینی کارتون میبینی اما من واقعا لذت میبرم که برای حداقل دو ساعت هم که شده برم تو دنیای کارتونا و از فکر و خیالهای زندگی روزمره بیام بیرون.
(عکس آخر: به نظرم بهترین فیلمهای تاریخ سری پدرخوانده بوده، و به شدت مجذوب شخصیت و خوانواده دوستی پدرخوانده هستم)
گفتم از تحریریه بگو. الان از بین بچه هایی که تهران هستن من و خود آرمین جنت خواه پای ثابت دفتریم. بعضی وقتا به شوخی میگن که " دفتر گرفتیم فقط واسه حسین آقا ". همین دفتر بودنم باعث شده کلی خاطره جالب داشته باشم از جمع بچه ها و سایت. از تلخ ترین تجربه جمعی ما گفت. مثلا تلفنی که بهمون شد و خبر بسته شدن سایت رو همین چندوقت پیش بهمون دادن من جواب دادم، واسه چند دقیقه هنگ کرده بودم که حالا چی قراره بشه، یعنی طرفداری تموم شد؟ خبر دادم به آقای جنت خواه و رفتیم دنبال کارای رفع مسدودی. چه بازی هایی که تو دفتر با بچه ها ندیدیم. قهرمانی یووه تو جام حذفی پارسال، یا بازی یووه اینتر که تو سن سیرو بود و پودولسکی اولین بازیشو واسه اینتر انجام داد، یا بازی های جام ملت های آسیای تیم ملی که بالای بیست سی نفر تو دفتر بودیم و بازی ها رو میدیدیم. آن بازی با عراق. ده بار پریدیم و آخرش آنطور. اما همه اینا یه طرف، بازی برگشت یوونتوس با رئال تو سانتیاگو برنابئو یه طرف. از استرس داشتم میمردم تو یه جمعی هم بودیم که طرفداری تیم های دیگه هم بودن و واقعا خونسرد بودن کار سختی بود. بعد آن باخت به آرسنال، تا مدت ها سوژه ام می کرد. خدا رو شکر از دفتر خاطره های خوب زیادی دارم. دیدن بچه های شهرستانی که برای یه مدت میان تهران و به دفتر سر میزنن هم یکی دیگه از مزایای دفتر رفتنه.
حرف آخرش تشکر از همه بود. اول از همه باید از علی آقا بابت این مصاحبه تشکر کنم که سیزده به درش رو گذاشت رو این مصاحبه بعدش هم اینکه خیلی دوست داشتم از همه کسایی که تو سایت و کارم کمکم کردن و منو تو جمعشون پذیرفتن تشکر کنم، از داداشم که اولین کسیه که روی همه کارام نظر میده و مشاوره میده بهم تا رفقای گلم تو ارتش سرخ و طرفداری و بچه محلا، اما چون ممکنه کسی از قلم بیافته از کسی اسم نمیارم، امیدوارم بازم بتونم رضایت همه و مخصوصا مخاطبای عزیزم رو جلب کنم.