1- سرمربی حق داشت وقتی از فدراسیون بهطور اشتباهی با او تماس گرفتند و گفتند برای لولهکشی ساختمان فدراسیون به او نیاز دارند ناراحت شود، چون چیزی از لولهکشی سرش نمیشد و چنین کاری را در شأن خودش نمیدانست. کاش روزی که بازهم اشتباهی با او تماس گرفتند و گفتند به یک سرمربی برای تیم امید نیاز دارند بازهم به او برمیخورد و این تماس را میگذاشت به حساب یک تماس اشتباهی و مزاحمت تلفنی تا بعدا مجبور نشود دلیل ناکامی را «کمبود دانش فنی» خودش اعلام کند. خب وقتی آدم در یک کاری دانش فنی ندارد کار را قبول نمیکند. دانش فنی هم این نیست که قبلا مثلا یکی، دو بار دست به آچار برده و واشر شیر حمام را عوض کرده باشی. دانش فنی چیزی نیست که مثلا اگر قبلا از شیر حمام و سیفون دستشویی استفاده کرده باشی، میتوانی آن را تعمیر هم بکنی یا اگر قبلا فوتبال بازی کردهای میتوانی مربی خوبی هم باشی.
.
2- پذیرفتن مسئولیت شکست چیزی است که در سالهای اخیر مد شده که البته عادت خوبی است و این خیلی خوب است که آدم از زیر بار اشتباهاتش در نرود اما سرمربی تیمی که آن همه برای آن تیم هزینه شده و بر سر مبلغ و مفاد قراردادش آن همه جنجال بهراه افتاده، با پذیرفتن مسئولیت شکست دقیقا چه چیزی را میپذیرد؟ آیا او میآید و میگوید «من شکست خوردهام؛ دیگر نیازی نیست حقوقم را پرداخت کنید»؟ آیا میشود او را تازیانه زد یا به زندان انداخت؟ شاید بهتر باشد آقایان پیش از پذیرفتن مسئولیت شکست و موقعی که میخواهند خود مسئولیت را بپذیرند، کمی با خودشان خلوت کنند که آیا میتوانند از عهده چنین مسئولیت مهمی بر آیند یا نه. وقتی فلان وزیر در ژاپن در برابر دوربین تلویزیون اعلام میکند که مسئولیت خرابی نیروگاه اتمی را میپذیرد، نتیجهاش این است که هم استعفا میدهد، هم به هاراگیری فکر میکند. سرمربی تیمی که تا 4سال دیگر هیچ برنامهای برای آن تیم وجود ندارد و بنا بر روایتی، اصلا قرار است فوتسال به جای فوتبال در المپیک گنجانده شود و دیگر مسابقه انتخابی تیم ملی امید در پیش نخواهیم داشت، با پذیرفتن مسئولیت و اعتراف به «بیدانشی» چه کمکی به حال این تیم میکند؟
.
3- «بیدانشی» عبارت مناسبی برای پذیرفتن این شکست بود. از شما چه پنهان من هم وقتی پلیاستیشن بازی میکنم، خیلی زود جوگیر میشوم و مسی را میگذارم در پست دفاع چپ، رونالدو را میفروشم و بین دو نیمه هم حتما یک تعویض میکردم و تعویضهای دوم و سوم را تا دقیقه60 میسوزاندم. چرا؟ چون کسی که دانش مربیگری ندارد به ترکیب به چشم یک بازی نگاه میکند، مهرهها را جابهجا میکند و ستارهها را میگذارد روی نیمکت و حالش را میبرد. فوقش میبازد و بازی را ریست میکند یا کل دستگاه را به تنظیمات کارخانه برمیگرداند.
.
4- مدیرفنی عصبانی و تندخو بار دیگر بیتیم شد و این یعنی وای بهحال همه مربیان لیگ و تیم ملی و وای بهحال «کیروشیپور»! برای کسی که تاکنون دو تیم امید و یک تیم ملی پرامید را به باد داده و چند تیم لیگ برتری را به دسته پایینتر هدایت کرده است البته همان بهتر که تیمی نداشته باشد و به این و آن حمله لفظی کند. شاید هم بهتر باشد یک مسئولیت نهچندان مهم به بعضیها داده شود تا هم سرشان گرم باشد و به دیگران حمله نکنند و هم پست مهمی نداشته باشند که تصمیمگیریهای عمدتا اشتباه آنها هزینههایی در سطح ملی دربرداشته باشد. آدم که بیکار باشد به خانواده خودش هم گیر میدهد، نصفهشب بلند میشود کولر را خاموش میکند، پول توجیبی بچهاش را قطع میکند، راهبهراه میرود دستشویی و دمپایی دستشویی را خیس میکند تا بعدیها که گذرشان به دستشویی میافتد جورابشان خیس شود. مثلا مسئولیت شمارش تعداد کرنرهایی که در هر کدام از بازیهای لیگ دسته دوم ردوبدل میشود چطور است؟ البته اگر بعضیها در این مسئولیت هم چالش درست نکنند.
.
5- جوری زندگی و رفتار کنیم که وقتی مردیم مردم بگویند «آخآخ حیف شد» و ما را با لقب سرطلایی و عقاب و 24ابدی و پاطلایی و حداقل «زانو برنزی» یاد کنند نه اینکه نفس راحتی بکشند و بگویند: «آخیش! راحتی شدیم».
محمدرضا نصیری/ همشهری ورزشی