پاییز 1365. تب و تاب جنگ. پرویز دهداری سکان رهبری تیم ملی را در دست گرفته. مربی ستاره ها شده. قافله سالار بهترین های دوران: حمید درخشان، ناصرمحمد خانی و محمد پنجعلی از پرسپولیس. عبدالعلی چنگیز، رضا احدی، اصغر حاجیلو، جعفر مختاریفر، شاهین بیانی و شاهرخ بیانی از استقلال. احمد سجادی و حمید علیدوستی از هما. به نظر می رسد دهداری با ستاره هایش کنار آمده. زبان شان را درک کرده. فهمیده. رام شان کرده. ولی ورود رضا وطنخواه به عنوان مربی تیم حال و هوا را تغییر داده. اختلافات را بیرون ریخته. عیان کردخ. وطنخواه روی نیمکت می نشیند و رودروی بازیکنان قرار می گیرد. چشم در چشم هایشان می دوزد. یکی از جملههای دهداری پیش از سفر به پوسان برای بازی با کره جنوبی در مرحله پلی اف هشداردهنده است "... حالا که نمی توانیم تیم بسیار قوی داشته باشیم، حداقل باید تیمی با انضباط تر داشته باشیم".
نیرد با کره در پوسان طی نود دقیقه به تساوی می کشد. به وقت اضافی. به ضربههای پنالتی. ستارهها طی ضربات پنالتی 5 - 4 شکست می خورند. با دست خالی به خانه باز می گردند. بازمی گردند و بازی بزرگ تر را در تهران برپا می سازند. بازی جنجالی تر را. بازی رسانه ای را. اخباری مصاحبه های سرد بازیکنان با خبرنگاران در کره رو شده. این که بوی شکست پیش از نبرد به مشام بعضی ها رسیده بود. بوی سرکشی. بوی نافرمانی. رو شدن مصاحبه هشدار دهنده دهداری با خبرنگاران (نظم باید در همه جا حاکم باشد). ستارهها در بازگشت شورش می کنند. در تهران. برابر دهداری قدعلم می کنند. دهن کجی. ستارهها راه و رسمش را قبول ندارند. ستارهها نامهای رو می کنند. با ردیف کردن امضاهایشان را. استعفا می دهند. تومار. تومار. تومار... فدراسیون فوتبال با سرگیجه آورترین نامه رسانهای روبرو می شود. جلسه. هیاهو. بگیر و ببند. نام پانزده نفر پای استعفا آمده: محمد پنجعلی، شاهرخ بیانی، حمید درخشان، ناصرمحمدخانی، مرتضی فنونی زاده، عبدالعلی چنگیز، ضیا عربشاهی، اصغر حاجیلو، سید مهدی ابطهی، مرتضی یکه، فرشاد پیوس، غلام فتح آبادی، احمد سجادی، حمید علیدوستی و سیروس قایقران. در عین حال می گویند قایقران کمی بعد روی نامش خط کشیده.
در متن نامه آمده "... بسمه تعالی. ضمن آرزوی موفقیت برای ملت شهید پرور ایران و پیروزی رزمندگان اسلام و مسلمین بر کفر، ما بازیکنان تیم ملی بنا بر رسالتی که به عهده ما بچه های این آب و خاک اسلامی بوده با تمامی قدرت هم قسم گشته ایم که بازی های آسیایی سئول را به اتمام رسانده و بعد از بازی ها چون دیگر قادر به ادامه همکاری با مربیان تیم ملی نیستیم، لذا از کلیه ملت عزیز و مسئولین ورزش خواهانیم ما را مورد عفو قرار داده و آرزوی موفقیت تیم ملی را در همه میادین از خداوند بزرگ خواهانیم. انشاالئه... به امید پیروزی هر چه سریع تر رزمندگان اسلام. 30 شهریور 1365".
این نخستین باری است که بازیکنان فوتبال از حضور در تیمی، این جا تیم ملی، استعفا میدهند. بازیکنان معمولا کناره گیری میکنند، ولی ستارههای این عصر استعفا می دهند. مثل کارمندهایی که از اداره شان استعفا می دهند. فدراسیون نصرالئه سجادی و مهدی خبیری سرگیجه می گیرد. از دهداری حمایت می کند. برابر شورشیان می ایستد. چهار بازیکن بر اساس ماده ها و بندهای آیین نامه انضباطی برای مدتی از حضور در میادین محروم می شوند: محمد پنجعلی (شش ماه)، عبدالعلی چنگیز (نه ماه)، حمید درخشان (سه ماه) و اصغر حاجیلو (سه ماه). در سیاهه دلایل اعلام شده "اهانت و توهین به مربی"، سرپیچی از دستورات"، "تشکیل جلسات غیر مجاز"، "رعایت نکردن موازین اخلاقی" و "تحریک بازیکنان" جلب نظر خواهند کرد. کمیسیون سازمان های وابسته به نخست وزیری در این باره به بحث و تبادل نظر می پردازند. اسناد محرمانه جهت رسیدگی به کمیسیون اصل نود مجلس و نخست وزیری ارسال ی شوند. نتایج بررسی ها هرگز ارائه نمی شوند. هیچ وقت.
مسابقات مقدماتی المپیک 1988. دهداری چاره ای جز دراندازی تیمی دیگر ندارد. تیمی بی ستاره. بی اعتنا به بزرگان. دهداری به دنبال یافتن بازیكنان جوانی می رود. می رود و پسران گمنامی را می یابد. احمد رضا عابدزاده، صمد مرفاوی، سیامک رحیم پور، نادر میراحمدیان، جواد زرینچه، محمد ژاله مستقیم، سیروس قایقران، مجید نامجو مطلق، بیژن طاهری، کریم باوی و سید محمد علوی. پسران گمنام دهداری برخلاف انتظار می درخشند. دور از خانه با کویت می جنگند. جانانه تر از ستاره ها. به تساوی یک - یک دست پیدا می کنند. در دیدار برگشت تا دو دقیقه به پایان صعود کرده بشمار می روند. تا دقیقه 88. تا لحظه ای که داور ژاپنی با تکل رحیم پور نقطه پنالتی را نشان می دهد. تا آن که فیصل الدخیل دروازه عابد زاده را باز کند. باز کند و آه از دل ها برآید.
ولی طرفداران روی سکوها اعتنایی به تیم درخشان دهداری نمی کنند. می گویند تیم دهداری، تیم ملی نیست. می گویند تیم دهداری به موفقیتی دست نخواهد یافت. بی اعتنا به این که پسران گمنام دهداری در مسابقات جام آسیا، قطر و امارت را شكست می دهند. با ژاپن مساوی می کنند. در نیمه نهایی یک صفر مغلوب عربستان می شوند و با پیروزی بر چین عنوان سوم، نخستین عنوان ملی پس از انقلاب، را به ارمغان می آورند. طرفداران پشت سر ستارههای شورشی ها می ایستند. ستارههایی که بیشترشان پرسپولیسی هستند و استقلالی. طرفداران به دهداری دهن کجی می کنند. به او انگ "ستارهستیز" می زنند. نیش زدن می زنند و نیش. دشنام می دهند و دشنام. تا آن که او را به زانو درآورند. تسلیمش کند. تا آن که دهداری در یک بعد از ظهر برفی در ورزشگاه آزادی برابر دشنامها و تهدیدها تسلیم شود. کنار رود. کنار رود تا با سرطان بجنگد.
سکان تیم ملی در دستان علی پروین قرار می گیرد. ستارهها به تیم ملی برمی گردند. دهداری چهار سالی را در تنهایی با سرطان می جنگد تا تسلیم شود. در دوم آذر. ساعت هفت و نیم یک بعد از ظهر سه شنبه. در 59 سالگی. یک ماه پس از سقوط تیم ملی در بازیهای آسیایی هیروشیما به رهبری پروین. زمانی که احمد رضا عابد زاده یکی از بهترین دروازهبانان تاریخ فوتبال ایران بشمار می رود و مجتبی محرمی و جواد زرینچه از بهترین مدافعان کناری. زمانی که صمد مرفاوی و کریم باوی می درخشند و می درخشند. زمانی که تاریخ نفرین می فرستد و نفرین.