12 سال میگذرد از یکی از دراماتیک ترین نیمه نهایی های لیگ قهرمانان اروپا...از دلبری مثلث آتشین یووه...دلپیرو، ندود و ترزگه...همه چیز برای یوونتوسی ها خوب بود. تیمی پر ستاره، در فینال لیگ قهرمانان اروپا و قهرمان لیگی که غول های اروپا را در خود داشت.
اما روزگار همیشه بر وفق مراد نبود. داستانی یگانه به دست تقدیر نگارش یافت و فاجعه ای سهمگین بر یوونتوس و تیفوسی هایش باریدن گرفت. یوونتوس حالا دیگر تنها ماکتی از یوونتوس بود. تنها پوسته ای از آن تیم بزرگ که حالا دور از تب و تاب رسانه ها در سری بی روزگار می گذراند.
دشمنان در پوست خود نمی گنجیدند. بالاخره این غول شکست ناپذیر را از میدان به در کرده بودند...و اما دوستان... دوستان هنوز بودند...طرفداران هم چنان قلبشان را به سوی معشوق روانه می کردند...
همه چیز در سکوت و سردی بود. انگار هیچ گاه شوری در این باشگاه نبوده.همه چیز به نظر تمام شده بود...هواداران تنها اندوه داشتند و نوستالژی هایی که به عشقشان روزگار می گذراندند.
بازیکنان تیم های دیگر در شو های انتخاب بهترین ها، بالای سن می رفتند و یوونتوسی ها با چشمانی بسته موطلاییشان را با توپ طلا مجسم می کردند...در میدان با لباس سیاه و سفید و با زبانی که بین دو لبانش در هنگام دویدن می فشرد...فوتبال عوض شده بود...پول برای همه باشگاه های متمول پول می اورد و یوونتوس هنوز در کسری های بعد از کالچوپولی غرق بود.بازیکنان بزرگ بین تیم های اروپایی دست به دست می شد و تیفوسی های یوونتوس هنوز هم خرید گران ترین دروازبان تاریخ را در ذهن می گذراندند. دروازه بانی که هنوز هم بود و چه دلخوشی بالاتر از بودن او...
بازیکنان تیم های دیگر در صدر اخبار و روزنامه های دنیا بودند و تیفوسی ها هم چنان کاپیتان قدیمیشان الساندرو دلپیرو را روی جلد روزنامه های اواخر دهه نود به یاد می آوردند... درحالی که جو رسانه ها و سرمایه دار ها بهترین بازیکن های دنیا را به مردم تحمیل می کرد یوونتوسی ها هم چنان ترزگه را بهترین مهاجم نوک تاریخ می دانستند...
در روزگاری که همه چیز در سلطه رسانه ها بود یوونتوس دلربای طرفدارها با چند بازیکن معمولی مشق از نو برخواستن می کرد و افسوس که بارها زمین می خورد...برای طرفدارها فرق نداشت...آن ها برخواستن و حتی زمین خوردن طفل نوپایشان را به تماشاشی بزرگ ترین شوهای تیم های بزرگ دنیا ترجیح می دادند و این بود آزمون عاشقی برای عاشقانی دلداده... هواداران یوونتوس هنوز هم بازوبند را بر بازوی الساندرو می دیدند...دویدن های ندود را هرچند آهسته تر در میدان تماشا می کردند و نفس های بوفون را در دروازه تیمشان استشمام می کردند و این طور بود که آن ها ناامید نبودند.
اگر هم ناراحتی بود برای دیدن دلهره 5 تفنگ دار و ناراحتی آن ها بود.که دیدن مقدسات هواردارن در زیر چکمه های رسانه های وابسته به تیم های متمول برای یوونتوسی ها بزرگ ترین اندوه زندگی بود.
کودک نوپای یوونتوس بعد از کالچوپولی با دستان کاپیتان قدیمی اش انتونیو کنته روی پا ایستاد...گرچه توانی برای رقابت در دنیای بی رحم فوتبال این روزها را نداشت ولی اکنون تن به تن بزرگان زدن را می اموخت...این بزرگی در خون او بود و حالا باید به خوبی راهبری می شد. تیفوسی ها قهرمانی لیگ را به مثابه به دست آوردن تمام شکوه از دست رفته شان جشن گرفتند. در فوتبالی بحران زده و پر از بی اخلاقی یوونتوس بر پاهای خود تکیه زد و برخاست. برای تیفوسی ها این برخاستن از هزاران هزار افتخار پوشالی متمولین اروپایی مقدس تر بود...
کینه های جمع شده بعد از کالچوپولی اکنون یک به یک سرباز می کرد و یوونتوس را روز به روز برای کسب موفقیت تشنه تر. اکنون یوونتوس بیرحم تر از همیشه بزرگیش را به رخ هم وطنان بزدلش می کشید و روز به زور بر عظمتش افزوده می شد
یوونتوس اگرچه مملو از سوپر استار های رسانه ای نبود اما تیمی بود پر از جنگجو...تیمی که نام یوونتوس را مقدس می شمرد و بیخیال از جوسازی ها به راه خود ادامه می داد.گرچه میلیون های پرداختی به بازیکنان تیم بسیار کم تر از تیم های متمول بود اما قلب هایی عاشق دعاگوی این تیم بود و مشت هایی گره کرده پاسخ دشمنان را این بار در زمین بازی می داد.
یوونتوس بازگشت... این بار برای شانه به شانه زدن با بهترین تیم های دنیا. جوان برومند بعد از کالچوپولی حالا بعد از 12 سال دوری باز در همان مرحله است. تیفوسی های یووه 10 سال پر از ناامیدی را پشت این حضور می بینند و به عشق و علاقه شان می بالند.آن ها اگر چه شاید در ظاهر توان رودررویی با بزرگان را نداشته باشند اما قلب هایی دارند که عشق از آن ها فوران می کند و دست هایی دارند که برای موفقیت رو به آسمان دارد.
آن ها اگر چه میلیون ها یورو از اقتصاد های برتر حوزه فوتبال عقبند، اگر چه جنگجویانشان با وعده های چند برابری هر روز در لیست یکی از متمول های اروپایی دلهره به جانشان می اندازد...اگرچه نگاه پسرک موطلاییشان در روز قرعه کشی پر از اضطراب است...اگر چه آن ها در نگاه خیلی ها حقیرتر از آنند که در این مرحله حضور یابند اما دل خوش کرده اند به بازیکنانی که فرقشان با دیگران قلبی عاشق و پاهایی محکم برای ایستادن است.
یوونتوس اکنون برخاسته... هرچند او را یارای رقابت با بزرگان نباشد اما غرور، متانت و نفرت خفته ای در قلب و پوست و استخوان او ریشه دوانده که به زودی دنیایی را محو تماشایش خواهد ساخت...یوونتوس اکنون نهالیست جوان با ریشه هایی به قدمت 117 سال...گرچه بتوان بال و پرش را چید اما ریشه اش محکم و استوار در اعماق نفوذ خواهد کرد و روز به روز تنومندتر خواهد شد.
تنها ناراحتی هواداران یوونتوس شاید اکنون بی قهرمانی خداحافظی کردن پسرک موطلاییشان باشد شاید جوانی از دست رفته کاپیتان دلپیرو و بوفون باشد...شاید حسرت آقای گل نشدن ترزگه در این جام مهم باشد...آن ها بی شک در همه این روزهای پر غرور نقش دل پیرو در این پا گرفتن دوباره را فراموش نخواهند کرد...
اکنون آن ها بیش از اینکه نگران سال های پرحسرت گذشته شان باشند، بیش از آن که در آرزوی خوشحالی زاید الوصف پیشروی در اروپا باشند آرزو دارند کاپیتانشان بوفون به آرزویی که شاید به خاطر عشقی بزرگ از رسیدن به آن محروم بوده را بدست آورد...
و هواداران یوونتوس این بار چشم باز خواهند کرد. دلبری بوفون، بونوچی، ویدال و مارکیزیو و توز را به چشم خواهند دید دیگر نیازی به نوستالژی نیست، دیگر نیازی به جستجو در خاطرات خاک گرفته نیست که یوونتوس بزرگ اکنون مجسم شده است. آن ها لایق بهترین های دنیا هستند... هوادارن یوونتوس قلبی به وسعت آسمان دارند...
امیرعباس بوستانی فرد- کانون هوادارن یوونتوس در ایران