مطلب ارسالی کاربران
فیلم پسر ژان پیر و لوک داردن
برادران داردن با پسر بار دیگر این گفته ی قدیمی را به یاد می آورند که مضمون اهمیت چندانی ندارد آنچه که مهم است نحوه ی روایت آن است. پسر شاید به لحاظ مضمونی در نگاه اول داستانی تکراری به نظر بیاید. کشته شدن انسانی در زمانی در گذشته(ی فیلم یا داستان)، زمان حال و تجربه ی نحوه ی کنار آمدن نزدیکان با مرگ او و در نهایت برخورد قاتل با نزدیکانِ (یا یکی از نزدیکانِ) مقتول، ساختن موقعیتی اخلاقی و پیشبرد داستان در یکی از دو مسیرِ انتقام یا بخشش. ولی برادران داردن در روایت درخشانشان از این مضمونِ به ظاهر پیش پا افتاده، چنان به شیوهای یگانه و متفاوت آن را روایت میکنند که مضمون کهنه در این فیلم چیزی یکسر تازه میشود.
اولین چیزی که پس از تماشای پسر به نظرمان می رسد، سادگی بی نظیر آن است.
فیلم پسر، یک خط داستان ساده را دستمایه ی خود قرار داده است تا حدود 100 دقیقه، تماشاگر خود را درگیر چیزی کند که احتمالا نمونه اش را کمتر تجربه کرده است. برادران داردن در این فیلم به شدت روی سبک خاص خود پافشاری می کنند. به نظر می رسد آنها در ابتدا مصمم اند که: داستان (هر چند ساده ی) فیلم را آرام-آرام تعریف کنند؛ تا آنجا که می توانند و لازم است، از نماهای بسته استفاده کنند.؛ دوربین خود را به حالت سوبژکتیو نگه دارند؛ بشدت بر روی جزئیات کار کنند؛ در هر حالتی از موسیقی استفاده نکنند و...
فیلم داردن ها بسیار ساده به نظر می رسد، آنقدر ساده که ممکن است تماشگر خو کرده به سینمای معمول متوجه ظرافتهای بی شمارش نشود. این همان سادگی است که فیلم داردنها را به سنتی در سینمای اروپا متصل می کند، سنتی که نامی چون روبر برسون فیلمساز بزرگ فرانسوی را یاد می آورد. شیوه ی مواجه ی داردنها با این سنت نیز خود تجربه ای قابل اشاره است. چه آنجا که وامدار این سنت اند (برای مثال در سادگی بیانشان، حذف زواید مثل غیبت کامل موسیقی در پسر یا حذف نماهای معرف) و چه آنجا که سینمایشان در گسست از آن سنت ادامه مییابد (بازیگری و اهمیت ویژه دادن به آن مانند حضور پر طراوت اولیویر گورمت در پسر). و جزئیات اجرای بسیاری از سکانسها؛ مثل سکانسی که اولیویر و فرانسیس به کافه ای میروند و در آنجا - به خواست فرانسیس - به سراغ میز بازی فوتبال دستی میروند و در طی بازی در جواب اولیویر، فرانسیس از دلیل واقعی زندانی بودنش میگوید. جزئیات بازیها، حرکات دوربین و دیالوگهای به شدت موجز فضایی غریب میسازند. به علاوه بخشی از جادوی این سکانس هم در همان چیزهایی است که دو طرف بر زبان نمیآورند. این سکانسی است که باید دید، توصیفش به کاری نمی آید. و نه فقط این سکانس که پسر فیلمی است برای دیدن، تجربه ای است که نمی توان توصیفش کرد.
منبع: وحید مرتضوی-گرینگوی پیر