مطلب ارسالی کاربران
داستان کوتاه ترسناک
دخترم از رعد برق میترسه به همین دلیل دیشب وقتی رعد برق میزد توی تاریکی احساس کردم توی آغوشم خزید اما مشکل اینجا بود که صدای دخترم از جلوی در اتاق بلند شد مامان؟ چرا عروسک منو تو آغوش گرفتی از جام بلند شدم نگاه کردم عروسک بود ترسیدم که چطور عروسک تکان خورده یا بنظرم شده برای همین رفتم دخترم را گرفتم بعد خوابیدم
اگر خوشت امد لایک کن