چشم فیروزه داری
به دستت کوزه داری
بوسه به ما نمیدی
…
قلب و دل من بردی ای دختر زیبا
از ملک سمرقندی یا ملک بخارا
من کابلی ام ای گل دورم ز تو اما
در قلب منی هر دم هر لحظه و هر جا
قلب و دل من بردی ای دختر زیبا
از ملک سمرقندی یا ملک بخارا
افغان پسرک گپ هایت دل برده ز دستم
از بین همه خوبان من دل به تو بستم
از لحن سخن هایت من سرخوش و مستم
هر دم به تو مشغولم با یاد تو هستم
ما هر دو که فارسی زبانیم
یک قبیله یک ایل و تباریم
مثل قصه شیرین و فرهاد
صد قصه عاشقانه داریم
صد قصه عاشقانه داریم
تو بوی گل نارنج داری به کلامت
آرامش جانم شد لهجه و صدایت
بر تو بله میگویم قربان وفایت
خوش آمدی سویم قلب من سر آید
قلب و دل من بردی ای دختر زیبا
از ملک سمرقندی یا ملک بخارا
اهل ازبکستانی آن کشور خوبان
عاشق توام حالا من ز ملک افغان
یک بله بگو بر من ای عزیزتر از جان
تا به پای تو ریزم از لعل بدخشان
تو بوی گل نارنج داری به کلامت
آرامش جانم شد لهجه و صدایت
بر تو بله میگویم قربان وفایت
خوش آمدی سویم قلب من سر آید
قلب و دل من بردی ای دختر زیبا
از ملک سمرقندی یا ملک بخارا
اهل ازبکستانی آن کشور خوبان
عاشق توام حالا من ز ملک افغان
تو بوی گل نارنج داری به کلامت
آرامش جانم شد لهجه و صدایت
تو بوی گل نارنج داری به کلامت
آرامش جانم شد لهجه و صدایت