" آهنگ جدید باغ از یاس "
تا خودکار رو میذارم پای برگ
عقلم ناخواسته برمیداره پاره سنگ
این جهنم فقط خشم میده آرامشم
تمام شب، تماشای نمای شرق
مثل اون بی منزلی که زل زد به بار کج
واسطه اش اون بالا راه نداده واسه تهش
پای سرو رو میبرید نپیچه لای سقف
عاقبت بدن گرمشو با تبر کوبید رو خاک سرد
مغرور از خلق برهوتی که روزی یک باغ سبز بود
منم و قدم های آهستم
رویاهام کابوس شدن اما با خط های واضح تر
به کام مرگ فرو میرم چون حتی نمونده نای ترک
کشیدی پرده ها رو به آتیش
این روزا دیگه برنمیگرده به عادیش
اهمیتی نمیدم حتی دیگه به باقیش
چشما خیس
حسرت اونی که چرا نیست
قاب رو قاپیدی صاف تابیدی به قاضی
تو نور بسوزیم یا با تاریکی بسازیم؟
البته معلوم نیست این بدیشه یا خوبیش
این چراغو که روشن کنی همه گندا رو میشه
از اون که رشوه داد تا اون که باج گرفت
پاهاش گره خورد به عمق فاجعه
روباه صفت قصه میشه خاطره
تو, این محاکمه، فقط مو حاکمه
جریان ستم ناتمام
به تن جای طناب
درک ناتوان
از این حجم ناجوانمردی
حال فنا
قله زیر چال کنها
اسیر چهار کلام حرف
از دین ماجرا
بیصورت، گیسو کند
حدود بیست و قبر
پیچ و خمِ شیر و خط میون دیو و دَد
میرسه یه صدای بیگانه تو نقاب
همه جا تاریک یه گلوله گیجگاهتو شکافت
که فردا پوکه هاش توو نور زیبای موزه هاست
وحشت دیروز لعنتی بیداره تو صدام
بازمونده
بی آب و تاب و توان
داره تلو تلو میخوره دور فانوسها تو خفا
قانون هامون بیات، عین کابوس هامون عیان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تو دست مادرها سبد لالههای جوان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا ابد میمونه جا موها رو زبان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا دست یافتن رو اسب تاختن
کاخها رو سوزوندن تو دخمه قصر ساختن
اما این دفعه پی چی می گردن؟
از لج هم گلها رو قیچی میکردن
رسید به استخون کارد، یه نقطه شد غار
منتها کاسب خبر از حنجره به حُجره نون داد
هر سو به منفعت خودش موش دووند تا
تو اون داد یادمون بره کی واسه موش توون داد
اون که گفت التماس دعا
میبینی اون طرف پیوست به انتقام جوها
پی روزی ولو به قیمت یارسوزی
آدم لنگ مجبور اسیر چاپلوسی
که فقط وعده میشنید قد درازای زبون
اشاعهی فقر نقاب حسابهای کلون
امالهی ترس فشار نگاههای عمود
با شناخت ملت نیاز به شناسایی نبود
همون تفنگ رو هم نشناسی میشه چماق
این دردسرها بالاخره میشه تومور
این میکروفونها وصلن به میک سماق
صفحه شطرج زندگی شد میز قمار
سینه اتاقم یه پناهندم
از زمان کندم
آرزوهامو تو گذشتهها رها کردم
بدون حتی نیم نگاه به پشت سر
هر کی تونست بین این بگایی هُجره زد
به ما که میرسه میگه اگه ساکتی خایه نی
با اتحاد مناسبتی بجای دائمی
قایمی که با بنی بشری نشینی پای میز
که ابایی نداره ملت رو بذاره لای ریسک
چشام خیس، نمیدونی از دل صد پارم
اینم آهنگ نیست به سکوتم لحن دادم
کسی نمیده دیگه گله نامهها رو جواب
با تو ما تو سراب، میخوره باتومها تو سرا
با صدای چکمههای باغبونهای صیاد
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
تا ابد میمونه جا موها رو زبان
تا بوتها رو زمینه تابوتها رو هوان
مردم آبادی
سرها داغه از افیون آگاهی
ولی دریغ از یه نقطه مشترک بینمون
سر مفهوم آزادی
حتی اتحاد امروز سر گره خوردن نخ بادبادک هاست
زادگاه چپاول، این سالها خزان
بانگ اذان سر میده پایگاه چپا
وردشون آیات
صلوات مِلکِشون آباد
جاده و پل بینشون آزاد
واسه ما مِهرِشون آبان
شاهد باش رو دیوارا گلوله
جیب خالی ما خرجِ قُشون
غنچه کُشون
قنات خالی واسهی دستهای سدّ قُنوته
تو چنته جنونه یه نَنگِ دو نونه
دلم پر میکشه تَنگِ غُروره
هر جور بگم افته
که تاریخ ما به ستم قفله
میپیچن واسه ملت نسخه
کام رو باز کنی که زهر رو بدن خوردت
تو همهمهای که حتی خرد جرمه
من به معنی سکوتم دلم قرصه
این خون تازه جوهر پیشگفتار قصه اس، تو فریب اداشو
نخوری که داره هر دفعه عمدا پایین میبره ضریب خطاشو
دلیل بقاشون مساوی باخت همه
بجای اینکه به سر سبز این ملت صبور تاج بزنه
از پاشون خار بکَنه
ساچمه تنت
میکَنه پاشنه درت
انگار غرق لذت از ذوق آتیش و خاکستره
تو قاب یه زنه
که داش به گوش من میاد
یکی گفت بمون بجنگ قیام
یکی گفت بزور بکن بیا
اون بیرون صف جلو ارباب دولّا راست
آرمان سر همون دلاراست
که ما این ور درگیر هجوم صفریم
تحریم و سرود نفرین
حالا ما عدد کدوم فکریم؟
اون فکری که نمیشناسیم؟
این جلد ها عوض میشه جز توش
هزار برچسب و پرسش و گل پوچ
کدوم پرچم یا جنبش الگوتر
از اشک زن و غرش پرشورش
که خودسوز میلاد اون روزه
که جای گوله میباره گلبوسه
سنگین سر از این ننگین زهر
از جو حاکم و تمدید صبر
از حق ساکت و تبلیغ زرد
مغز فاسد تدوینگر
از حرف شاهد اصلی که مفت بر شد به منافع کثیف
اون صفحشو به خون ما تزیین کرد
تا دلش ترکید
زن جیغ زد
از میون جمعیت
همه چهار ستونها لرزیدن
اما حتی انگیزههامون غم انگیزن
تنش رو کوبید رو خاک سرد
این برهوت که روزی باغ سبز بود
دارم به کام مرگ
میرم نمونده دیگه نای ترک
:به مصلحت خود به دختر بیحجاب گفت
“مُهِم اینه دلت پاکه” “مُهِم حفظ خاکه”
“مُهِم به هم رسوندنِ نقطه اشتراکه “
:گفتن
“حسها رو پختن”
“وعدهی دیار انسان خوشبخت “
باز میان حصار قدرت
ما شدیم پیاده نظام دشمن؟
فشار دشمن رو منه با چرخ دندش
به شما که رسید، بد نگذشت
اون خون که میکنه از رگ نشت
از فرزندیه که دیگه برنگشت
تکرار شد، تکراری نه
منو به حال خود بسپارینم
اسمها میرن تو مسیر ریل میندازن
اشکها برات سیل میسازن
این نسخهها بیدوامن
بی دوا من
سرفههام بی امانن
که حتی در رفت زِوارِ ماسکم
شاید سرفه صدا رو باز کرد
لگد مال نیمه جان زیر پاشون
به تقلا، به نجات میگه آشوب
میره پا چوب، خون سرازیره پا جوب
سراسیمه واژگون، سرا بینقاب شد
نما دینه
عناوین نمادینه
لاف روشنفکری برای چینه
پروا ز پرواز پرا چیده
اینا روحم رو عمیقأ خراش میده
بازی گرگ و میشه
لطفی که واسه قوم و خویشه
تو خالی، نمیتونی پر کنیش
کرکریش از جو کرک و ریشه
دیگه فردام به درک
بذار لااقل حرفامو بزنم
خاکش رو خوردم، تعصب کشیدم
کجا باس تحصن بشینم؟
ها؟
من که بیپایانم
اینکه آیا می رسم آیا نه
واسم مهم نیست من آزادم
از جایی بخونم که وایستادم
یه راستگوی مزاحم
سَره به هزار چاپلوس نخاله
قطره اشکهام بارون سوال
مقاومت اولین قانون ثبات
حسرت من نوشتهی رها
این خونست نه جبههی جهاد
تنفر دارم از تماشا دادن ملت و غم این چهره به جهان
تو چشمات بستست، وا کن، بنگر
به این پیکرهی بی در و پیکر
به اون غفلت از صحبت ملت
اونسراسر این خبرا همه ت تو بردن و پیگرد
سراسر این خبرا همه
ندا میده یکی از نفرها کمه
بار سنگین کمرا خمه
این آدم نیست، ابر آدمه
ایران شده همه جا مزهی خبر
غافل از بطن لحظهی خطر
وعدهی جهنم غل و زنجیر زد
تا دلش ترکید
زن جیغ زد
تشنه عین لوت
رشته مثل کوه
جاری مثل رود
سرپا مثل سرو
لَخته مثل مو
خشم معتبر
نامردها دستشون تبر
(نامردها دستشون تبر)
اینو با دل با دل بیقرار
نوشتم واسم مهم نیست دیگه حاصلش چی دراد
میخوام محو شم تو افق لب ساحل بیکران
یاسر خودم باشم و سایر دیگران
چه خنده بر رویی؟
چه م به ابرویی؟
پا بده ظالمی
یا بر عکس، نه به صرفه مظلوم
یه سری لودن سری شدن به لحن دستوری
یه سری کودن مثل کودن زیر درخت مصنوعی
این ترازوها میزونن با ابروت
تو کتت نره فرو میکنن تو پهلوت
زیر سقف گردون، از ترسم جرأت رو بدوش
عبور کن، جامو بگیر، جرعتو بنوش
من، یه رُخ جنگجو که روحش کم جونه
همچون میلهی مذابی که خودش خم شد
عدل و داد به لحن چکش
به شرط سرکوب
حتی اینا میخوان بجا کلاه بذارم کپ مرگو
رد کینه پی فتح جانشین
تو راه اتحاد واسه هم فت پا کشیدن
تلنگر برام از توهم درآم
که منفعل و فعال اینجا تفأل فقط گران
اگه خبر ادامه داره چون کشش دید
حرف مفت زن بهونه دست منکرش میده
واسش چقدر مهمه که این خاک تو آشوبه
اینا دلاشون در حد کمد آتوهاشونه
این ناتوها کارشون فقط بذر نفرت کاشتنه
واسه کیف ملت کیفر خواستن
تنها راز بقاشون مربوطه به دم و بازدمت
مهمتر از به دست آوردن نگه داشتنه
ابرها سوختن
نگاه به صحرا دوختم
نهال قد کشیده رو قطع کردن بخاطر شکفتن
اون که رویاهاشو گم کرد
تو بیراهه های ممتد
این جادهها بیبازگشتن تا دم دیوارههای غربت
باد خشک سرد
ماه پشت ابر
به باغ مشرفم
دستا به جیب
تو این روند فرسایشی
که قراره فقط یک رونده در سایهشی
ما ابزارشیم
چقدر باغبون بد
چه ترسناک نمیشه حرف عاشقونه زد
یه محوطه
که عجیب ترین کار ابراز محبته
به مجرد خشونت همه چی مرتبه
مجسمه تنها با همه قهر آغوش
بهانه کافیه تا قطره بارون شه
بذر تا خوشه
عزم تا کوشش
مغز باهوش نیست
!فقط قلب خاموشه
میباره تگرگ رو سرمون
جای تبر رو تن چوب
کسی گل نمیکاره نبینه لگد شدنشو
به حسرت دوختنمون
از عطش سوخت لبمون
یه مسافر مجبور مثل قفس تو چمدون
بهارتون تو خزانه
بهارمون تو خزان بیاحساس موند
کلید زندان گم
رو پلکهام خون
دوباره قصه تکرار شد
بسیار خب
اصرار کن
گفتی سطحی بود، اغفال شد
تو دیگه عمق ما رو به خودمون بسپار
اگه الان رو سطح آب دنبال جلیقه نجاته
چون خونه ی امیدش اعماق گرداب موند
تنور فتنه داغ ما بین اتفاق
این چند تا بیت به عنوان پینوشت باغ
دیره یا زود، این درکم از جو حاکمه
یه بهت زده جوابش یه لب ساکته
ابرها سوختن
نگاه به صحرا دوختم
نهال قد کشیده رو قطع کردن بخاطر شکفتن
اون که رویاهاشو گم کرد
تو بیراهههای ممتد
این جادهها بیبازگشتن تا دم دیوارههای غربت
ابرها میسوختن
تمام شب، پرندههای
شعلهور دارن از اون بالا میافتن
اگه به سوخت دادن بود
من و تو حتی دیگه نیست باکمون
زیر همین آسمون
وقتی هرکی به سویی میگریخت
تو
اونی که منتظرم ایستاده بود
منتظرم ایستاده
شب کور
یه بار هم این ور بوم
بذار زمین چمدون
کنارمی همه دور
خونه منطقه ممنوع
خود منظره مفهوم
کل دفتر من سوخت
همه ناقل خبر منسوخ
اینا پاچیدمون
از پا چیدمون
تو تو بغلم باقی بمون
میتابی تو عمق شب تار
غنچه تو بهت غم باغ
گُر درونم از تن داغت
گوش و زبون من کر و لال
روح سبکتر از پر کاه
روی من و لب از لب یار
دو آتیشه عین قبلنا
قالیچه بین چمنها
خالی شه قر کمرها
نه بازیچه سیل خبرها
چه تقلایی لا تقلا؟
جدولها زیر جدلها
با تبرهایی که از طلان
آشیونه کلاغها رو دکلهان
همه امیدمی
تو هوام دم تو می دمید
پی بهانه برای روییدنی
فدای لب بوسیدنیت
نوای قلب تو سینمی
تو قامت یک اسیر
سرم رو به دامنت بپذیر
نجابتت چه اصیل
لطافت یه نسیمی که می وزید
جاریه ریتم
بیا هم پیاله بادیه شیم
ببین از همین زاویه دید
میشه از الان تا ابد قافیه چید
تو این پیچ تند، گیج و گنگ
کسی چه میدونه که چی میشه حکم؟
میباریده خون از تاریخمون
تو تو بغل من باقی بمون
دیگه پلها ریختن
امید واهی عذاب رو میکنه طولانیتر
این سکان لق، افتاده تو یه طوفان سخت
میذارم استخون لای زخم
محو تماشای موهای لختت
تو این حصار تنگ
بباره سنگ
هر طوری بشه کنارتم
یکی هست
هنوز دیوار تکیهات
لای سنگها دلی هست
اما نمیده بیگانه ملیت
صدا عربده از دور
نوک اسلحه دستور
رأی تبرئه محکوم
جاری از لبت هذیون
چراغها رو شکوندن و خاموشی زدن
بدون واکنش و نظر
شدیم فقط تابوتکش خبر
اینا میخوان نابود بشه بشر
تو دیگه به روم آغوشت رو نبند
منو با بوسههات بخواه
تو دلم محفوظه جایگات
بی تو کابوسه راه خواب
رو نوک نازک شاخهها
تو هجوم آفت
سرا بد تر از گلوله داغن
داده تکیه به ستون لاغر
تا بستن دکون آخر
جواب گندید تو لُپ داور
روان درگیر، دروغها باور
من که با این چپق چاقم
خیره به افق باغم
نه که عقب کشیدم
ولی نقشه رو از قبل کشیدن
بذار آروم بغلت بشینم
تا اینجا خون اومدم رسیدم
میون وضعیتی که از یتیم
تا ننه بابا دار هم اذیتیم
باقی راه تو عزیمتیم
قافیهها جدیه، نه زینتی
وارث این خونه
داره جلو آینه میخونه
حادثه که خبری نداره
خبره که حادثه میکنه
چرخی که این چرخه رو میشناسه
داره دیگه آهسته میرونه
حالا یه ناکس بی بته
داره واسه جایزه میدوئه
یه لب هرز
هم و غمش تعرفه ست
مملکت خود معرکست
دلم خونه چشمم پنجرست
جنگ منفعت و معرفت
گفتگوت خورد به کوه
جای چکش حفره موند
حالا اونا با پتکشون
دارن میان طرف جفتمون
اون تار موت
یعنی آخرین ریسمانمون
اگه به سوخت دادن بود
من و تو حتی دیگه نیست باکمون
تو منتظرم ایستاده بودی