اسفند 1391
وقتیکه دلم از زندگی پره مثله اون درختیه که تشنه میبُره
از این دنیا که مثل زندونه اینو بدون همیشه اینجوری نمیمونه
کفیتو بپوش و لباس تن کن
می خوام ببرمت جایی که ماجراست چند دور
بزنی ببینی چند چنده شهر
تو بد بشی من یه نمه پَرکَندهتر
من،همون که خوش بود
یه وقتی سرحال و سنگ سفت بود
می فهمی همه چی پیچید رو همین حساب
روزاشم مثه همه حتی روز تحویل سال
هِه! همیشه متنا بلند بوده مشتی
رفیق هر نوعش،با هر نوعی گشتیم
و دیدیم که تش با زخمی تنهاییم
ولی خو خوش گذشت یه وقتایی
غصه که مال قصههاست
ما خوشیم همهجوره رو زمین با چشم باز
همیندلیل، شادددی مارو میده
که سادهتَرش میشه یه گرگ بارون دیده
وقتی که دلم از زندگی پره مثه اون درختیه که تشنه میبُره
از این دنیا که مثل زندونه اینو بدون همیشه اینجوری نمیمونه
تمام طول روزتو میکنی ... سپری
فکر به چیزی که باختی ببری
اون مغزتو ... مثل سگ پشیمونی
تو گفته بودی که راه سختو میتونی
اما بعد دیدی تویی و کمی مایه تو جیب
به جایی نمیرسی با این قدمای کوچیک
این زندگی گفت یه چیزو یاد پسبگیر
امید بده به جاش بیلاخ پس بگیر
یاد میگیری که ناشتا ....
جاهایی میری که یهموقع آشنا نبینی
نه حسشو داری نه حال فَک زدن
تو خودت پیج میشی دیگه آره مثلا
حرفات همیشه بوی غم میده
تو آینه هم تصویره دیگه گندیده
هنو بالا سرت گرماشو داری
راستی دلخوشیاشو سیری چند میده
وقتیکه دلم از زندگی پره مثه اون درختیه که تشنه میبُره
از این دنیا که مثل زندونه اینو بدون همیشه اینجوری نمیمونه
گرگ باش،مثه من
مثه ببر، مثه جغد تو پرسه های شب
مثل سنگ تو لحظههای سخت تو عرصههای تنگ
نعرتو بذار تو بارونو
بشکون رد شو حتی قانونو
دل نبند که تش تلخیه
میشی مثل من نفس تخلیه
با دستات،همیشه خسته رو تنت
رو زخماتم نمک وابسته بودنه
ترجیح میدی جای اینکه نقشه بچینی واسه بعد
زندگیتو توی لحظه ببینی
میشه شب،میشه روز،میشه فردا
تو میخواستی نهرو کنی دریا
هه! شدی شبیه مردمت
ببین تو رویا همیشه حقیقت گمه
وقتی که دلم از زندگی پره مثه اون درختیه که تشنه میبُره
از این دنیا که مثل زندونه اینو بدون همیشه اینجوری نمیمونه