شاکا زولو ممکن است شخصیتی بحث برانگیز باشد، اما تأثیری محو نشدنی بر تاریخ آفریقای جنوبی گذاشته است. برای اولین بار، پادشاه افسانهای زولوهای آفریقای جنوبی در قرن نوزدهم، گروههای قبیلهای را دور هم جمع کرد و پادشاهی قدرتمند با حس هویت قوی را تشکیل داد.
سلطنت شاکا هرج و مرج و طبق برخی روایت ها خشن بود، اما او میراثی ماندگار از خود به جای گذاشت. او را به دلیل مهارت نظامی خود "ناپلئون آفریقا" لقب داده اند.
سال های شکل گیری
شاکا در سال 1787 از رئیس زولو سنزنگاخونا و ناندی به دنیا آمد. او خارج از ازدواج به دنیا آمد و هنگامی که بزرگان زولو از جمله خود سنزنگاخونا متوجه شدند، آن را انکار کردند و ادعا کردند که شکم بزرگ ناندی از علائم iShaka، یک حشره انگل روده است و نام شاکا نیز از این موضوع گرفته شده است . سنزانگاخونا در نهایت ناندی را به عنوان همسر سوم خود، علیرغم تلاش هایش برای انکار پدری، معرفی کرد.
شاکا و مادرش در شش سالگی از کرال پدرش تبعید شدند و به خانه ناندی فرستاده شدند، جایی که مورد استقبال قرار نگرفتند. آنها متعاقباً به قبیله Mthetwa دینگیسوایو پیوستند. شاکا به دلیل درخشش و شجاعت خود توجه رئیس اول دینگیسوایو را به خود جلب کرد و در سن 16 سالگی به عنوان پسر ارشد ارتقا یافت. شاکا در نهایت به یک هنگ نظامی جوان منصوب شد. او مهارت و قدرت شگفت انگیزی داشت و به سرعت به هنگ ارشد ارتش ارتقا یافت.
ظهور شاکا به قدرت
شاکا با تبدیل شدن به یک مرد شروع به کشف استعدادهای جدید کرد. او از بیرون قد بلند و قدرتمندی داشت و شجاعتش به او قدرت طبیعی بر پسران گروه سنی اش می داد. او در حدود بیست و سه سالگی به یکی از هنگ های متثوا فراخوانده شد .
شاکا فوراً استعداد طبیعی خود را برای مبارزه نشان داد و شروع به اصلاح سلاح هایی کرد که به او داده شد. او با درآوردن صندل های چرمی خود شروع کرد که معتقد بود می تواند تعادلش را از دست بدهد. چابکی افزایش یافته شاکا به او اجازه داد تا در نبرد نزدیک با دشمن درگیر شود. او از سپر خود برای انحراف نیزه ها استفاده کرد و قبل از اینکه برای کشتن وارد عمل شود. اقدامات شجاعانه او توجه دینگیسوایو را به خود جلب کرد و او به یکی از قدرتمندترین فرماندهان او تبدیل شد. شاکا در این زمان به نام نودومههلزی (کسی که وقتی نشسته زمین را به هم میریزد) نامیده میشود.
شاکا توسط رئیس دینگیسوایو به فرماندهی کل منصوب شد، او همچنین در اتحاد مجدد شاکا و پدرش سنزانگاخونا کمک کرد. در سال 1816، سنزانگاخونا شاکا را وارث تاج و تخت زولو نامید. اما قبل از ترور او، یکی از همسرانش سنزنگاخونا را متقاعد کرد تا برادر ناتنی شاکا، سیگوجانا را به جای خود انتخاب کند. اما شاکا با کمک دینگیسوایو به سوی مردم پدرش بازگشت و سیگوجانا را کشت و به تاج و تخت نشست.
شاکا پس از مرگ پادشاه دینگیسوایو، مردم متثوا را به امپراتوری خود برد. او به تسخیر و اداره قبایل بیشتری ادامه داد.
استراتژی های نظامی شاکا
شاکا به عنوان یک فرمانده از رزمندگان خواست که صندل های خود را بردارند و با پای برهنه راه بروند. او همچنین استفاده از نیزه های بلند توسط جنگجویان را علیه دشمنان خود غیرقانونی اعلام کرد. او برای نبرد نزدیک نیزه های بلند را با نیزه های کوتاه جایگزین کرد. این باعث شد تا افراد او به اندازه کافی نزدیک شوند تا قبل از حرکت به سمت دشمن، به دشمن ضربه بزنند. او همچنین شکل شاخ گاومیش را که ارتشش برای به دام انداختن دشمنان خود به کار می برد، رایج کرد.
اتحاد پادشاهی زولو
شاکا در سال 1816 پس از اینکه نام خود را در جنگ، چه از نظر فیزیکی و چه از نظر استراتژیک، به شهرت رساند، پادشاه زولو شد. او یک تلاش فتوح را آغاز کرد تا تمام قبایل منطقه را تحت کنترل خود درآورد. او کشوری وسیع را با بیش از 250000 نفر ادغام کرده بود که تنها در چند سال تابع او شدند. علیرغم تاکتیک های خشن خود، قبیله او برای ایجاد بزرگترین و قدرتمندترین ملت در جنوب آفریقا متحد شده بودند.
برتری شاکا
شاکا پس از متحد کردن تمام قبیله های تحت پادشاهی زولو، در قلمرو کوازولو ناتال امروزی رقیب قوی نداشت. در طول حکومت کوتاه او، که تنها ده سال به طول انجامید، سربازان او دائماً در حال حرکت بودند و به آرامی حملات خود را به مناطق دورتر گسترش دادند زیرا دام های اطراف دزدیده شدند. اگر حکومتی استوار می ایستاد، یا فتح می شد یا نابود می شد. هنگامی که یک رئیس تسلیم می شد، اداره محلی را به رئیس حاکم یا یکی دیگر از اعضای خانواده حاکم عرفی که او نامزد می کرد سپرد.
میراث شاکا
میراث شاکا بحث برانگیز است. برخی ادعا می کنند که او بنیانگذار پادشاهی زولو بوده است. از نظر دیگران، او یک دیکتاتور مستبد بود که بیش از یک میلیون نفر را کشت. بین سالهای 1818 و 1828، جنگهای شاکا منجر به یک سری از مهاجرتهای اجباری معروف به Mfecane در بخشهای مختلف جنوب آفریقا شد.
قبایل هلوبی و نگوانه اولین کسانی بودند که از حملات شاکا گریختند و به دنبال آنها Manatees و Matabele از Mzilikazi قرار گرفتند. آنها از Drakensberg به سمت غرب عبور کردند و در طول راه، سرداران را کشتند. بین رودخانه های لیمپوپو و گاریپ، قحطی و آشفتگی به دنبال انقراض جمعی جمعیت و ویرانی گاوها و محصولات کشاورزی به وجود آمد. رؤساي قديمي محو شدند و سرداران جديدي پديد آمدند.
سیستم نظامی شاکا تکامل یافت و منجر به تغییرات اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی شد. تمرکز تعداد زیادی از جوانان در پادگان سلطنتی منجر به انتقال عظیم قدرت اقتصادی به یک دولت متمرکز شد. از سوی دیگر، ثروت دامی کل جامعه در سراسر پادشاهی به طور قابل توجهی بهبود یافت. یورش به شهرهای دیگر باعث افزایش تعداد گاوها شد.
شاکا پس از مرگ مادرش در سال 1827 عقل خود را از دست داد و پارانوئید شد. او به مدت یک سال کشاورزی و مصرف شیر را ممنوع کرد. زنان باردار و شوهرانشان کشته شدند. برادر ناتنی شاکا، دینگاوه، از سختگیری او خشمگین شد و نقشه ترور او را کشید. در 22 سپتامبر 1828 محافظ و برادران ناتنی او با سوء استفاده از غیبت ارتش شاکا، با چاقو او را کشتند. بقایای او در یک قبر بدون علامت دفن شد.