«تا بهت فکر میکنم، عطر بدنت میپیچه»
گاهی وقتی به یاد تو میافتم، انگار همه چیز در سکوت فرو میره، جز عطر بدنت. عطرِ تو، که هنوز در ذهنم موج میزنه و هر بار که بهت فکر میکنم، بیخبر از خودم، به یک دنیا پر از یادها و حسهای قدیمی میروم. این عطر، نه تنها بوی یه رایحه خاصه، بلکه بوی همه لحظات خوشی است که با هم داشتیم؛ بویِ لحظههایی که فکر نمیکردیم هیچوقت تموم بشن.
تا بهت فکر میکنم، انگار هنوز حس میکنم، در هوای اطرافم، عطر تنت پیچیده. شاید این عطر هیچوقت از من جدا نشه، مثل یه ردپای خاطره که با خودم بردم و هر بار که به گذشته فکر میکنم، دوباره در قلبم تازه میشه.
یادمه چطور وقتی کنارم بودی، این عطر برام مهمتر از هر چیزی بود. با هر بوی ملایم که به مشامم میرسید، دلم میلرزید و به یاد میآوردم که هنوز در کنار همیم، هنوز در کنار هم خواهیم موند. اما حالا، هر بار که عطر بدن تو به خاطرم میاد، این حسِ آرامش به یک تلخی تبدیل میشه.
چقدر دلم میخواد یه روز دیگه تو رو ببینم و این عطر دوباره برام زنده بشه، شاید این بار دیگه هیچچیزی نمیتونه از بین ببرهاش. اما حتی وقتی تو نیستی، این عطر همیشه با من خواهد بود، یه یادگار از روزهایی که به پایان رسیدن.
https://www.tarafdari.com/user/60994...