سلام ی روز آیفون خونمون زنگ خورد
من گفتم ای بابا حتما باز این خواستگار مزاحمه
به خواهرم گفتم خب باهاش ازدواج کن دیگه خسته شدیم آنقدر زنگ میزنه بعد آبجیم گفت هیچی نداره فقط سیریشه
ولی آیفون دیدم گفتم عه رونالدو رونالدوعه این!
رفتم چشمامو شستم باز کریس بود!
بعد آبجیم گفت عه این اون خواستگاره نیست
بعد آیفون ورداشتم کریس گفت چطوری محمود اومدم خواستگاری خاهرت
گفتم محمود؟ اسمم از کجا میدونی
بعد مامانم گفت این کیه دیگه چرا انقدر درازه
درو زدم کبیریس اومد تو
زود پلی استاتیون روشن کردم بازی کنیم ولی بابام گفت خاموشش کن راز بقا داره
گفتم بابا جلسه خواستگاری راز بقا میبینن
گفتش نه بازی میکنن حتما
بعد کبیریس اومد تو
گفت بفرمایید شیرینی
بعد گفت کریس تو ک خیلی پولداری چرا گداییت اومده از این ارزون قیمتا خریدی خامه ای میخریدم از اونا که روش میوه داره
بعد مامانم از دور هیس نشون داد
رونالدو گفت عروس کو
مامانم گفت عروس خانوم رفته جایی بیاره
بعد آبجیم از دور منو صدا زد گفت چایی نداریم
چیکار کنم
بعد مامانم گفت چیشده گفتم هیچی بفرمایید میوه شیرینی از خودتون پزیرایی کنید پفک بخور ا این بخور
بعد رفتم به آبجیم گفتم چیشده آبجیم گفت چایی نداریم چیکار کنم گفتم خب چیکار کنیم صبر کن ی فکری دارم
دوییدم سمت اطاق گفتم ببخشین رفتم لوازم نقاشی آوردم (آبرنگ قلم و...)
بعد همه گفتن چیشده
گفتم هیچی هیچی صبر کنید
بعد بابام به رونالدو کبیرگفت بنظر میاد حوصله سر رفته رونالدو گفت آره
بعد رونالدو به بابام گفت بیا پنالتی بازی
مامانم از دور به بابام گفت نه دکوری میشکنه
یعد رونالدو قهر کرد
به آبجیم گفتم خودت یجور این رنگا قاتی کن بریز تو آبجوش رنگ چایی بشه
آبجیم گفت چطوری
گفتم نمیدونم حالا فعلا این طرد با قهوه ای قاتی کن ببینیم چی میشه
بعد پرتقال شوت کردم با رونالدو پنالتی بازی کنم دکوری ک مامانم خیلی دوست داشت شکست!
بعد مامانم گفت همونجا ک هستی وایسا کاری ندارم
دویید سمتم خودمو از پنجره پرت کردم پایین تو همین لحضه جورجیا با شدت درو وا کرد با چک زد تو گوش کریس گفت آوندی سر من زن بگیری بعد به خواهرم گفت افریته حالا میخوای هوو بشی
بعد آبجیم شروع کرد گیس جورجیا رو کشید
بابام از ترس زیر پتو قایم شد
مامانم هم دنبال من بود تو خیابون با دمپایی
بعد رونالدو رفت چایی رو خورد هاالش بهم خورد حالا خوبه قلمو حمونجا بود با رنگ نفهمید ابرنگه!
بعد رونالدو بی اهمیت به دعوا داشت تو پلی استاتیون با بابام پنالتی بازی میکرد
بعد رونالدو پنالتی رو زد بیرون گریه کرد
دسته پرت کرد
بابام گفت خب جنبه باخت نداری بازی نکن
خلاصه صبحشد خواهرم باید میرفت دانشگاه خودشو معرفی کنه برای حمین دست از دعوا ورداشت و پرچم سفید برد بالا
این شد ک جورجیا پیروز شد و کبیرنالدو رو برد خونه هسابی تنبیه کرد