به نام خدا
قالب: غزل
.
به یک خنده دلی بردی ، عجب سحری ، عجب رازی
صدای تو ، صدای عشق ، یارا به ز هر سازی
.
رسولِ دینِ عشق و مهر باشی ما مُریدانیم
نخواهی معجزه اصلاً که خود برتر ز اعجازی
.
ستایش بر تو واجب گشت لاکن نکته ای ماند
که تو هرگز نگنجی در ثنا ، در هیچ اعزازی
.
تولّد بر مَنِ فانی زمانی بود او دیدم
صنم بر من در این دنیا تو پایانی ، تو آغازی
.
سخن گفتی جهان لرزید ، تابِ آن نوا زایل
که هم سیمایِ ناب داری و هم برتر ز آوازی
.
رسیدن بر خدا واجب ، مسیرِ آن ز راهِ عشق
تو من را نزدِ خالق بر که بر من بالِ پروازی
.
بگفتی از کجا دانم که من را دوست می داری
بگفتم عشق در چشم است و لازم نیست ابرازی
.
خدا داند که این عاشق به یارِ خود وفادار است
اگر چه یارِ وی گردد به غیری ناز و دمسازی