فلسفه اگزیستانسیالیسم، یا هستیگرایی، یکی از مهمترین مکاتب فلسفی قرن بیستم است که بر اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت تأکید دارد. این دیدگاه فلسفی، که در آثار فیلسوفان و نویسندگانی مانند ژان پل سارتر، فئودور داستایفسکی، و فرانتس کافکا دیده میشود، انسان را محکوم به آزادی و انتخاب میداند.
اگزیستانسیالیستها معتقدند که انسان خود ماهیتش را میسازد، و بنابراین بر اراده آزاد و اختیار آدمی تأکید دارند. به گفته سارتر، "انسان محکوم به آزادی است و باید با اراده خود دست به انتخاب بزند و مسئولیت انتخابهایش را نیز بپذیرد."
یکی از جنبههای مهم اگزیستانسیالیسم، توجه به مفهوم مرگ است. نیچه، فیلسوف آلمانی، میگوید که برای یافتن معنای زندگی، باید به حسرتهایی بیندیشیم که روی سنگ قبرمان حک خواهد شد. این توجه به مرگ، در کنار تأکید بر آزادی و انتخاب، باعث میشود که اگزیستانسیالیسم به مقوله زندگی و وجود انسان از زاویهای خاص بنگرد.
درباره تفاوت بین زندگی کردن و وجود داشتن، اگزیستانسیالیسم بر این باور است که انسان در جهانی خالی از معنا زندگی میکند و باید خود معنا و هدف را خلق کند. ویکتور فرانکل، روانشناس اتریشی، در کتاب "انسان در جستجوی معنا" به این موضوع میپردازد و بر چهار اصل اساسی تأکید میورزد: هدف از این زندگی چیست؟ چرا زندگی میکنیم و چگونه باید به زیستن ادامه دهیم؟
بنابراین، اگزیستانسیالیسم نه تنها به وجود انسان، بلکه به زندگی و انتخابهای او در این جهان نیز توجه دارد و معتقد است که انسان در جستجوی معناست.