به نام خدا
قالب: غزل
وزن: رمل مسدس محذوف
.
حرف حق را نشنوی تو از دهان
این سخن را بشنوی اندر نهان
.
صد هزاران لاف و حرف آید ز ما
عارفان غرقِ سکوتی در جهان
.
حرف هرکس را نباید داد گوش
زان که چون خاری بباشد این زبان
.
گر ز مایی داد و فریادی بزن
نغمهی عاشق بباشد این فغان
.
گر که پاکی پیشه کردی مستمع
نور حق بینی کران تا به کران
.
درد و درمان را به هم آمیختند
سانِ آن تیری که شد یارِ کمان
.
هر که روی او زیارت کرده است
عقل از کف داده زایل در بیان
.
شرح درد عاشقی آسان ندان
عاشقان در شرح خود بس بی توان
.
دیگران در راز خود همدم نکن
زان که در دنیا بباشد بس جبان