ی روز وقتی زیر پتو داشتم به کارآگاه پشندی و ساعد میکشیدم یکی پتو رو کشید کنار گفت یکمم هوا بخور
گفتم دستت درد نکن..
یهو دیدم یا خدا دانیال
بعد خندید گفت اون زیر داشتی با کی چت میکردی
گفتم من با کسی چت نمیگردم
به خدا داشتم بخش کاداگاهی نقطه چین میدیدم
بعد گفت برو تو قسمت چت
گفتم نمیشه خصوصیه
اسلحه رو گذاشت رو سرم گفت زووود باش تا مختو نترگوندم گفتم باشه باشه
بعد رفتم تو قسمت چت
گفت این شماره کیه
گفتم هیچی این شایانه
گفت غلط کردی شایانه این روژیناست
تو بیخود میکنی با روژینا پیام بازی میکنی
گفتم کاری نکردم تکالیفشو انجام دادم
بعد ی پس گردنی زد
گفت خدافظی کن
اومد منو بزنه که یدفعه با هلیکوپتر کبرا کارآگاه پشندی اومد تو بعد ساعد گفت قربان بیا برگردیم قزوین این دانیال خطرش خیلی تهدید میکنه
کارآگاه گفت شوخی نکن من رئیس مافیا رو خاکشیر کردم
دانیال اسلحه رو گرفت طرف کارآگاه ولی یدفعه جناب رئیس جنگ زد اسلحه از کار افتاد شلیک نکرد
بعد کارآگاه پشتدی گفت الو جناب رئیس
جناب رییس: الو پشندی کجایی
بعد ساعد هم نگران شده بود
کارآگاه گفت قربان الان با هلیکوپتر کبرا وارد محوطه مافیا شدم
چناب رییس: آهان مافیا تو طبقه بالای ماست؟
کارآگاه: جناب رئیس شما همسایه مجید هستید الو الو
بعد کارآگاه گفت کجا رفت این (دانیال)
من گفتم رفت دستشوئی گفت سعیمو میکنم زود برگردم ولی به دلایلی قول نمیدم
بعد کارآگاه گفت پیاده شو ساعد
بعد خواست بره تو دستشوئی دستگیرش کنه
ولی ساعد گفت قربان شاید الان تو وضعیت مناسبی نباشه
کاراگاه: الان وضعیت خطرناکه
ساعد: قربان لطفا رعایت کنید مخاطبان کم سن و سال الان دارن این داستانو میخونن
کارآگاه ولی رفت درو باز کنه ولی متاسفانه بوی خوبی نمیومد و وا نکرده درو بست
ساعد: دیدید گفتم قربان
من گفتم که کارآگاه همون موقع دستگیرش میکردی میرفت دیگه
کارآگاه: صحبت نکن که ..
یهو دانیال درو وا کرد اومد تو
ساعد: قربان مواظب باشید سیم ظرفشویی دستشه
کاراگاه: ای کیو سیم طرفشویی چیه این اسکایچه
من گفتم چی میگید این فرچه ست
بعد مبل تو خونه گفت ای بابا همش که شما حرف میزنید خب این دانیال دیالوگ نداره
کارآگاه پشندی: خب چیکار کنیم خودش خنگه یادش میره
بعد من رو دفترم دیالوگ نوشتم
دانیال گفتش که خطر من خیلی داره تهدید میکنه کارآگاه ساعد و مجید به پایان سلام کنید
کارآگاه پشندی: اینجا دیگه آخر خطه ساعد دستبندشو بزن
بعد ساعد خواست دستبند بزنه ولی دانیال با فرچه زد تو سرش بعد کارآگاه شلیک کرد لوستر افتاد پایین
بعد چون حواس همه پرت بود جفت پا انداختم دانیال پرت شد رو زمین
رئیس مافیا با تانک اومد تو که کارآگاه پشندی رو بزنن
ساعد: قربان پشت سرتونو بپایید
بعد تانک اومد از روی کارآگاه رد بشه
ساعد: قربان این که دختره
کارآگاه پشندی: این که چیزی نیست هههه این بود مافیا
دانیال بعدش دویید سمت تانک گفت روژینااااا
من با تعجب: روژینا مافیاست!
ولی روژینا پیاده شد گفت نه من برای این نقش اشتباهی هستم نمیتونم از روت رد شم کارآگاه پشندی روحیه لطیفی دارم
کارآگاه پشندی: وایسا ببینم
اومد دستبندشو بزنه گفتم ولش کنید کارآگاه این نامردا گولش زده
کارآگاه: صحبت نباشه
ساعد: قربان حتما جناب رئیس به شما افتخار میکنه
بعد کارآگاه زنگ زد گفت قربان رئیس مافیا دستگیر شد و الان اینجاست
بعد گفت صحبت کن
روژینا گفت الو
بعد رئیس گفت این دیگه کیه
کارآگاه: رئیس مافیا دیگه!
جناب رئیس گفت چیمیگی پشندی رئیس مافیا سیبیلش خیلی کلفته
بعد ساعد گفت اوه اوه سیبیل کلفت
بعد کارآگاه دستبند رو باز کرد گفت خیله خب بفرمایید
روژینا: دیگه دانشگام دیر شد
ساعد: به حرف کارآگاه گوش کنید هر لحظه ممکنه مافیا بیاد تو به نفع خودتونو از اینجا برید
من: فوتبال شروع شد بشینیم فوتبالو ببینیم
ساعد: قربان من میگم از تو یخچال یچیزی ورداریم نمیتونیم که اینطوری
کاراگاه: اتفاقا چند تا تخم مرغ لازم داریم برای کله مافیا
ساعد: قربان پس خودمون چی بخوریم
کاراگاه: همین الان شیر و کیکای پیردوست رو قلع و قمع کردی
دانیال: تکلیفتونو مشخص میکنم
کاراگاه: این داره زیاد حرف میزنه ساعد زود دستگیرش کن که زیاد کار داریم
بعد دانیال گفت تو یچیزی بگو روژینا
روژینا: من خیلی کار دارم خدافظ کلاسم دیر شد