شخصا عاشقانه این فیلم را دوست داشتم (جز تاپ ۱٠ عمرم بود) اما اخیرا که برای بار چهارم فیلم را ریواچ کردم، فیلم در نظرم افت عجیبی پیدا کرد، دیگر آن فیلم باشکوه قبلی برایم بی معنی بنظر می رسید، این فیلم از نظر کارگردانی بی شک شاهکار است از جای درست دوربین ها بگیر تا آن لانگ شات های خیره کننده و دوربین بسیار دقیق و آن دوربین از داخل خانه ی بی نظیر پرده اول و آخر فیلم، میزانسن ها و طراحی صحنه ها، معرفی خیلی خوب خانواده دوست داشتنی تا مرگ دلخراششان همه و همه عالی هستند اما تقریبا بعد از مرگ خانواده فیلم شروع به افت می کند از اتفاقات بی منطق تا شوخی های بی مزه ی فیلم مثل اینکه فورد فیلم را به فیلم نامه ی بدش باخته، فیلمنامه توان شخصیت پردازی درستی ندارد تقریبا از ایتن و مارتین بگیر تا شخصیت های دیگرش که در حد تیپ عمل می کنند، سیر و اتفاقات فیلم هم چندان ما را درگیر ماجرا نمی کند بنده موقع تماشای فیلم حقیقتا برام مهم نبودش که دبرا پیدا بشود یا نه، معشوق لوسی هم که بدون اینکه سرخپوست ها را نشان بدهد صرفا دل به کویر زد و چند صدای بنگ بنگ و گویا که پسر بلوند کشته شد که حقیقتا برای من کار نکرد و بقولی به کتفم بود، ماجراجویی ایتن و مارتین نه ۵ سال بلکه مثل چند روز بنظر می آید صرفا با نشان دادن ۲ بار برف باریدن و در نامه مارتین به نامزدش گفتن این که نمی توانم امسال پیشت بیایم که ۵ سال ماجراجویی را به ما نشان نمی دهد احساس می کنم آن ها در این ۵ سال هیچ سختی را تحمل نکردند و با هیچ چالشی مواجه نشدند اصلا با چه منطقی آن ها ۵ سال به دنبال آن دخترک آن هم با اسب بودند؟
ویلن فیلم (اسکار) اصلا در حد مقوا هم نیس فقط قیافه ی شرور مانندی دارد و باید با خود بگوییم که این بابا عامل همه این بدبدختی هاست در حالی که هیچ چیزی از او نمی دانیم نه فقط اسکار بلکه مارتین و ایتن هم شخصیت پردازی خوبی ندارند و من با آن ها سمپاتی ندارم و نمی توانم با آن ها همراه شوم و وارد ماجرا شوم تنها شناختی که از ایتن و مارتین داریم این هست که مارتین در گذشته توسط ایتن نجات داده شده و دختری که قبلا او را ندیدیم با او نامزد است و ایتن هم از سرخ پوست ها متنفر است و قهرمان جنگ و این دو به غیر از این هیچ عمقی ندارند و اگر در آخر فیلم هر دوی آنها می مردند برایم مهم نبود.
ما هیچ چیزی هم از دبرا در بین سرخ پوست ها و زندگی او در بین آنها ندیدیم چرا دبرا می خواد با سرخ پوست ها بماند چه چیزی او را به آنها وابسته می کند چرا بار اول که دبرا با مارتین ملاقات می کند به او می گوید که خانواده ی من سرخ پوست ها هستند چه چیزی باعث وابستگی دبرا شده است؟ یا حتی چه چیزی باعث تحول دبرا میشود به اینکه بار دوم که با مارتین ملاقات می کند دوست دارد که همراه او شود پس لامصب عشق و علاقت به سرخ پوست ها چی شد؟ سرخ پوست های این فیلم هم همگی تک بعدی وصرفا افرادی بی تمدن و بی مغز نمایش داده میشوند که سیستم امریکا و هالییود نسبت به آن ها همین گونه بود.
آن صحنه عروسی و پایکوبی مهمانان به شدت مثل دیگر جشن های فیلم های فورد تماشایی و لذت بخش است خلاصه بگذریم،
فیلم جان وین دوست داشتنی را در خود دارد اما شخصیتی که در این فیلم دارد دوست داشتنی نیست ولی فیلم پشت اوست (ایتن) و از او حمایت می کند او را قهرمان قصه می داند.
سوال دیگر این هست که چه چیزی باعث تحول در دیدگاه ایتن شد، ایتنی که تا همین چند وقت پیش رفتاری غیر انسانی با سرخپوست ها داشت، ایتنی که پوست سر اسکار را با چاقو برید، ایتنی که می خواست دبرا را به این دلیل که او با سرخ پوست ها بوده است بکشد چه چیزی باعث شد که انتهای فیلم از انجام این کار پشیمان بشود و چرا مثل کسی که می خواهد دبرا بکشد او را تعقیب می کند ولی او را بغل می کند و می خواهد صحنه احساسی ایجاد کند ولی چون با عقل جور در نمیاید این صحنه اثر نمی کند + (شخصیت پردازی خام ایتن و دبرا) و اشاره ای هم به اول فیلم که دقیقا دبرا را به همان گونه که بغل کرده بود بغل می کند، گفتم شوخی های بی مزه و اضافی و کرینج می توان به آن صحنه ای که ایتن به پسر فرمانده می گوید بچرخ تا باسن او را نگاه کند که حقیقتا بشدت بی مزه بود، یا آن صحنه ای پدر روحانی دقیقا بعد از صحنه احساسی ایتن و دبرا، کون خود را نشان ما می دهد که معلوم نیست برا چه؟ اصلا چه دلیلی برای بودن این صحنه هست؟
خلاصه که این فیلم قربانی فیلم نامه ی بد آن شده است باعث میشود تجربه ای لذت بخش از تماشای آن از مخاطب گرفته شود و فیلم به یاد ماندنی ای نشود تا فیلم حتی تبدیل به فیلمی عالی نشود چه برسد به شاهکار!
اگر از فیلم هم جایی تعریف میشد و یا در جایی تدریس میشود بخاطر کارگردانی (ناسلامتی جان فورده) و فیلم برداری فوق العاده ی آن است و صد البته شروع فیلم اما فیلم به طور کلی و از نظر داستانی و روایت و شخصیت پردازی چنگی به دل نمی زند!
معشوق دیروز، امروز از چشمم افتاد..
نمره ی من به فیلم ۵ از ۱٠