چون سرابی در کویر
چون خیالی دلپذیر
رفته بودی آمدی
اما چه دیر، اما چه دیر
رفتی و آمد بهار
بیقرارم بیقرار
خاطراتت را فقط
از من مگیر، از من مگیر
از میان قاب دودی رنگ شیشه
می بریدی از من اما تا همیشه
تا همیشه، تا همیشه
با همه دریا دلی، دل را به دریاها زدم
پشت پا بر اصل، بی بنیاد این دنیا زدم
با هزاران آرزو، با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز، ناگهان فردا رسید
ای دریغ از عمر رفته، ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
ای دریغ از عمر رفته، ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
خاطراتم لحظه لحظه، رنج موعودم شده
چشمه بخت تشنگی، آب گل آلودم شده
همچو ماه آسمان، از من گریزان میشوی
مثل شب در ظلمت، هر سایه پنهان میشوی
چون سرابی در کویر
چون خیالی دلپذیر
رفته بودی آمدی
اما چه دیر، اما چه دیر
رفتی و آمد بهار
بیقرارم بیقرار
خاطراتت را فقط
از من مگیر، از من مگیر
از میان قاب دودی رنگ شیشه
می بریدی از من اما تا همیشه
تا همیشه، تا همیشه
با همه دریا دلی، دل را به دریاها زدم
پشت پا بر اصل، بی بنیاد این دنیا زدم
با هزاران آرزو، با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز، ناگهان فردا رسید
ای دریغ از عمر رفته، ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
ای دریغ از عمر رفته، ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ