وقتی نیستی خونمون با من غریبی می کنه
دل اگه میگه صبورم خود فریبی می کنه
صدای قناری محزان و غم آلود می شه
واس من هرچی که هست و نیست نابود می شه
وقتی نیستی گله هستی خشک و بی رنگ می شه
نمی دونی چقده دلم برات تنگ می شه
وقتی نیستی گلای باغچه نگاهم می کنن
با زبونه بسته محکوم به گناهم می کنن
گلا میگن که با داشتن یک دونیا خاطره
چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره
وقتی نیستی گله هستی خشک و بی رنگ می شه
نمی دونی چقدر دلم برات تنگ می شه
وقتی نیستی همه پنجره ها بسته می شن
با سکوته تو خونه قناری ها خسته می شن
روز واسم هفته میشه هفته برام ماه می شه
نفسم به یاد تو یکی یکی آه می شه
وقتی نیستی گلای باغچه نگاهم می کنن
با زبونه بسته محکوم به گناهم می کنن
گل ها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره
چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره
وقتی نیستی گله هستی خشک و بی رنگ می شه
نمی دونی چقده دلم برات تنگ می شه