زندگی سرشار از اشتیاق، نبض و قدرت و شادی است. برای همین آزادترین اعمال تحت قوانین شکل نمیگیرد. من انسان مدرنی هستم، من آواز میخوانم.
این جملات را یک هنرمند نمیگوید بلکه ژوزپ سامیتیر، یک فوتبالیست میگوید. ژوزپ کودکی هشت ساله و جاهطلب بود که با قدم زدن در جادههای نزدیک گورستان لس کورتس و استادیوم سابق بارسلونا، یکی از آن خیابانها و یک ماشین براق را برای خودش میخواست. میخواست هر جا که میرود مردم برای او دست تکان دهند. وقتی این را به پدرش گفت، پدرش خندید و مادرش او را به سخره گرفت – "ژوزپ عزیزم بس کن..."
ژوزپ در ۱۶ سالگی در سال ۱۹۱۸ روح خود را در ازای دریافت ساعت مچی با صفحهای که در تاریکی میدرخشد و کت و شلواری سه تکه به باشگاه بارسلونا داد.
اگر خدا میخواست که انسانها به خاک سپرده شوند، آسمان را اختراع نمیکرد و اگر آسمان وجود نداشت، آنتونی گائودی، معمار کلیسای مشهور ساگرادا فامیلیا و ژوزپ سامیتیر، هر دو بیکار میشدند.
اخبار به سرعت در سراسر کاتالونیا پخش میشد – داستان فوتبالیستی که حرکات آکروباتیک انجام میدهد و شاهکارهای حیرتآوری میآفریند، از خط میانی به جلو و عقب میچرخد و از حرکت بهعنوان ذوزنقهاش استفاده میکند، گرانش را نادیده میگیرد، در تمام مناطق زمین و با زمانبندی دقیق، برای حریف خطر ایجاد میکند و از فضاهای خالی به نحو احسن بهره میبرد. جهشها، گلهای زیبا و مکثهای به موقعاش، چشمها را خیره میکند.
دریبلهای سامیتیر، عصارهای از فوتبال مدیترانهای، عناصری از ژیمناستیک، رقص آکرو، سیرک و باله در خود داشت. سامی مرزهای زمان و مکان را با ظرافت بازیاش به چالش میکشید، چیزی که هافبکهای امروزی هم همگی به آن نرسیدهاند. ضرباتش جمعیتی را از جایشان بلند میکرد. سامیتیر یکی از اولین ژنرالهای خط هافبک و پیشگام نقش «باکس تو باکس» بود. هواداران فوتبال در بارسلونا، از بابت داشتن سامیتیر سپاسگزار بودند. از همین رو هواداران در لس کورتس، جوزپ را «مرد خرچنگی» و روشنفکران او را سوررئالیست مینامیدند.
کاتالانها از مکانهای دور و درازی به استادیوم سرازیر میشدند اما ظرفیت استادیوم کمتر از آنها بود. سامیتیر بههمراه ستارههایی مثل پائولینو آلکانتارا، ریکاردو زامورا، فلیکس سسوماگا و ساگیباربا در دهه ۱۹۲۰، مانند سیرک سلطنتی روسیه، یک رویداد هفتگی برای سرگرم کردن هر فوتبالدوستی بودند. این رویداد نیاز به صحنهای بزرگ داشت، بنابراین بارسلونا زمین دیگری را برای پاسخگویی به خواستههای هواداران ساخت. به لطف سامیتیر، فوتبال به یکباره در سرزمین مادریاش، تبدیل به تجارتی پررونق شد.
سالها بعد که کوبالا ستارهی مجار به بارسا آمد، به دلیل تقاضای زیاد برای تماشای او، بارسا از لس کورتس به نیوکمپ رفت و بارسلونا با سامیتیر هم مجبور شد زمین کرر اینداستریا را رها کند و به واسطه جمعیت زیادی که میخواستند "سامی" را تماشا کنند، به لس کورتس نقل مکان کند. ژوزپ از نظر خیلیها بزرگترین بازیکن عصر خود محسوب میشود. او بارسا را بهترین تیم جهان کرده بود. سامی در ۱۴ فصل حضور خود و در ۵۰۴ بازی برای کولیز، ۱۱ کاتالان چمپیونشیپ، ۵ جام اسپانیا و اولین لیگ را به دست آورد و همچنین بین پنج گلزن برتر بارسا در تاریخ نیز قرار دارد. (۱۸۴ گل- در مجموع ۳۶۱ گل با احتساب بازیهای غیررسمی)
جادوگر کاتالانها یا «الماگو» در سال ۱۹۲۹ پس از پیروزی در بازی افتتاحیه لیگ گفته بود:
امروز این تیم با مغز بیشتری پیروز شد، تیمی که برای بازی زیبا کمترین خستگی را حس کرد. ما این توانایی را برای انجام یک بازی خوب به دست آوردهایم و یقین داشتیم كه پیروز خواهیم شد.
ژوزپ به راحتی هر جایی سرک میکشید و مانند فردی عادی زندگی میکرد. او با به هم زدن جام نوشیدنیاش با هنرمندان زیادی خو میگرفت. دیدن گالریهای نقاشی و دیدار با کارلوس گاردل، خالق رقص تانگو، برایش کاری لذتبخش بود. سامیتیر در تعطیلاتش در استراحتگاه کاتالونیا کاداکس، با سالوادور دالی، نقاش شهیر اسپانیایی فوتبال بازی میکرد. سامیتیر هم قهرمان کاتالونیا بود و هم گهگاه مهمان شامِ ژنرال فرانسیسکو فرانکو، مغضوب کاتالانها.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، هنر اصلی امپرسیونیستی که بر جنبههای نور و سایه تکیه داشت، کنار گذاشته شد. نقاشیها به طور فزایندهای معانی نمادین به خود میگرفتند. در آثار ادوارد مونش، ونگوگ و سالوادور دالی، هنر ذهنی در کانون توجه قرار داشت. در عصر سوررئالیسم و دادائیسم، سامیتیر خود را با روح سوبژکتیو و نه واقعیتهای عینی کیاروسکورو - نور و سایه، غلط و درست- همسو کرد و به همان اندازه که وفادار بود، تعلقاتش را نشان میداد و زندگی بدون حسرت معنا میکرد.
سامیتیر نه یک بار بلکه دو بار به رقبای سرسخت کاتالانها – رئال مادرید کمک کرد تا در دههی ۱۹۳۰ قهرمان لالیگا شوند. سپس، به عنوان یک استعدادیاب/مدیر ورزشی در بارسلونا با آلفردو دیاستفانو در دهه ۱۹۵۰ قرارداد بست تا جسارت او ادامه یابد اگرچه اسطورهی آرژانتینی در نهایت به مادرید پیوست. سامی بعد توسط آنارشیستها دستگیر شد. شبهنظامیان در طول جنگ داخلی اسپانیا، فرار سامیتیر به فرانسه در یک کشتی جنگی، بازی برای تیم نیس و بازی در فیلمی به نام «ستارهها در جستجوی صلح» را محکوم کردند. این فیلم به کارگردانی آرتورو رویز کاستیو، داستان زندگی لادیسلائو کوبالا، ستارهی مجارستانی بارسلونا را روایت میکرد که خود کوبالا نیز در آن نقشآفرینی کرد و مضمونی ضدکمونیستی داشت.
سامیتیر به عنوان مربی به بارسلونا بازگشت و در سال ۱۹۴۵ آنها را به دومین قهرمانیشان در لالیگا رساند – اولین از سال ۱۹۲۹، زمانی که سامیتیر جوان، ذهن، زمان و مکان را با بازیاش مجذوب خود کرده بود. سامی وسیله نقلیه رویاهایش را اراده کرد تا وجود داشته باشد. دیگر هیچ دندانپزشکی در تمام کاتالونیا از او پول نمیخواست و لس کورتس، با نام او گره خورده بود. هنگامی که سامیتیر در ۱۹۷۲، دنیای فانی را برای همیشه ترک کرد، مراسمی باشکوه در خیابانی که به نیوکمپ منتهی میشود و به نام اوست، برای سامی برگزار شد.
برخی از خیابانها نامهایی دارند و نامها نشاندهنده ایدههایی هستند که میراثها و گاهی حتی امپراتوریها بر اساس آنها ساخته شدهاند. اگر در خیابان ژوزپ سامیتیر در بارسلونا قدم بزنید، ممکن است تعدادی نقاشی سورئال را ببینید و این به شما بستگی دارد که از آنها نهایت لذت را ببرید. الماگو همانند اثری سورئال برای سالوادور دالی بود که میدید نقاشیهایش به حقیقت پیوسته و در زمین فوتبال تجلی یافتهاند.