گلهای رنگارنگ ۴۳۳
(عاشق اصفهانی)
رخ برافروخته میآمد و در غوغا بود
قصد دلسوختهای داشت، چنین پیدا بود
غیر، پیوسته در آن محفل و از ناز و نیاز
در میان من و دلدار حکایتها بود
============================================
(بیژن ترقی)
اگر با دل مهربان تو من
بیوفا شدهام، پشیمانم
اگر غیر تو در جهان به کسی
آشنا شدهام، پشیمانم
امیدم تویی، ناامیدم مکن
جز تو یاری ندارم
سحر شد بگو با کدام آرزو
سر به بالین گذارم
به عشقت قسم، بر دو چشمت قسم
جز تو گر با کسی همنوا شدهام
پشیمانم، پشیمانم
پشیمانم، پشیمانم
چرا پشتپا بر جهان نزنم
به دست خود آتش به جان نزنم
بگو با همه بیپناهی خود
چرا شعله بر آشیان نزنم
عهدی که با چشم مست تو بستم
دیوانگی کردم آنرا شکستم
خدا داند، خدا داند
جز تو گر با کسی همنوا شدهام
پشیمانم، پشیمانم
پشیمانم، پشیمانم
میمیرم از این پریشانی
دردا که هرگز نمیدانی
با من چه کرد این پشیمانی
تا با خدای خود گفتگو دارم
عشق گذشته را آرزو دارم
خدا داند، خدا داند
امید دل ناامیدم تویی
جز تو یاری ندارم
سحر شد بگو با کدام آرزو
سر به بالین گذارم
به عشقت قسم، بر دو چشمت قسم
جز تو گر با کسی همنوا شدهام
پشیمانم، پشیمانم
پشیمانم، پشیمانم
============================================
(اوحدی مراغهای)
مستیم و مستی ما، از جام عشق باشد
وین نام اگر برآریم، از نام عشق باشد
روزی که کُشته گردم بر آستانهی او
تاریخ بهترینم ایام عشق باشد
============================================
(عماد خراسانی)
دلم دیوانه شد، دیوانه شد، دیوانه، دیوانه
دگر از خویشتن بیگانهام، بیگانه، بیگانه
خوشا حال و خوشا وقت دو مفتون و دو دلداده
که غیر از عشقشان گیتی بود افسانه، افسانه
در این دریای بیساحل، در این صحرای بیحاصل
به لب جان آمد از بس گفت دل، جانانه، جانانه
دلم دیوانه شد، دیوانه شد، دیوانه، دیوانه
دگر از خویشتن بیگانهام، بیگانه، بیگانه
{میای در ده مرا امشب که تنها در صف محشر
ز جا خیزم به یاد چشم تو مستانه، مستانه
کتاب عاقلان میخوان بهل شعر عمادالدین
دلش دیوانه شد دیوانه شد، دیوانه، دیوانه}
============================================
(طبیب اصفهانی)
ز پا فتادم و رویم به منزل است هنوز
شکست کشتی و چشمم به ساحل است هنوز
چه حالتیست ندانم که بارها از دل
شدم خراب و مرا کار با دل است هنوز