کتاب مقدس عبری که برای مسیحیان به عنوان عهد عتیق شناخته میشود، حاوی چندین داستان از جنگها و درگیریها است که اسرائیلیها و دیگر مردمان باستانی را درگیر میکند. برخی از این داستان ها بر اساس رویدادهای واقعی تاریخ است، در حالی که برخی دیگر توسط باستان شناسان و محققان کتاب مقدس به عنوان افسانه تلقی شده اند. پنج کتاب اول کتاب مقدس، اسارت قوم اسرائیل در مصر و هدایت آنها به سرزمینی را که خدا به آنها وعده داده بود، تحت رهبری موسی بازگو می کند. با شروع کتاب یوشع، جنگ های فتح و دفاع توسط بنی اسرائیل آغاز شد تا سرزمین موعود را تصرف کنند و از تهاجم محافظت کنند.
جنگها در کتاب مقدس در کتاب اول، پیدایش آغاز میشوند، و دخالت خدا در آنها شخصی و مستقیم است. بنیاسرائیل بر اساس دستورات خدا در داستانهای کتاب مقدس جنگیدند و خدای آنها در نابودی شهرها و مردمان از جمله عمالقی (خروج، اعداد و تثنیه)، کنعانیان (اعداد) و اموریان (اعداد، تثنیه) به آنها کمک کرد. ). تعداد کمی از این جنگ ها قابل اثبات است، و دخالت خدا به جای تاریخ، مسئله ایمان است. این مورد در مورد همه داستان های کتاب مقدس است، اگرچه برخی از آنها توسط ارجاعات تاریخی خارج از کتاب مقدس عبری پشتیبانی می شوند، در حالی که برخی دیگر چنین نیستند.
1-یوشع و سقوط اریحا
پس از اینکه موسی بنیاسرائیل را از مصر و به لبه سرزمین موعود کنعانیان هدایت کرد، یوشع مأمور شد تا آنها را در تصرف شهرهایشان رهبری کند. یکی از آنها شهر محصور شده اریحا بود. از طریق جاسوسانی که یوشع به شهر فرستاد، متوجه شد که کنعانیان از قدرت بنی اسرائیل می ترسند. یوشع به لشکر خود دستور داد تا به مدت یک هفته هر روز در اطراف دیوارهای شهر رژه بروند و صندوق عهد را با خود حمل کنند. در روز هفتم، هفت سفر در اطراف اریحا انجام دادند، پس از آن، شیپورهای خود را به صدا درآوردند و از شاخ قوچ شکل گرفتند، و رنگ و گریه ایجاد کردند.
بر اساس کتاب یوشع، دیوارهای شهر در برابر بنیاسرائیل فروریخت و اسرائیلیها جمعیت شهر را از جمله مردان، زنان و کودکان را سلاخی کردند. این مطابق با قانون هرم بود که در چندین کتاب مقدس آمده است، اولین بار در تثنیه، جایی که به طور خاص شش قومی را فهرست می کند که اسرائیل را آلوده می کنند و باید نابود می شوند. هیتی ها، اموری ها، فرزی ها، حویان، یبوسیان و کنعانیان همگی تحت این فرمان نابود می شدند. بنیاسرائیل خانهها، اموال و مردم را ویران کردند، اما طلا، نقره، آهن و برنز را حفظ کردند، زیرا این اقلام برای خزانهشان ارزش داشت.
قبل از سقوط جریکو جاشوا توسط راحاب که به عنوان یک فاحشه توصیف شده بود در شهر پنهان شده بودند. راحاب جاسوسان را از سربازان کنعانی که در جستجوی آنها بودند پنهان کرد و از ترس شدید کنعانیان بنی اسرائیل به آنها گفت، از جمله آگاهی آنها از جدا شدن دریای سرخ هنگام فرار از مصریان. رحاب و خانواده اش در قتل عام مردم اریحا در امان ماندند و علیرغم ممنوعیت این شهر، اجازه یافتند به اسرائیلیان بپیوندند. رحاب خانهاش را با طناب قرمز علامتگذاری کرد تا به اسرائیلیان اطلاع دهد که خانه و خانوادهاش تحت حمایت آنهاست. به گفته جاشوا، خانه او در دیوارهای شهر ساخته شده است. اینکه چگونه از فروریختن دیوارها جان سالم به در برده، در کتاب بحث نشده است.
محققان تاریخی و باستانشناسی تقریباً به اتفاق آرا سقوط اریحا را که در کتاب یوشع نشان داده شده است، کاملاً تخیلی رد میکنند. مکان شهر جریکو در سال 1868 به نام Tell es-Sultan کشف شد. Tell es-Sultan به Sultan’s Hill ترجمه می شود. تحقیقات باستانشناسی از جمله تاریخگذاری رادیوکربن این محوطه نشان میدهد که تاریخ متروکه شدن محوطه با گزارشهای کتاب یوشع مطابقت ندارد.
ویلیام دیور، باستان شناس، متخصص تاریخ اسرائیل باستان و تاریخ انجیل، داستان سقوط اریحا را چنین توصیف می کند: «... از پارچه کامل اختراع شده است.
به گفته یوشع، پس از سقوط اریحا، آکان اسرائیلی طلا، نقره و پارچه را بر خلاف هرم غارت کرد که به شرط آن که چنین غنیمتی متعلق به خدا باشد. بر اساس این کتاب، این امر باعث شکست بنی اسرائیل در اولین تلاش برای تصرف شهر عای شد. هنگامی که خیانت آکان کشف شد، بنی اسرائیل او را سنگسار کردند و پس از آن، خدا نقشه ای برای تصرف عای به یوشع ارائه کرد. هنگامی که شهر به دست بنی اسرائیل افتاد، با خاک یکسان شد و 12000 تن از ساکنان کنعانی توسط بنی اسرائیل پیروز قتل عام شدند، اگرچه خداوند به آنها اجازه داد تا دام های اسیر شده را نگهداری کنند.
2-فتح حزور
بر اساس کتاب یوشع، حصور مکانی بود که توسط یک پادشاه قدرتمند کنعانی که پس از سقوط اریحا، کنفدراسیونی از قبایل کنعانی را برای مقابله با اسرائیلیان تحت رهبری یوشع تشکیل داد، اشغال شد. طبق داستان کتاب مقدس، این کنفدراسیون شامل ارابه های آهنی بود. ارتش پس از تصرف چندین شهر در نواحی جنوبی کنعان توسط بنیاسرائیل، همانطور که در ده فصل اول کتاب یوشع شرح داده شد، با یوشع مقابله کرد. هنگامی که یوشع به دستور خدا به سمت شمال چرخید، برای تکمیل فتح کنعان و نابودی مردم آن بود.
بنی اسرائیل در جنگ کنفدراسیون کنعانیان را شکست دادند و پس از آن شهرهای حزور، مادون، عناب، دبیر، آخشاف و شمرون با خاک یکسان شدند، رهبران آنها به دار آویخته شدند و جمعیت آنها مطابق با اینجا به شمشیر کشیده شدند. یوشع نام پادشاهان قبایل کنعان را که توسط بنی اسرائیل شکست خوردند را فهرست کرده و سرنوشت آنها را شرح می دهد. هیچ جدول زمانی برای فتح کنعان وجود ندارد، تنها اشاره ای که می توان به آن اشاره کرد این است که در پایان لشکرکشی ها، یوشع پیر و ضعیف از گزند زمان توصیف می شود، مشاهده ای که در کتاب به خود خدا نسبت داده شده است. کنعان توسط فاتحان به سرزمین های دوازده قبیله اسرائیل تقسیم شد.
در سراسر لشکرکشیهایی که در کتاب یوشع توضیح داده شده است، خدا با دادن دستورالعملهای خاص به جاشوا در مورد انجام نبردهای آینده، و ارائه طرحهایی برای لشکرکشی دخالت میکند. خدا همچنین معجزاتی را برای کمک به بنیاسرائیل در جنگ با گیجکردن دشمنانشان انجام میدهد، از جمله توقف حرکت خورشید و ماه در آسمان. بمباران دشمن با تگرگ یکی دیگر از تکنیک های کمک به بنی اسرائیل است. در پایان تسخیر این سرزمین توسط یوشع، تنها یکی از قبایل کنعانی با بنی اسرائیل، یعنی جبعونیان، موافقت کرد. آنها به اذن خدا اسیر بنی اسرائیل می شوند.
تاریخی بودن کتاب یوشع مورد تردید قرار گرفته است و بیشتر محققین نبردهای توصیف شده در آن و همچنین کشتار جمعیت ها را افسانه ای می دانند. در پایان قرن شانزدهم دوره مشترک، عموماً تصور می شد که توسط چندین نویسنده نوشته شده است، چندین بار تجدید نظر شده است، و خلقتی بسیار دیرتر از دوره نشان داده شده در کتاب است. شواهد باستان شناسی بسیاری از شهرهای توصیف شده در جاشوا را در دوره ای که کتاب پوشش می دهد خالی از سکنه یا حتی وجود نداشتند. در آغاز قرن بیستم، لشکرکشیهای نظامی توصیف شده در یوشع نادرست تلقی میشد.
جنگ اسرائیلیهای متحد علیه قبایل کنعان با شواهد تاریخی یا باستانشناسی کمی پشتیبانی میشود، و تألیف بعدی یوشع - که شباهتهای زیادی به گزارشهای قبلی موسی و گزارشهای بعدی یوشیا دارد - صحت آن را نامشخص میسازد. کسانی هستند که معتقدند گزارش های کتاب مقدس غیرقابل چالش هستند و فقدان شواهد تاریخی یا باستان شناسی هیچ نتیجه ای ندارد. واقعیت یا تخیل، جزئیات کتاب یوشع و لشکرکشیهای آن، جنگ وحشیانهای برای نابودی قبایل کنعان را نشان میدهد.
3-گیدعون و مدیانیان
در کتاب داوران، که مدعی است تاریخ بنیاسرائیل را در دورهای بلافاصله پس از یوشع بیان میکند، کنعانیان بسیار زنده و سالم هستند، و آنها و سایر قبایل دشمن بنی اسرائیل سرزمین دوازده قبیله را در کنار آنها اشغال کردند. نزدیکی بت پرستی به بنی اسرائیل، آنها را گمراه کرد و قاضی برخاست تا آنها را به خداوند بازگرداند، معمولاً از طریق قتل عام قبیله وسوسه انگیز بت پرستان. یکی از این قاضی جدعون بود که خداوند رسولی را به شکل فرشته نزد او فرستاد. گیدئون در قالب سه معجزه خواستار اثباتی شد که واقعاً با خدا سروکار دارد.
هنگامی که خداوند اعتبار خود را برای رضایت جدعون تثبیت کرد، جدعون نمادهای بت پرستی را که توسط برخی از قبیله منسی متخلف می پرستیدند نابود کرد و به دستور خدا لشکری را برای حمله به نیرویی از سربازان عمالیق و مدیان که در نزدیکی اردن اردو زده بودند تشکیل داد. جدعون لشکری 22000 نفری از قبایل خود و دیگر قبایل اسرائیلی به خدمت گرفت، ارتشی که خدا آن را بسیار بزرگ می دانست. خدا می خواست اطمینان حاصل کند که بنی اسرائیل تشخیص دادند که پیروزی آینده آنها به دست او بوده است. پس جدعون کسانی را که می ترسیدند به خانه فرستاد و 10000 نفر برای او گذاشت.
خدا متوجه شد که این هنوز خیلی بزرگ است، و به گیدئون دستورات خاصی در مورد چگونگی کاهش بیشتر نیرو داد.
وقتی لشکر را به چاه هارود آوردند، کسانی که در کنار آب دراز کشیدند و مانند سگها برای نوشیدن به آن دست زدند، به عنوان سپاهیان گیدون کنار گذاشته شدند. بقیه به خانه فرستاده شدند. سپس خدا جدعون را به اردوگاه مدیان فرستاد، جایی که او داستان فروریختن خیمه را پس از اصابت یک قرص نان شنید. گیدون به سربازان خود بازگشت، 300 نفر را به سه گروه تقسیم کرد و با دمیدن در شیپور و زدن مشعل، به مدیانیان حمله کرد، که فکر می کردند توسط نیروهای بسیار بزرگتری مورد حمله قرار گرفته اند. مدیانیان فرار کردند. جدعون قاصدانی را نزد افرایمیان فرستاد و از آنان خواست که دشمن را تعقیب کنند.
جدعون و مردانش زباح و زلمونا، پادشاهان مدیانی را تعقیب کردند. او از شهرهای سوکوت و پنییل درخواست حمایت کرد، در حالی که نزدیک نبود، او شهرها را ویران کرد و مردان جمعیت آنها را کشت. هنگامی که پادشاهان مدیانی در بازداشت او بودند، او آنها را نیز کشت، پس از آن که ابتدا به پسر بزرگش امتیاز کشتن مدیانیان را پیشنهاد کرد. پیروزی جدعون بر مدیانیان منجر به یک دوره صلح در اسرائیل شد، حدود چهل سال، که در طی آن، بنی اسرائیل به تدریج از خدای خود دور شدند و شروع به پرستش بعل کردند، چرخه ای که در کتاب داوران تکرار می شود. بر این اساس، دوره تحت پوشش قضات تقریباً سه قرن است.
پیروزی جدعون بر مدیانیان باعث شد که بنی اسرائیل از او بخواهند که پادشاه آنها باشد و بر قوم اسرائیل حکومت کند، افتخاری که او نپذیرفت. تاریخی بودن گیدئون، مانند بسیاری از جنگهای توصیف شده در کتاب قضات، مورد تردید قرار گرفته است، این کتاب بسیار دیرتر از دوره زمانی که ارائه میکند، نوشته شده است، احتمالاً به عنوان مجموعهای از تاریخهای شفاهی قبیلهای. با این وجود، نام گیدئون از آن زمان توسط رهبران نظامی به عنوان نمادی از یک نیروی کوچک به رهبری یک رهبر مصمم که در نبرد موفق می شود، علیرغم احتمالی که علیه آنها وجود دارد، استفاده می شود. همچنین از قضات به عنوان ضد سلطنتی نام برده می شود که مکرراً تکرار می کنند "...در آن روزها در اسرائیل پادشاهی وجود نداشت".
4-نبرد جبعه
نبرد جبعه
جنگ دیگری که در کتاب قضات شرح داده شده است، جنگی بود بین قبیله بنیامین و سایر قبایل اسرائیل که علیه آنها متحد شدند زیرا بنیامی ها به یک قاتل و متجاوز پناه می دادند. در بازگویی داستان در قضات، گروهی از بنیامی ها می خواستند به یکی از اعضای قبیله لاوی که شب را با صیغه خود در شهر جبعه به میزبانی یک افرایمی می ماند، تجاوز کنند. لاوی تا حدودی ناجوانمردانه صیغه خود را به جای آن تقدیم کرد و صبح او را در آستان خانه مرده یافت، جایی که او پس از تجاوز در تمام شب توسط بنیامینیان به زمین افتاده بود. لاوی صیغه مرده خود را به خانه خود برد، جسد او را دوازده تکه کرد و با درخواست انتقام برای سایر قبایل فرستاد.
قبایل متحد، به گفته داوران 400000 مرد، در شهر میزپا جمع شدند و فرستادگانی را نزد بنیامینیان فرستادند و خواستار تحویل جنایتکاران برای مجازات شدند. بنیامی ها نپذیرفتند و یک لشکر 26000 نفری بنیامی برای دفاع از قلمرو خود در برابر قبایل متحد آماده شدند. قبایل متحد و بنیامیان به مدت سه روز در جبعه با هم جنگیدند و بنیامیان در دو روز اول خسارات سنگینی بر اسرائیلیهای دیگر وارد کردند. در روز سوم، به دستور خدا، تله ای برای نیروهای بنیامی گذاشتند، کمینی که بنیامینیان را از میدان بیرون راندند و شهر جبعه در آتش سوخت.
بنیامیهای بازمانده به ریمون، صخرهای که 600 بنیامین زندهمانده چهار ماه روی آن ایستادند، عقب نشینی کردند. بنیاسرائیل متحد در سراسر قلمرو پرسه میزدند و هر شهر بنیامی را که پیدا میکردند ویران میکردند و ساکنان آن از جمله زنان و کودکان را میکشتند. هنگامی که آشکار شد که قبیله بنیامین در خطر نابودی کامل قرار دارد، اسرائیلیهای پیروز تصمیم گرفتند که به بازماندگان در ریمون اجازه زندگی بدهند. دهکده اسرائیلی جابش گیلعاد به کنفدراسیون ملحق نشده بود و قبایل باقی مانده تصمیم گرفتند که باید به دلیل تخلف مجازات شوند.
قبایل نیرویی فرستادند تا جابش گیلعاد را نابود کنند و همه مردان و «...هر زنی را که مردی را از نزدیک میشناختند» نابود کردند. گروهی متشکل از 400 باکره باقی ماند که به شیلو برده شدند. سپس با بنیامینیان در ریمون تماس گرفتند و از اردوگاه دوشیزگان در شیلو به آنها گفتند و به آنها دستور دادند که در «عید سالانه خداوند» از شیلو بازدید کنند و باکرهای را انتخاب کنند که سپس آزاد بودند تا با آرامش به بنیامین بازگردند. به این ترتیب قبیله بنیامین جان سالم به در برد اما کوچکترین قبیله اسرائیل شد. «سپس رفتند و به میراث خود بازگشتند و شهرها را بازسازی کردند و در آنها ساکن شدند.»
اگر نبرد جبعه و جنگ داخلی میان قبایل از نظر تاریخی معتبر باشد، این گزارش به وضوح حاوی اغراق در تعداد نیروهای درگیر و نحوه جنگ در آن زمان است. گزارش صیغه آغاز کننده جنگ احتمالاً بعدها به عنوان وسیله ای برای توجیه سلطنت اضافه شد. شاه شائول اول از نسل بازماندگان بنیامی از جنگ بود. مانند گزارش های دیگر در قضات، جنگ ناشی از رفتارهای منفور از خدای آنها بود، فسق با دست گرفتن خود خدا در جنگ مجازات شد، و جنگ با دوره ای صلح در سراسر سرزمین، به عنوان بنی اسرائیل دنبال شد. به عهد خود بازگشتند.
5-جنگ های شائول
کتاب اول سموئیل گزارش ظهور شائول به عنوان اولین پادشاه اسرائیل را ارائه می دهد. بلکه سه روایت را در سه فصل متوالی بیان می کند. شائول به عنوان اهل شهر بازسازی شده جبعه، یکی از اعضای قبیله بنیامین، که توسط سموئیل در اولین توصیف مسح شد، توصیف شده است. در دوم، شائول توسط سموئیل در گردهمایی قبایل که در مصفا برگزار شد، پادشاه نامیده شد، قرار ملاقاتی که با خوشحالی بسیاری از قبیله ها پذیرفته نشد. در سومین مرحله، شائول لشکری را علیه عمونیان تشکیل میدهد و به پیروزی میرساند و در پی این پیروزی، پادشاه اسرائیل اعلام میشود. اولین اقدام او به عنوان پادشاه دستور مجازات کسانی بود که با او مخالف بودند تا تاج را دریافت کنند.
به گفته اول سموئیل، شائول به عنوان پادشاه اسرائیل علیه عمونیان، ادومیان، موآبی ها، فلسطینیان و دیگران عملیات نظامی انجام داد و در هر یک از لشکرکشی های خود به پیروزی رسید. در طول لشکرکشی خود علیه فلسطینیان، او به جای اینکه اجازه دهد در راهپیمایی توقف کنند و غذا بخورند، سربازان خود را مجبور به روزه گرفتن در طول روز کرد، زیرا از ترس اجازه دادن به فلسطینیان در طول راهپیمایی به دست آورد. این امر باعث تضعیف نیروهای او و کاهش سرعت آنها می شود، اما گروهی از سربازان اسرائیلی به فرماندهی یوناتان از دستور روزه داری بی خبر بودند و با خوردن عسل در راهپیمایی موفق شدند فلسطینیان را شکست دهند.
بر اساس قانون، جاناتان به دلیل زیر پا گذاشتن سوگندهایی که از آن بی خبر بود، به اعدام محکوم می شد، اما به دلیل محبوبیتش در میان مردم پس از پیروزی، از او در امان ماند. اقتدار شائول پس از آن که سموئیل به او دستور داد تا عمالیقیان را نابود کند و «یاد عمالیق را از زیر آسمان محو کند...» شائول تمام عمالیقیان را به جز پادشاهشان کشت و دامهایشان را نابود کرد، بیشتر از بین رفت. ساموئل از کوتاهی شائول در اطاعت مطلع شد و به او اطلاع داد که خدا شاول را به عنوان پادشاه رد کرده است. سموئل خود پادشاه عمالقی را کشت، پس از اینکه به شائول گفت که پادشاهی از او سلب خواهد شد.
ارتش فلسطینی جدید به اسرائیل حمله کرد و شائول و ارتشش با آنها دیدار کردند و شائول امیدوار بود که پیروزی بر فلسطینیان پادشاهی او را تثبیت کند. هنگامی که فلسطینیان یک نبرد را به چالش کشیدند که جالوت قهرمان آنها بود، شائول چوپان جوان داوود از خاندان یهودا را به عنوان قهرمان بنی اسرائیل احضار کرد. پس از اینکه داوود جالوت را کشت، محبوبیت او به رقابت با شائول افزایش یافت، علیرغم پیروزی های متعدد بنی اسرائیل بر فلسطینیان، پیروزی هایی که در آن داوود نقش های مهمی را ایفا کرد. رابطه بین این دو پیچیده شد و هنگامی که شائول لشکر دیگری را علیه فلسطینیان رهبری کرد، داوود در آن حضور نداشت.
طبق روایت کتاب مقدس، فلسطینیان و اسرائیلیها در نبرد کوه گیلبوع با یکدیگر روبرو شدند، که قبل از آن، شائول با جادوگر اندور مشورت کرد، و شائول از سموئیل کانالیزهشده دریافت که خدا او را رد کرده است و دعاهایش شنیده نشده است. ساموئل به شائول گفت که نبرد و جانش را از دست خواهد داد. بنیاسرائیل در نبرد شکست خوردند، و اگرچه روایتهای متناقضی از مرگ شائول هنگام فرار بنیاسرائیل وجود دارد، او توسط فلسطینیها سر بریده شد و سر او و همچنین سر پسرانش به نمایش گذاشته شد.
پایان بخش اول