رستاخیز مردگان (نکرونومیکون) ” (به انگلیسی: Necronomicon) اثری از عبدال ال حضرت میباشد که در سال ۶۹۹ میلادی تحریر یافته است. این کتاب یکی از مرموزترین و عجیبترین کتابهای دنیاست که در ادامه به معرفی آن خواهیم پرداخت.
این کتاب یکی از مرموزترین کتب جهان است که درمورد آن افسانهسازیهای زیادی کردهاند. عدهای معتقدند که با خواندن آن فرد دچار جنون گشته و دیوانه میشود! برخی نیز بر این عقیده هستند که در صورت درک کردن این کتاب، فرد خودکشی خواهد کرد! در مورد این کتاب به اندازهای افسانههای شگفتانگیز مطرح شده است که آن را به یکی از جنجالیترین کتابهای بشریت تبدیل کردهاند!
خرافات در مورد این کتاب بسیار است. میگویند که در طول تاریخ افراد بسیاری از جمله جادوگران و ساحران برای دستیابی به نسخههای خطی این کتاب تلاش کردهاند. از جمله آدولف هیتلر که یک نسخه اصلی از آن را نیز به دست آورد و بعدها معدوم کرد. آمده است که در قورن وسطی، از آسیا تا اروپا و آمریکا، هزاران جادوگر و ساحر و فالبین به دنبال دستیابی به نسخهای از این کتاب مرموز بودهاند.
میگویند که این کتاب، خطرناکترین متن نوشته شده توسط بشر است! مشهور است که هر انسانی پس از مطالعه کتاب رستاخیز مردگان، بر راز و رمزهای پنهان هستی آگاه میشود و میتواند با ارواج و اجنه ارتباط بگیرد! این خرافات باعث شده است تا نکرونومیکون در میان افراد علاقمند به علوم غریبه و علوم خفیه جایگاه بسیار بلندی پیدا کند!
جدا از این که میگویند هرکس که این کتاب را بخواند، دچار جنون میشود. خرافه جالب دیگری نیز درمورد کتاب وجود دارد و آن این است که معروف است، نویسنده این کتاب عبدال ال حضرت نیز پس از نگارش این کتاب به شکل فجیعی کشته شد! درواقع خرافات و حاشیهها درمورد این کتاب به اندازهای پر و بال گرفت که حتی دامن نویسنده آن را نیز گرفت!
بررسیهای خرافی به این نتیجه رسیده است که فردی به نام عبدالحضرت که یک انسان بدوی اهل منطقه شام (نام قدیم سوریه) بود، در سال ۶۹۹ میلادی این کتاب را نوشت و پس از به پایان رساندن آن به شکل مرموزی تکه تکه شد! تا سالّا بعد گروهی مشغول تحقیق در مورد نحوه قتل او بودند اما به نتیجهای نرسیدند!
در پیرامون این کتاب از قدیم، صحبتهای خرافی عجیبی بیان شده است. بسیاری از مردم برپایه همین صحبتها، از مطالعه این کتاب دست شسته و کوشیدهاند تا فاصله خود با این کتاب مرموز را حفظ نمایند! یک ترس مرموز و احتمالا احمقانه که باعث میشود تا در عین آنکه برخی به دنبال دستیابی به این کتاب باشند، برخی دیگر نیز از این کتاب فراری شوند!
باری همانگونه که گفته شد اینها تنها جنبه خرافات داشته و کتاب رستاخیز مردگان یک کتاب خرافی و فاقد وجاهت علمی است.
کتاب نکرونومیکون که توسط فردی مرموز به نام عبدل ال حضرت نوشت شده است، اغلب بهعنوان مرموزترین و عجیبترین کتاب جهان از آن یاد میشود. پژوهشگران معتقدند که این کتاب، اثری جادویی و ترسناک بر فردی که آن را مطالعه کند، باقی میگذارد. اما ریشه این مسائل پیرامون این کتاب، مشخص نیست.
نویسنده کتاب فردی مجهولالهویه است. مشخص نیست که بوده و چه میکرده و اصلا دارای چه نوع طرز فکری بود. تنها مشخص است که در حوالی قرن هفتم میلادی میزیست.
پژوهشهایی که در پیرامون تاریخچه این اثر صورت گرفته است، مبین آن است که فردی به نام عبدال ال حضرت که یک انسان بدوی اهل منطقه شام بود، در حوالی سال ۶۹۹ میلادی کتاب نکرونومیکون یا رستاخیز مردگان را نوشت. برخی داستانهای خرافی در این مورد میگویند که نویسنده این کتاب به شکل مرموزی به قتل رسید و هیچکس نتوانست قاتل قاتلان او را پیدا کند.
بر اساس شواهد تاریخی بهدست آمده، عبدال ال حضرت بیشتر عمر خویش را در ویرانههای شهرهای بابل، ممفیس و ربعالخالی عربستان گذرانده است. او اما در واپسین سالهای عمر خویش به دمشق و شام مهاجرت کرد و ظاهرا در همین زمان و در شام بود که کتاب رستاخیز مردگان را به رشته تحریر درآورد. جز این موارد، چیز بیشتری از زندگی او در دسترس نیست.
باری، در توصیف این کتاب میگویند که فرد پس از مطالعه آن، با رازها و اسرار نهان خلقت آشنا میشود و حقایق پنهانی زندگی را که هرگز تا پیش از آن بدانها واقف نبود، میتواند ببیند! البته که این توصیفات بیشتر خرافه است، با این حال هستند افرادی که اذعان کردهاند تحت تاثیر این کتاب با ماوراءالطبیعه ارتباط گرفتهاند.
در مورد این کتاب اغراق شده است. با این حال اسرارآمیز بودن کتاب باعث شده است تا همواره مورد توجه مردمان قرار گیرد. ظاهرا قسمتهای گوناگونی از این کتاب رمزنگاری شده و با شیوههای عجیبی نگارش یافته است.
در این کتاب رازهایی درمورد جهان هستی، متافیزیک، کائنات و علوم غریبه وجود دارد. فیالواقع نکرونومیکون به واسطه دربرداشتن همین مسائل به شکل رمزآلودی برای بشر معرفی شده است. همچنین مشهور است که در این کتاب مسئل علمی نیز وجود دارد.
به طور کلی افرادی که در مورد کتاب رستاخیز مردگان یا نکرونومیکون صحبت کردهاند، کوشیدهاند تا بیش از حد معمول آن را عجیب و ترسناک جلوه دهند. اخیرا برخی از روانشناسها بر روی نویسنده این کتاب تحقیقاتی انجام داده و نظریه دیوانه بودن وی را رد کردهاند.
مثلا برخی گفتهاند که کسانی که کتاب رستاخیز مردگان خوانده اند، به سرعت نور به جنون رسیده و دیوانه میگردد! برخی گفتهاند که فرد به خودکشی دست خواهد زد و برخی گفتهاند که خواننده کتاب همچون دانشمندی زبردست خواهد گردید! البته که اینها همه مزخرفات است و افراد بسیاری که این کتاب را خواندهاند! نه دیوانه شدهاند! نه خودکشی کردهاند! و نه البته به درجه داشمندی رسیدهاند!
کتاب رستاخیز مردگان یا همان کتاب نکرونومیکون تاکنون نظرات بسیاری را به خود جلب کرده است. افراد بسیاری آن را کتابی شگفت انگیز و مرموز میدانند و در نقطه مقابل، بسیاری از افراد نیز آن را کتابی پوچ و مزخرف قلمداد میکنند.
در بررسیهای تاریخی آمده است که، عبدالحضرت روزهای خود را در ویرانههای کهنشهر بابل، ممفیس و همچنین ربعالخالی عربستان میگذراند. او تقریبا تمام زندگی خود را تک و تنها در این مناطق رعبانگیز سپری کرد!
سپس عبدالحضرت در سال های آخر عمر خود به دمشق و سپس شام مهاجرت کرد و کتاب رستاخیز مردگان را در این شهر نوشت. میگویند او در بابل و ممفیس و عربستان توانسته بود با عالم موازی ارتباط بگیرد و سپس در شام و دمشق دانستههای خود را مکتوب کرد. اما انگار نیروهای مابعدالطبیعه از نگارش این اسرار راضی نبودند و او را بلافاصله پس از تحریر کتاب، کشتند!
در سال ۹۵۰ میلادی کتاب رستاخیز مردگان توسط مردی به نام تئودوروس فیلتاس به زبان یونانی ترجمه شد و نام آن نیز به نکرونومیکون تغییر کرد. از این زمان بود که پای این کتاب به دنیای غرب باز شد و اروپاییها شروع به ساخت داستانهای عجیب پیرامون این کتاب کردند!
جملاتی از کتاب رستاخیز مردگان
«… معامله اصلی من با قدرتهای پنهانی بود. در طول این سفر سفر چیزهایی را یادگرفتم و درمورد مسائلی اطلاعات به دست آوردم که قبلا حتی فکرش را هم نمیکردم. بهطوری که دوستان دوران جوانیام همه مرا رها کردند و من نیز البته با دیدگاه جدیدی که از قدرتهای پنهانی به دست آوردم، آنها را رها ساختم. …»
«… در این هفت سال، تمام خانواده من به شکل مرموزی مردند. درواقع تمام افراد خانواده من به دلایل نامعلومی که هیچکس از آنها آگاهی نداشت، خودکشی کرده بودند. آنها حتی همه حیوانات خانگی و گوسفندانی که داشتند را قبل از خودکشی، سر بریده بودند. …»
«… من با نامهای ارواح خبیث و اجنه و شیاطین آشنا شدم (و نام همه آنها را در ادامه این کتاب خواهم گفت). حتی درمورد قدرت خدایان اختری و نحوه کمک خواستن از آنها در مواقع لزوم نیز اطلاعاتی به دست آوردم. سپس از نام موجودات موحشی که از عالم غیب به زمین میآیند نیز آگاه شدم. موجوداتی که بسیار قبلتر از آغاز زمان، نگهبانان معبد دروازه گمشدگان بودند. قدیمیترین آنها را نیز شناختم اما جرات ندارم نام او را در این کتاب بنویسم. …»
«… در جریان آیینهایی که به تنهایی در تپهها به جا میآوردم، به وسیله آتش، شمشیر، آب و خنجر و همچنین به کمک گیاهی که در مناطقی خاص در ماشو میروید، عبادت میکردم. این گیاه را اتفاقی یافتم. خاصیت عجیبی دارد و به من قدت این را میداد تا مساقتهای طولانی را در یک چشم برهم زدن طی کنم. با کمک آن گیاه سفری به بهشت و جهنم نیز داشتم. …»
|