روزی از روزها کریستین رونالدو خسته و درمانده از شکست و حذف در دور گروهی جام جهانی ۲۰۱۴ برای اینکه به فکر محیت زیست و آلوده نشدن هوا است به جای حواپیما با دورچخه بازمیگشت
سر راه پسری را دید که به دختری وعده میدهد که من با تو ازدواج خواهم کرد و خونه ی خود را به نام تو خواهم زد
از آنجایی که کریس بزرگ به لطف خدای متعال چشم سومش فعال است متوجه شد پسر وعده دوروقین میدهد بنابراین دورچرخه خود را کنار زد تا پسر را تنها گیر آورده و با او صحبتی کند
به هنگام قوروب صحبتای آن ۲ تمام شد و رونالدو پسر را درحالی که لبخندی شیادانه داشت دید به او گفت میخوای تو رو برسونم؟
پسر: پنالدو خخخخخخ
با اینکه آن پسرک گستاخ رونالدو را مسخره کرد اما کریس بزرگ با احترام گفت وعده های کازبت را شنیدم برای تو توصیه ای دارم دختر مردم را بازی مده و شراب خواری نکن، کاری آبرومند پیدا کن و تشکیل خانواده بده
پسر گفت تو از کجا میدانی من شراب میخورم اصلا بیخود میکنی فال گوش وایمیسی
کریس بزرگ: آن دیگر بماند
پسر: من هم برای تو توصیه ای دارم کمتر در زمین چمن کود بده و حداقل بجای پاس به عقب ی پاس به جلو بفرست دریبل نخواستیم
میبینید که چگونه وقیحانه به بزرگ تر خود بی احترامی کرد و رفت
شب هنگام کریس بزرگ در خانه فکر میکرد که چه شد برخی جوانان به بیراهه رفته اند آیا کوتاهی از خود و امثال خودش بوده که از شهرت خود برای به راه راست حدایت کردن جوانان استفاده نکردن؟
رونالدو گبیر خوابی عجیب دید که در آن خواب در اقلیمی بزرگ سیلی مهیب همه ی جوانان را میبرد درحالی که خودش در قصر خوابیده و انگور در دهان خود میگزارد
وی با وهشت از خواب پریده و احساس کرد به تجمل گرایی روی آورده و باعث شده از جوانان قافل شود بنابراین همان شب خانه ی شیک خود را ترک کرده و در کلبه ای قرازه اقامت نمود تا زندگی مردمان عادی برایش ملموس شود
در کلبه سوسک های زیادی وجود داشت و برق هم نبود در تاریکی سوسک ها را پیدا نمیکرد بنابراین به سمت کریس بزرگ حمله ای ترتیب دادند
اما در این هنگام کریس با خود ضمظمه کرد: خدایا به تو توکل میکنم
سپس بدون اینکه کسی باشه تار و مار بزنه تمام آن سوسک های سیاه تار و مار شدند
صبح خیلی زود رونالدو راه افتاده تا آن پسر را به راه راست ببرد دیگر خود را قادر به انجام این کار میدانست زیرا که دیگر در کاخ زندگی نمیکرد و سختی های اقشار پایین را چشیده بود
رونالدوی بزرگ آن پسر را دید که با دوستانش در ماشین به راه چپ میرود و شراب خاری میکند قافل از اینکه...
آنها به دره افتادند کریس بزرگ وهشت زده ضمظمه گرد یا بسم الله...
معجزه ای رخ داد!
تار عنکبوتی عضیم ایجاد شد و ماشین را نگه داشت
پسر از ماشین بیرون آمده و گفت ممنون ای کریس ممنونم ای قبله ی آلم
در این هنگام رونالدو حرف وی را قطع نمود و گفت به من نگو قبله ی آلم بنده حقیرنالدویی بیش نیستیم در نزد مردم
پسر گفت این دوستای ناباب منو گمراه کرده بودن ببخشید حرفتو گوش نکردم قول میدم سر به راه شوم و با دختر مورد علاقه خود ازدواج کنم
کریس بزرگ: دختر مورد علاقه خود چندان با ایمان بنظر نمیرسید دختری با ایمان و ساده پیدا کن
سپس پسر چیپسی که نوشته بود ساده نمکی ورداشت و گفت اینو میگی
رونالدو: نگفتم چیپسی ساده گفتم دختری ساده
در این زمان دختری با چادر گل گلی رد شد
کریس: این دختر مناسب است بسیار با ایمان و متعهد بنزر میرسد
پسر: این که آب دماقش راه افتاده حالم بهم خورد
سپس کریس بزرگ گوش او را پیچاند و گفت حرف گوش کن ایتدقعه بیوفتی تو دره بسم الله نمیگم تا مغزت بریزه کف زمین پس حرف گوش کن
پسرک آماده ی خاستگاری بود که دخترک چادر گل گلی به سمت کریس آنده و گفت کریس بیا دلمو ببر
بعد رونالدو گفت باشه عزیزم
پسر: چی؟! مگه قرار نیست این همشر آینده من باشه
کریس بزرگ: دهنتو گل بگیر این قبل از این بود که بگه کریس دلمو ببر باید به انتخاب خانوم احترام بذاریم
پسر: ولی..
رونالدو گبیر: سحبت نکن
وی در ادامه افزود: تازه به همسر هم گفتی همشر مشخصه معتادی
دخترک چادر گل گلی: کریس منو میگیری
رونالدو بزرگ (با نیشخند): اسم شما چیه؟
دخترک چادر گل گلی: جورجیا
آن پسر اح اح گویان از اونجا رفت و تا آخر عمر خود یالغوز و تنها مانده ارزو کرد که ای کاش از دره سقوت میکرد...