رامبراند ، نقاش معروف هلندی زاده ۱۶۰۶ میلادی در لیدن است ، هر نقاش تابلویی دارد که بخاطر آن مشهور است . البته لزومی ندارد که آن بهترین کار او باشد ، بلکه تابلویی است که همه اورا بخاطر آن می شناسند . درمورد رامبراند تابلویی که وی به خاطر آن مشهور است تابلوی گشت شبانه یا شبگردان (1642)است.
این تابلو از معروف ترین آثار اوست و ضمنا بزرگترین تابلوی است که در موزه ریکس آمستردام همانند مونالیزای داوینچی (1452_1519) در موزه لوور پاریس قدرت نمایی می کند . شباهت های جالبی میان شهرت و اعتبار این دو تابلو وجود دارد ولی هیچکدام از آنها نمایشگر آنچه تصور می رود نیست . مونالیزا نمایانگر مریم باکره و اقلا یک فرد مذهبی است در حالی که در واقع یک زن تاجر است. گشت شبانه به نظر می رسد که صحنه شبانه یک اتفاق عمده و مهم باشد ، ولی حقیقت این است که پرتره گروهی ماهرانه از برخی اشخاص غیر مهم هلندی است . در هیچ یک از این دو تابلو سوژه اصلی مهم نیست و کسی حتی آنهارا به خاطرمهارت نقاشانشان ارزشمند نمی داند ، این دو تابلو بیشتر به این خاطر اهمیت دارند که نمایانگر زمان خود هستند.
پرتره مونالیزا لئوناردو روح رنسانس ایتالیا است در حالی که تابلوی رامبراند پروتستانتی سیزم قرن هفده را مشخص می نماید . هردوتابلو نقاشی هایی نمونه وار هستند و هردو ضمنا تاثیر خود را از طریق حس کیاروسکور (تضاد شدید بین نواحی تاریک و روشن تصویر) جست و جو می کنند ، هردو دارای درام و رازی درونی هستند. اغلب مشکل است که با چنین نقاشی هایی از طریق عینی برخورد کنیم . ما میل داریم که با سوژه به قدری آشنا باشیم تا هرگز زحمت جست و جو را به خود ندهیم .
خوب است سعی کنیم به تابلوی گشت شبانه با دیدی نو نگاه کنیم . البته تابلو همان چیزی نیست که ظاهارا به نظر می رسد ، علیرغم حالت جنگی و اسلحه هایی که موجودند با جنگ ارتباطی ندارد و حتی گروهی نیز نیستند که وظیفه نگهبانی شب را انجام دهند . این تابلو در واقع منظره ای از روز را نشان می دهد و نام صحیح آن نیز ( گروه کاپیتان فرانس بتینگ کوک و لوتنانت وان ریلنبرگ) می باشد.
وان ریلنبرگ لباس زرد رنگ به تن دارد و در سمت راست است ، در قرن هفده هلند چنین گروه هایی وجود داشت که گرد هم می آمدند تا شخصا به حفاظت از شهروندان بپردازند و بیشتر شبیه گروه باده گشاران نظامی امروزی بوده اند. افراد این گروه ها نظیر افراد گروه های نظامی دوست داشتند تصویر خود را به صورت نقاشی در داخل گروه ببینند . البته هر یک از آنها می خواست که تصویرش به وضوح در تابلو دیده شود و نقاش هم معمولا چنین آرزویی را برآورده است . نتیجه عمل اغلب کمی جذاب تر از عکسهایی بوده که امروزه در اتاق پذیرایی به صورت گروهیی تهیه می شود.
رامبراند در مورد این موضوع عقیده ای متفاوت داشت ، علاقه او مثل همیشه این بود که در کارش معنی و مفهوم انسانی و احساس را بگنجاند . در پرتره گروهی، او این فرصت را داشت تا شخصیت هایی را که به این منظور گردآمده اند با حالت های گوناگون نشان دهد. او همچنین علاقه داشت تابلورا وحدتی دراماتیک بخشد و تصاویر افراد در رابطه با هم پر معنی گردد. برای نائل شدن بر این هدف از مهارت در بکار گیری نور بطریقی استفاده نمود که تابش آن برروی گروه باعث شود فردی را نمایان و فرد دیگری از نظر پنهان سازد .
هدف و مقصود او نه تنها با هدف و مقصودسایر نقاشانی که چنین مضامینی را می کشیدند فرق داشت بلکه با دید کسانی که تصویر آنهارا می کشید نیز متفاوت بود . آنها واقعا نمی خواستند بخشی از این طرح کلی باشند ، بعضی از آنها به زحمت دیده می شوند ، با این وجود این تابو بلادرنگ به عنوان یک شاهکار شناخته شد .
مقایسه تابلوی رامبراند با یکی از عالی ترین آثاری که از همین موضوع توسط فرانس هالس در سال 1632 تهیه شده و نام آن افسران و گروهبانان گروه محافظ شهری سنت هاردین می باشد( تصویر بالا ) بسیار روشنگر خواهد بود ، در تابلوی هالس تمام افراد به وضوح نقاشی شده اند و همگی از اهمیتی مساوی برخوردارند و خود تابلو سرشار از نیرو و نشاط است ، حتی طریقی که با آن نقاشی اجرا شده نیز مملو از زندگی و وجد و سرور است.
مطمئنا چنین پرهای کلاه خودی در نقاشی رامبراند به چشم نمی خورد ، انرژی و وجد و سرورو از خصوصیات کار او نیست و به هیچ وجه دید عمیق وجدی او از زندگی با نمایش این سراباز های آماتوری که پای بند خوشی خودشان بوده اند هم آوائی ندارد . علاقه او در این بود که وحدتی روانشناسانه به صحنه بدهد و موفقیت های او در این امر و درمورد این سوژه بی نظیر بود
پیچیدگی مسئله قابل توجه است . او مجبور بود نیرو وتوان گروه را نشان بدهد. او با جلو آوردن افراد در وسط که انگار از تابلو بیرون می آیند و قرار دادن بقیه در قسمت عقب که جهتی دیگر را می نگرند در این امر موفق می شود . این امر باعث می شود مرکزیت در نقاشی پراکنده گردد تا نوری که به سرعت از میان شکل افراد عبور می کند در نگاه های سریع و متنوع آنها منعکس گردد. گروه سمت چپ نسبتا دورتر هستند و کاپیتان و لیوتنانت همانند شکلی گُوِه مانند به سمت راست می آیند .
مقابله نمودن این دو حرکت احساسی از عزم را به وجود می آورد . نور بر روی صورت دخترک کوچک که نامتجانس و نامتناسب به نظر می رسد ولی خشونت و زمختی حالت سربازان را تشدید می کند قرار می گیرد ، حضور او یک ضربه روانشناسانه است.
این اثر به خاطر تنظیم نور و تاریکی وحدتی نهائی به وجود می آورد همانند سایر آثار دیگر رامبراند اثری فوق العاده است . نور خورشید ، درواقع روز است و برروی شکل تمام افراد می تابد و خصوصیات انسانی آن هارا به صورت اشکال جواهر مانندی آشکار می سازد . این اثر یکی از بزرگترین آثاری است که پیدایش بیان دراماتیکی نور در طول تاریخ نقاشی غرب نشان می دهد.