<توجه توجه>
این داستان کاملا طنز است و به هیچ وجه، قصد بیاحترامی به شخصیت و یا فردی را ندارد.
______________________________________________________
ماجرا از اونجایی شروع میشه که یه روز تانوس و دث (زن تانوس)، باهم دعواشون میشه چون تانوس ظرفارو نمیشسته. دلیلش هم معلوم بود آخه تانوس بدبخت، دیسک انگشت داشته و هرچی تلاش میکرده نمی تونسته بشکن بزنه چه برسه به اینکه بخواد ظرف بشوره.
خلاصه، یه روزی تانوس عصبانی میشه و یه پورتال میزنه به جهان خودمون توی کشوری به اسم آرژانتین.
تانوس یه شخص قد کوتاهی رو میبینه و ازش میرسه ببخشید، اینجا سر صحنه فیلمبرداری سریال هفت کوتولس؟
مسی میاد تا یه جوابی بهش بده تا اینکه یهو فیلمبردارش (دی پائول) میاد و میگه فیلمبردارم! بازیچه نشو تانوس.
تانوس هم میپره بهش و میگه فیلمبرداری؟ بیا بدم بیلبرداری؟
یه چند دقیقه ای با هم کلکل میکنن تا این که دیپائول آروم میشه و میگه اسمت چیه.
اونم میگه تانوس.
بعدش دیپائول میگه تنتاسیون؟
بعد تانوس میگه نه بهقرآن! من تانوسم!
دیپائول هم میگه اوکی، فقط یه چیزی. خبری از مدگل داری؟هرچی به جیدال زنگ میزنم گوشیش اشغاله.
تانوس هم میگه به قرآن نمی شناسم!
دیپائول هم میگه اوکی، پس ما رفتیم سر صحنه فیلمبرداری.
بعدش مسی به تانوس میگه چی میخوای؟
تانوس هم میگه که زنش اذیتش میکنه و خیلی ناراضیه.
بعدش مسی میگه اتفاقا من خیلی رازیم، قهرمان جهان شدم الان هم تو امریکا، تو تیم اینتر میامی بازی میکنم. امروز با تیم برگرسیتی، فردا هم با تیم اسپاگتی لند بازی داریم، بهمون ناهارم میدن!
تانوس هم میگه میخوای بدنمونو با هم عوض کنیم؟ یعنی من بیام تو بدن تو، تو هم بیای تو بدن من!
مسی هم میگه اوکیه، منم دنبال تجربه های جدیدم!
و اینطور شد که مسی و تانوس بدنشونو با هم عوض کردند و قصه ما هم به سر رسید که ناگهان زیرو تونی وان کید پیداش شد و گفت:
پس من چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟