سرانجام وقتش رسید. زمان چنگ زدن به چیزی بیشتر از جامها. زمان حزن آلودترین آوای ynwa قرن بیست و یکم. زمان ورق خوردن خاطرات شیرین و شیرین تر. "زمانی برای خداحافظی" ، اثر آندره آ بوچلی و سارا برایتمن.، اثر یورگن کلوپ
طرفداران، ژورنالیستها و شهردار لیورپول از "آنچه یورگن برای آنها بود" میگویند:
- عکسها از الکساندر هازنشناین، gettyimages، مجموعهی "10 دقیقه و تمام احساسات"
یک تشکر ویژه
استفانی جونز، طرفدار
آنچه در سالهای اخیر با کلوپ تجربه کردیم، از هیجان انگیزترین چیزهایی است که به یاد دارم.
من مدتهاست در آنفیلد حضور دارم.. در یک قدمی آنفیلد بزرگ شدم؛ چند سال قبل لیورپول را ترک کردم و دوباره به اینجا بازگشتم.
من در کودکی با پدرم به ورزشگاه میرفتم. تا آنکه او پیرتر شد. ضعیف شده بود و نمیتوانست به استادیوم بیاید. 20 سال قبل، او برای همیشه ما را ترک کرد. پدرم فوت کرد و مادرم ما را به خانهی جدیدی برد. خانهای که در همسایگی جایگاه کنی دالگلیش آنفیلد است. در دوران کووید، من مادرم را نیز از دست دادم.
وقتی آنفیلد را میبینم، علیرغم همه خاطرات خوب با دوستان قدیمی، احساس تنهایی میکنم. به یاد مادر و پدرم. اما یورگن توانست به من آرامش دهد. شاید اغراق آمیز باشد. اما این او بود که به همهی ما خوشبختی را هدیه داد.
او، آنچه هستی را میپذیرد
مایک کرنی، طرفدار
من نابینا هستم. البته نه به طور کامل، سبزی چمن، خطوط سفید یا حرکت توپ و بازیکنان را متوجه میشوم. اما همه آنها یک پرده تار است. به همین دلیل همیشه با پسرخاله ام به استادیوم میرویم و او همه چیز را برایم توصیف میکند.
وقتی مو صلاح 5 سال قبل به ناپولی گل زد، ویدیویی در شبکههای اجتماعی پخش شد که پسرخاله ام در میان جشن طرفداران، مشغول توصیف آن گل برای من است. باشگاه به خاطر آن ویدئو از ما دعوت کرد تا با مسئولین، بازیکنان و کلوپ ملاقات کنیم.
گفته میشود با قهرمانان خود از نزدیک ملاقات نکنید زیرا تصویر اسطوره ای آنها در ذهن شما فرو میریزد. اما این در مورد کلوپ صادق نیست. او جوری با من رفتار کرد که انتظارش را نداشتم.
همیشه مردم با ما که نقصی داریم طوری رفتار میکنند که دوست نداریم. ترحمی که نمیخواهیم. اما کلوپ چیز دیگری بود. گرم، بدون ظاهرسازی، بدون کوچکترین همدردی ساختگی، او من را همانطور که بودم پذیرفته بود. این دقیقا چیزی است که هر کدام از ما میخواهیم.

یک "کلوپ" دیگر را بچشید!
آنجلا مک کی، کیک پز فروشگاه homebaked
"کلوپ پای" ، محصول جدید فروشگاه homebaked است. استیک پخته شده در اردینگر، آبجوی آلمانی محبوب یورگن کلوپ!
فروشگاهی که تا سال 2013 یک نانوایی قدیمی در لیورپول با سابقهای بیش از 100 بود و امروز، ما آن را با محصولاتی جدید، نوسازی نمودیم.
فروشگاه قدیمی، سالها قبل محصولی خاص را با عنوان بیل شنکلی عرضه میکرد. و حالا پس از مدتها فرد دیگری با مشخصات شنکز به لیورپول آمده.
اگرچه ما در هوم بیکد طرفدار اورتون هستیم، اما همیشه دوست دارم به خاطر کلوپ در روزهای بازی لیورپول مغازه را باز کنم. او از ارزشهایی دفاع میکند که برای ما نیز اهمیت دارند. او آگاهی اجتماعی بالایی دارد.
کاش میشد قبل از ترک اینجا، کلوپ. وقت کند و یک "کلوپ پای" را تست کند!
شادی در هرج و مرج
نیل اتکینسون، تهیه کننده پادکست the anfield wrap
کلوپ، از دلپذیرترین افرادی است که تا با به حال ملاقات کرده ام. وقتی با شما صحبت میکند، ذهنش مشغول هزار کار دیگری که دارد نیست. فقط روی شما تمرکز میکند. برای اولین بار، وقتی در سال 2016 به مرسی ساید آمده بود، برای تهیه پادکست taw با او ملاقات نمودم. هنوز اولین جملهی او را فراموش نمیکنم :
در تمام طول این 30 دقیقه، من خودم هستم، تو هم سعی کن خودت باشی.
او مردی باهوش، دوراندیش، و از طرفی مایل به یادگیری و با گرمایی باورنکردنی است. او این گرما را به اطراف خود نیز ساطع میکند و سعی میکند همیشه، در جایی که باید حاضر باشد.
این آخری، به نظر من مهمترین چیزی است که طرفداران را عمیقا از رفتن یورگن ناراحت میکند. ما در دنیایی هستین که عدم اطمینان و تغییرات مداوم همه را نگران کرده. و در این دنیا، یورگن با شخصیت آرام و با ثبات خود، در عین شور زندگی، تکیه گاهی محکم برای طرفداران است.
همه میدانستیم که اگر چیز بدی رخ دهد، یورگن اینجاست. از صحبتهای معمولی با یک طرفدار تا نظراتش راجع به کووید و برگزیت را بی پرده میگوید. بعد از او هر کسی که بیاید همه چیز تغییر میکند.
با اسلوت، پایههای تیم ساخته میشود، اگر آلونسو تا چند سال آینده بیاید، ما هر بازی را 2-0 میبریم و همه خوشحال به خانه میروند. اما با یورگن همه چیز فرق داشت. در 15 دقیقه دوم نیمه دوم، آنفیلد پر از دیوانههایی میشد که خود را جزئی از تیم میدانستند. فریاد میزدند و تیم را جلو میبردند. آنها حتی یک سرود واحد نیز نمیخواندند بلکه هر کدام فریادی میزدند تا تیم گل بزند. این کاری است که طرفداران لیورپول دوست دارند انجام دهند تا تیم پیروز شود. فقط یورگن میتواند چنین چیزی را برایمان رغم بزند.

شما یورگن را همیشه در دست خود دارید
کنی واکر، طرفدار
من خالکوبی یورگن را در سال 2020 روی ساق پایم انجام دادم. او یک افسانه است. من هر چیز مربوط به او را دوست دارم. آخر کدام مربی دنیاست که روی خالکوبی تان، به شما امضا بدهد؟
اخیرا همسرش اولا من را دید گفت
من تو را میشناسم، تو همان کسی هستی که یورگن را روی پایت خالکوبی کردی و او روی آنرا برایت امضا کرده، هر دویتان دیوانه اید!
ترس از بازی آخر
جرج سفتون، گوینده استادیوم آنفیلد
مردم گمان میکنند من به عنوان گوینده استادیوم آنفیلد هفتهای 100 هزار پوند دستمزد میگیرم. برای هر بازی 500 بلیت رایگان در جیب دارم و بعد هر بازی با مربی به کافه میروم. خب دوتای اول کاملا منافی است. و سومی، نه به آن شکل. من و یورگن رابطهی خاصی با هم داریم.
اولین روزی که به اینجا آمد با دیدن من گفت :
آه... شما... صدای معروف آنفیلد...
و من از حالا از روز 19 می میترسم. میدانم که ماینتسی ها و دورتموندی ها چنین روزی را پشت سر گذاشتهاند. هر روز پیشنهاداتی برایم می آید که از چه کلمات و جملاتی استفاده کنم. چه آهنگی را پخش کنیم....
"در چنین روزهایی" اثر توتن هوسن، "من احساس خوبی دارم" بیتلز. شاید سرود طرفداران: "خیلی خوشحالم که یورگن در حال صحبت کردن است." یا فراتر از همه آنها، «زمانی برای خداحافظی» ساخته آندره آ بوچلی و سارا برایتمن... من فکر می کنم برای همه اینها برای آن روز عالی است و این یعنی یورگن، به تمام این موسیقیها تعلق دارد. امیدوارم بتوانم در ۷۸ سالگی از پس تمام این احساساسات برآیم.
هماهنگ با طرفداران
دن نیکلسون، از موسسین boss night
ما در سال 2007، یک نشریهی طرفداری به نام boss را راهاندازی کردیم. خبری از کار حرفهای و شماره دیجیتال نبود. 32 صفحه A5 که در یک مغازه کپی و تکثیر میشد، با غلطهای املایی و ویرایش نشده. نشریهی ما، مختص خاطرات طرفداران بود. فوتبال و چیزهایی مربوط به فرهنگ مرسی ساید، لباس، موسیقی، مد و... 4 سال بعد، ما اولین ملاقات حضوری را با عنوان boss night در یک میخانه برگزار نمودیم. موزیکهای از clash، بیتلز و oasis. کم کم آن شبها بیشتر و بیشتر شد و ما توانستیم آهنگهای خودمان را بسازیم.
تا آنکه باشگاه boss night را شناخت و در سال 2018، رسما از ما دعوت کرد. این درخواست شخص یورگن بود تا در جشنواره طرفداران پیش از فینال کیف، در اکراین حاضر باشیم. دهها هزار طرفدار لیورپول آنجا بودند. یک رویداد بزرگ برای ما.
سپس ما قدم بعدی را برداشتیم و در تور تابستانی لیورپول در آمریکا برنامه اجرا کردیم.
حالا جیمی وبستر که روزی آهنگ جردن هندرسون را ساخته بود، یک ستاره مشهور جهانی از boss night شده. همهی اینها به خاطر یورگن است. او چنین فرهنگی را به باشگاه بازگردانده جای دیگری از جهان چنین چیزی را سراغ دارید؟

زمانی برای خداحافظی
جان کیت، نویسنده گزارش بازیهای لیورپول
من 61 سال است گزارش بازیهای تیم را مینویسم. از زمان بیل شنکلی. رابطهی بسیار خوبی با او داشتم و بعدها، زندگینامهی شنکز را نیز نوشتم. بیل، مردی فوقالعاده بود. همیشه به دنبال ارتباط با طرفداران میگشت. پس از استعفای پر سر و صدا، او در مقابل کاپ ایستاد و گفت این روزها فقط در رادیو کار میکنم.
برایم حیرت انگیز است که کلوپ چطور از یک زبان دیگر، توانسته همان ارتباط را با طرفداران ایجاد کند. حتی اگر بر یک زبان خارجی مسلط باشید هم بیان احساسات به آن زبان دشوار است. اما او موفق شد و من تحت تاثیر کلوپ قرار گرفتم. برخلاف شنکلی، یورگن به مردم فرصت داد تا با رفتنش سازگار شوند.
هنوز کنفرانس خبری شوک آور شنکز در پایان سال 1974 را به یاد دارم. وقتی پیتر رابینسون که در کنار شنکز نشسته بود گفت
اقای شنکلی به ما اطلاع داده که لیورپول را ترک میکند.
تصویر پسربچهای که بیرون سالن با لجبازی فریاد میزد "نه، این درست نیست" را از یاد نبرده ام.
با قدرت برابر ناهنجاری های اجتماعی
پل امان، طرفدار
یکی از اولین بازیهای پس از گشوده شدن ورزشگاه به روی تماشاگران به خاطر کرونا، بازی لیورپول و ناریچ در آنفیلد بود. ناریچ یک بازیکن قرضی از چلسی داشت و به این خاطر، گروهی از طرفداران افراطی ما سرود قدیمی "پسر اجارهای چلسی" را سر دادند
آن سرود به دهه 70 باز میگشت. زمانیکه ظاهرا یکی از بازیکنان چلسی، در ازای پول با مردی خوابیده بود اصطلاح rent boy. در حقیقت به مرد روسپی اطلاق میشود و این سرود به عنوان یک توهین هم به چلسی و هم به همجنسگرایان به کار میرفت. از همه بدتر اینکه سالها این سرود فراموش شده بود اما مثل بسیاری چیزها که پس از کووید دوباره بازگشت، این سرود نیز دوباره خوانده شد.
من آنجا ایستاده بودم و با خود میگفتم ما همین دو دقیقه قبل آهنگ ynwa را با هم خواندیم. آنوقت حالا شرم آور است که اینطور شعار همجنسگرا هراسی سر میدهید.
باشگاه نیز آن را توییت کرد. واکنشها نیمی مثبت و نیمی منفی بود. گروهی میگفتند این توهین به همجنسگرایان نیست و نوعی انتقاد از سیستم پول در ازای رابطهی جنسی است. بازی بعدی برابر چلسی بود. قبل از آن یورگن حرفهایی زد که هیچگاه فراموش نخواهم کرد. او گفت:
پس از تجربهی تلخ هیلزبورو، امنیت هواداران برای ما اهمیت فراوانی دارد. نه فقط امنیت فیزیکی که امنیت روانی نیز بخشی از آن است. این سرود به سطل زباله پیوسته
در اکثر باشگاهها مبارزه با همجنسگرا هراسی به روابط عمومی باشگاه اختصاص دارد اما در لیورپول این شخص یورگن بود که مقابل آنها ایستاد. پس از آن صحبتهای کلوپ تقریبا خواندن آن سرود قطع شد. برایم جالب بود، کسانی که میخواستند در ورزشگاه خواندن آن را آغاز کنند، با نهیب بقیه مواجه میشدند که:
بس کن، یورگن خواندن آن را ممنوع کرده
مسیحای جدید
پیتر هوتون، طرفدار
من با سخنان عیسی مسیح، عشای ربانی و اعتراف به گناهان بزرگ شدم. به واسطهی شغل پدرم در یک کلیسای کاتولیک تا سن هفت سالگی. آنوقت بود که رویم را از محراب کلیسا به سمت شنکلی چرخاندم. با خود فکر کردم:
این مرد، برای من اهمیت والاتری دارد. وقتی بزرگتر شدم به کاپ راه یافتن. شبیه مناسک مذهبی بود. بعدها به عنوان یک نوازنده همیشه به دنبال تلفیقی از آهنگهای clash و سرودی برای شنکلی میگشتم. نمیخواستم آهنگهای عاشقانه بخوانم. بیشتر به دنبال رئالیسم اجتماعی بودم. درست مثل شنکز
سپس بهترین آهنگ خود را که دوستش دارم خواندم. "اکنون، همه با هم" . این آهنگ دربارهی آن بازی معروف سربازان انگلیسی و آلمانی در جنگ جهانی دوم است. عنوان آن میتوانست "شنکلی" هم باشد. به خاطر مضامین اجتماعی آن. او مردی بود که به تثلیث مقدس هواداران، بازیکنان و رختکن معتقد بود. در طول دهه ها مدعیان زیادی برای تاج و تخت او ظهور کردند. اما این کلوپ بود که از بقیه به او نزدیکتر شد. تعامل با خبرنگاران بخشی از دلیل آن است. همچنین نگرش او به بازیکنانی که نزول میکنند. اگر پپ گواردیولا و همچنین میلیاردها پوند از خاورمیانه نبود، کلوپ استیلایی یک دهه ای بر جزیره داشت.

بهترین سفیر تاریخ
گراهام اگ، طرفدار
من مهندس مکانیک هستم و از سال 1985 در مجموع 11 سال در آلمان کار کردم. در آن سالها هیچ شغلی برای من در لیورپول وجود نداشت. نرخ بیکاری 25 درصد بود. بنابراین من از طریق آژانسهای کاریابی به شهرهای مختلف آلمان میرفتم. دوسلدورف، مونیخ، فرانکفورت، کلن، دورتموند. اولین جایی که رفتم گایزلینگن آن در اشتایگه بود. جایی در جنوب آلمان که یورگن کلینزمن از آنجا آمده. راستش را بگویم برایم خسته کننده بود. اما در کل من بهترین سالهای عمرم را در آلمان گذراندم. این من را عاشق آلمان کرد و من شیفتهی بازیهای گلادباخ و لیورپول در آن سالها بودم.
وقتی کلوپ در ماینتس معروف شد، گمان میکردم کمی دیوانه باشد. اما اولین کنفرانس مطبوعاتی او در لیورپول نظرم را تغییر داد. بلافاصله دریافتم که این شوق و اشتیاق اوست که هدایتش میکند. او به فوتبال از دریچهی اشتیاق و عشق مینگرد. چیزی که دیدگاه انگلیسیها به آلمان را تغییر داده.
انگلیسی ها قبلا معتقد بودند که یک آلمانی حس شوخ طبعی ندارد. نمیتواند احساساتش را بروز دهد و در کنار مردم لبخند بزند. اما یورگن این نگاه را عوض کرد.
رفتن او بسیار اندوهناک است اما با شناختی که از او دارم، میدانم او کسی نیست که در خانه روی مبل لم دهد. امیدوارم هر چه زودتر تو را دوباره ببینم بهترین سفیر
یک اسکاوز واقعی
مری راسموسن، شهردار لیورپول
سال قبل، با نشان آزادی لیورپول از او تجلیل کردیم. بالاترین نشان اهدایی در شهر ما. چیزی که یک سنت 800 ساله در مرسی ساید است.
برای اینکه اهمیت آن را دریابید، قبلا بیتل ها و نلسون ماندلا آن را دریافت کردهاند.
ما یورگن کلوپ را یک اسکاوز حقیقی یافتیم. شوخ طبع، وفاداری، عزم، غرور، ایستادگی برای جامعه. ویژگیهایی که به این شهر تعلق دارد. او یک مرد واقعی برای مردم است. ارتباط او با هواداران بسیار یادآور شنکلی است. حتی طرفداران اورتون نیز دوستش دارند. من از یک خانواده با 10 فرزند میآیم که نیمی از ما طرفدار لیورپول و نیمی اورتونی هستیم. همه ما به یورگن احترام میگذاریم. زیرا او اصالت خاصی دارد.
بالا چپ به راست: مایک، انجلا، نیل
وسط چپ به راست: کنی، جرج، دن
پایین چپ به راست: جان، پیتر، مری
از آغاز هفتهی بعد، از روز 20 می، همه چیز دربارهی یورگن کلوپ و لیورپول با فعل گذشته نوشته، گفته و خوانده میشود... خاطراتی برای همیشه