زهره روحی
زهره روحی: با تشکر از شما برای پذیرش دعوت ، لطفا خودتان را معرفی بفرمائید.
ناهید دایی جواد : متولد 28 اردیبهشت ماه 1321 در شهر اصفهان . فارغ التحصیل از دانشکده ادبیات اصفهان در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال 1345. ضمن رفتن به دانشکده ادبیات دوره تربیت معلم می دیدم
زهره روحی: با تشکر از شما برای پذیرش دعوت ، لطفا خودتان را معرفی بفرمائید.
ناهید دایی جواد : متولد 28 اردیبهشت ماه 1321 در شهر اصفهان . فارغ التحصیل از دانشکده ادبیات اصفهان در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال 1345. ضمن رفتن به دانشکده ادبیات دوره تربیت معلم می دیدمو قبل از اینکه لیسانس شوم معلم شدم و در مدارس ابتدایی این شهر مشغول به کار شدم و مخصوصا مدرسه ارامنه جلفا که به آنها فارسی یاد می دادم.
روحی: زمانی که شما تحصیل دبیرستان را به پایان رسانده بودید (دهة 40) وضع اجتماعی زنان در شهر اصفهان چگونه بود؟ آیا دختران زیادی مثل شما تحصیلات دبیرستانی خود را به اتمام رسانده بودند و وارد دانشگاه شده بودند؟ در اینباره لطفا توضیح مختصری بدهید. و همچنین لطفا بفرمائیدآیا به جز شما از بین دختران جوان فامیل (همسایه و دوست و آشنایان خانوادگی) ، کس دیگری هم وارد دانشگاه شده بود؟
دایی جواد : زمانی که ما دانشجو بودیم، تعداد دختران نسبت به پسران خیلی کم بود. مثلاً در کلاس ما که 21 نفر بودیم، 4 یا 5 نفر دختر درس می خواندند . همه ی همکلاسی های مدرسه ما به دانشگاه نرفتند و بیشتر شوهر می کردند . یادم هست که امتحان ورودی دانشکده کنکور هم 800 نفر شرکت کرده بودند که من نفر 21 بودم . تعداد دختران کم بود ولی باز هم خوب بود . من اولین دانشجوی دختر فامیل بودم. کسی قبل از من به دانشگاه نرفت. پسران می رفتند ولی دختران نه .
روحی : آیا در خانواده تان ، زنان یک نسل قبل از شما به مدرسه رفته بودند؟ تحصیلاتشان چگونه و تا چه اندازه بود؟
دایی جواد : زنان نسل قبل از من به مدرسه می رفتند ولی خیل کم بودند . بسته به خانواده هم بود و ارتباط مستقیم با تصمیم پدر داشت . مادر من تصدیق ششم ابتدایی داشت و نسبت به همسالانش با مطالعه و فهمیده بود. روزنامه می خواندند . اخبار را گوش می دادند و از وضع روزگار اطلاع داشتند . خوب از خانوادهای بودند که وضع مالی خوبی داشتند ولی بقیه همسایگان و آشنایان و فامیل بین خانم ها کمتر باسواد بودند . ولی پسران درس می خواندند . بستگی به نظر پدر و مادر و وضع مالی خانواده هم داشت . در محله ای که ما زندگی می کردیم بیسواد زیاد بود .
روحی : مشوق شما، برای تحصیل چه کسی بود؟ آیا از حمایت پدر و مادرتان برخوردار بودید؟
دایی جواد : من از حمایت پدر و مادرم برای درس خواندن برخوردار بودم ، مخصوصاً پدرم علاقه داشتند که من مدرکی داشته باشم و شاغل باشم . خودشان دیپلم بازرگانی داشتند . دایی بزرگ من ، جواد دایی جواد که در جوانی درگذشت ، وکیل دادگستری بود. دو برادرش پزشک شدند و متخصص . پسران فامیل ما هم تحصیلات عالی داشتند ولی دختران کم بودند . برادرانم درس خواندند و مهندس شدند.
روحی : در چه سالی ازدواج کردید؟
دایی جواد : در سال 55 با کیوان قدرخواه ، شاعر و وکیل دادگستری ازدواج کردم و نتیجه ازدواج یک دختر بود که ازدواج کرده است و فرزند دارد . من چهار سال آموزگار بودم از سال 1341 تا 1344 دانشجو بودم . سال 1342 به استخدام آموزش و پرورش درآمدم . در سال 1348 رئیس دانشگاه وقت مرا به دانشگاه اصفهان برد در قسمت فوق برنامه و سرپرستی خوابگاه ها را داشتم . سال 1355 که ازداواج کردم برگشتم مجدداً به آموزش و پرورش و تا سال 1374 به تدریس ادبیات و زبان فارسی و همچنین عربی در دبیرستانهای اصفهان مشغول بودم و در این سال بازنشسته شدم و از آن سال به بعد مشغول تدریس آواز ایرانی در آموزشگاههای مختلف هستم .
روحی : در آن ایامی که به استخدام آموزش و پرورش شهر اصفهان درآمدید، آیا فضای اجتماعی برای اشتغال شما، آماده بود؟
دایی جواد : بله فضای اجتماعی برای اشتغال همه خانمها آماده بود و یادم هست در تربیت معلم چهار کلاس 40 نفری بود و همه با هم فارغ التحصیل شدیم و هر سال همینطور به تعداد فارغ التحصیلان افزوده می شد و محیط کاملاً آمادگی داشت.
روحی : شهر اصفهان یکی از شهرهای مهم صنعتی ایران است ، و از قضا در همان ایامی هم که شما دبیر آموزش و پرورش بودید ، این شهر صاحب کارخانههایی همچون ریسندگی و پشم بافی بود، آیا اطلاعی از زنان کارگر شاغل در این کارخانه ها دارید ؟
دایی جواد : شهر اصفهان یک شهر کارگری بود و بعلت وجود کارخانه های متعددی که در شهر وجود داشت در ساعت معین کارخانه ها بوق میزدند و تعطیل می شد . و کارگران با دوچرخه به منزل مراجعت میکردند . زنان کارگر کمتر بودند و محدودیت بیشتری داشتند . نسبتاً فقیر بودند و زحمت بسیار میکشیدند . البته محله هم فقیر نشین بود . در دهه 1330 ، ما به محله عباس آباد آمدیم . محله بهتر وتحصیل کرده بیشتر بود . وضع اقتصادی هم بهتر بود.
روحی : لطفاً از ورودتان به عالم هنر بفرمائید در چه زمانی بود و چطور شد که به این عالم راه یافتید؟
دایی جواد : سال 1341 ـ 1342 که ما دانشجو بودیم ،کنسرت های متعددی در دانشکده برگزار میشد و من از کودکی میخواندم و علاقه زیاد به آواز داشتم و فکر می کنم صدای من خاصیتی داشت ، خیلی بلند نبود ولی تحریرهای مخصوصی داشت . در این برنامه ها شرکت کردم و مورد تشویق بودم . آقای سیروس ساغری هنرمند اصفهانی که اسم اصلی ایشان حسین ساغر زاده بود (نوازنده سنتور بودند ) در یکی از این کنسرت ها صدای مرا شنید و پیشنهاد آهنگی دادند که من شنیدم و خوشم آمد و تمرین آنرا در اداره رادیو اصفهان ضبط کردیم ولی اجازه پخش نداشتیم . خانواده و فامیل مخالف بودند ولی پدرم که همیشه مرا تشویق می کردند رضایت همه را فراهم کردند و من برای اجرای برنامه سال نو به تهران رفتم . به اتفاق آقای جهانبخش پازوکی که شعر این ترانه را سروده بودند به اسم «غروب کوهستان» اجرا شد و بسیار موفق بودیم و هفته بعد آقای جواد معروفی آنرا برای ارکستر تنظیم کردند و با ارکستر گلها در رادیو ایران اجرا شد و ساز تنهای آنرا آقای جلیل شهناز نواختند و گلهای صحرایی شماره 62 نام گرفت و یکی از ترانه های جاویدان فرهنگ موسیقایی ایران شد.
روحی : اتفاقاً می خواستم درباره این ترانه با شما گفتگو کنم اگر امکان دارد از این ترانه به دلیل جاودانه بودنش در فرهنگ موسیقایی ایران کمی بیشتر صحبت بفرمایید . لطفا درباره رابطه مردم با این ترانه بگویید و اصلا بفرمایید وقتی متوجه می شوند شما خواننده آن ترانه هستید ، چه واکنشی از خود نشان می دهند؟
دایی جواد : مردم از غروب کوهستان بسیار خاطره دارند چه در داخل و چه خارج از کشور . ما برنامه هایی در خارج از کشور داشتیم در اروپا و آمریکا و لندن بزرگداشت آقای داود پیرنیا که سرپرستی برنامه گلها را داشتند مردم بسیار ابراز احساسات می کردند وبعضی ها گریه می کردند . در تهران و اصفهان برنامه هایی داشته ایم . در تالارهای وحدت ، اندیشه ، فرهنگ و در اصفهان جاهای مختلف هم به همان صورت اول استقبال می کردند. و من باور نمی کردم که مردم اینقدر علاقه مند باشند و بشناسند و خیلی جالب است که جوانها علاقه نشان می دهند .
روحی : خانم دایی جواد عزیز ضمن تشکر مجدد از شما ، لطفا اگر صحبتی دارید بفرمائید.
دایی جواد : به نظر من موسیقی ایرانی پیشرفت بسیار کرده است . در هر منزل یاخانهای دو ساز اقلاً وارد می شود و جوانها با ارکسترهای مختلف همکاری دارند . قبلاً اینطوری نبود و برای تشکیل یک ارکستر باید دنبال افراد میگشتیم ولی حالا خیلی زیادند و مشغول فعالیت موسیقی ایرانیاند . خواهشی که از جوانان (هنرمند) دارم این که خوانندگان جوان از صدای کسی تقلید نکنند وسعی کنند صدای خودشان را داشته باشند. هر انسانی برای خود جهانی است و هر هنرمندی خلاق است . کاری را بکند که کسی تا به حال نکرده است . صداهای مردان و زنان خواننده قدیمی ما شخصیت وکاراکتر و تشخص داشت . پیچ رادیو را که باز می کردی صداها را تشخیص می دادیم ولی الان همه مثل هم می خوانند ، صدای شبیه و تقلیدی ماندگار نیست مقطعی است و از بین میرود . صدای خوب موهبت خداوندی است . قدرش را بدانید جوانان عزیزم و با آن کاری را کنید که تا کسی تا به حال نکرده است تا ماندگار باشد. بسیار متشکرم .