این جهان بازی بباشد بیش نه//دردمندی مرهمی شد نیش نه
گر غمی باشد نباشد ماندنی//شاد بودن خاطری شد خواندنی
دل ببندن بر جهان این جاهلان//بگذرندش تا ابد این عاقلان
عاشقانش بر ببندن دیده ها//عارفانش باز کردن دیده را
چون جهانت نیست فردا در حیات//پروران پیوسته در خود این صفات
صادقی با خلق کن در هر دمی//شاد کن مردم نماند یک غمی
دانشت را بس بیفزا هر زمان//پیشه کن اخلاق نیکان هر مکان
مهربانی کن تو بس بر هر کسی//تا ببینی مهربانی ها بسی
سیر کن مسکین و وی را جا بده//مال و زر هرگز ندارد فایده
بانگ گو هر دم نمازی خوش بخوان//مانده عمرت را غنیمت بس بدان
_تهرانی (تخلص بنده)