وضعیت زنان و نابرابری اعمال شده در جوامع مختلف یکی از موضوعاتی است که از دهه ۶۰ میلادی به این سو درعرصه مطالعات اجتماعی شکلی دیگر به خود گرفت تا در برآیند نهایی به یکی از جدیترین مباحث مطالعاتی در جهان کنونی تبدیل شود. چنین رویکردی در مطالعات اجتماعی وامدار آن سنتی بود که در سالهای پایانی قرن نوزدهم آغاز شده و بعدها به اوج خود رسید.
هواخواهان این سنت در جستوجوی بازتعریف گونههای تازهای از مقاومت بودند که میتوانست از آنها در مقابل مردان در خانه، در دادگاهها،زندانها و خیابانها بایستد و محافظت کند. آنها به گفته <کرایب و بنتون> دو جامعه شناس انگلیسی <مجبور بودند رویاروی خشونت و دشنام صریح و نیز اشکال زیرکانهتر اعمال فشار بایستند.( >کرایب و بنتون، فلسفه علوم اجتماعی، ص ۲۶۷) ایدئولوژیای که قرار بود این افراد در مقابل آن مقاومت کنند، انگارهای فکری بود که در آن با تاکید گذاشتن بر <قلمروهای مجزا و مکمل> اشکال سلطه روی زنان طراحی و تدوین میشد.
زن از نگاه این ایدئولوژی جهانی شده، موجودی بود که در چارچوب خانه محصور میشد و نقش اجتماعی او تنها و تنها در قالب <زن خانهدار> معنا پیدا میکرد. ایدئولوژی <زن خانهدار> بعدها برای طرفداران حقوق زن دستمایهای شد که میتوانستند آن را در قالب گونههای مختلف فعالیتهای اجتماعی، ادبی و پژوهشی به نقد کشیده، با آن به مخالفت بپردازند. حضور زنان فعال در بسیاری از حوزههایی که تا پیش از این نگاه غالب به آنها، نگاهی مردانه بود؛ متاثر از این گرایش بود. فعالان حقوق زن در عاملیت تاریخی خویش با این رویکرد به تلاش برخاستند تا با اتخاذ روشهای تازهای به چالش با تاریخ مذکر پرداخته، سویههای دیگر گونهای از ایدئولوژی مسلط مردانه را به نقد بکشند.
تلاش زنان برای حضور جدی تر درجامعهو شکستن حصار کلیشههای جنسیتی یا به تعبیری سقف شیشهای برآیند نهایی همه تلاشهایی بود که به منظور خروج زن از حاشیهها صورت میگرفت. این رویکرد سبب ساز شکلگیری گفتمان تازهای در ادبیات، سینما، جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ، اسطوره و... شد. در برخی گرایشها زن از منظر شکلی که در ذهنیت اجتماع پیدا کرده بود مورد بررسی قرار میگرفت. این گرایش به دنبال بررسی آثاری و تبعات رفتارها و الگوهایی بود که مردان با ذهنیت خاص خویش ساخته و در آن به تصویری غیرواقعبینانه از زن اکتفا کرده بودند. زن در این گرایش، بازتولید نگاه غالب مردانهای به شمار میآمد که در بطن حیات اجتماعی حضور داشت. به تعبیر <جوزفین دانون> نظریه پرداز این گرایش در نقد فمینیستی <بخش بزرگی از ادبیات> از این نظر <مبتنی بر جلوههایی ثابت یا کلیشهای از زنان است.> در این نقش به زن تنها در قالب کلیشههای مردانه نگاه میشد. فعالان اجتماعی و مخالفان نابرابری جنسیتی زنان در فعالیتهای آگاهانه به نقد این رویکرد پرداخته، به آشکارسازی هویت خویش پرداختند. این آشکارسازی منجر به شکلگیری گرایش دیگری در مطالعات زنان شد که از آن تحت عنوان <نقد زنان> نام برده میشود.در این شیوه از نقد از زاویه دید زنانهای به جهان نگاه میشد. در این گرایش زن موجودی منفعل نیست و خود از عاملیت اجتماعی و تاریخی برخوردار است. تحت تاثیر این گرایش مطالعات زنان در دنیا به سوی جنس دیگری از تحقیقات خیز برداشت. طرفداران مکتب <نقد زنان> توجه فراوانی به ساختار و مضامین آثار زنان در حیات اجتماعی پیدا کردند تا از این طریق به شناخت پویش روانی فعالیتهای زنانه راه ببرند. کنش زنانه از این زاویه با تاثیرپذیری از نظریههای فمینیستی به نقد ساختاری پرداخت که در آن ذهنیت مردانه به عنوان امر مسلط حضوری جدی داشت.
با توسل و اشاره به بخشی از این نظریهها میتوان این تاثیرپذیری آشکار را بهتر نشان داد و عیان کرد. <نانسیهارتساک> یکی از این نظریهپردازان فمینیست با تاثیرپذیری از سنت انسانگرایانه مارکسی جهت دهی آن را اینگونه توضیح میدهد: <باید نشان داد که زنان، واقعاً، جایگاه متمایزی را در تقسیم همهجانبه کار در جامعه اشغال میکنند. دوم باید نشان داد که چرا و چگونه این جایگاه متمایز میتواند مبنایی را برای شیوه مشخصاً زنانه شناختن و تجربه کردن جهانی بسازد. (به نقل از کرایب، فلسفه علوم اجتماعی، ص ۲۷۴)
● زنان و حیات اجتماعی
با این حال و با توجه به تمامی تلاشهایی که در سرتاسر دنیا برای کسب شرایط مساوی و رفع نابرابریهای اجتماعی میان مردان و زنان صورت گرفته هنوز هم اشکال متنوعی از خشونت و نابرابری و مشکلات دیگری نیز در زندگی زنان وجود داشته که آزارشان میدهد.زن هنوز هم در ذهن و نگاه بسیاری از مردان به عنوان جنس دوم از جایگاه خوبی برخوردار نیست. در برخی از کشورهای دنیا زنان هنوز از حق رای محرومند.کشورهای هم وجود دارند که هنوز هم در آنها، زنان از حق رانندگی و فعالیتهای سادهاجتماعی دیگری از این دست محرومند. هنوز هم اقتدار خانواده و جامعه در بسیاری از جوامع به سمت و سویی مردانه حرکت کرده و منجر به شکلگیری انواعی از خشونتهای متعدد و تبعیضهای گوناگون علیه زنان در بسیاری از کشورهای دنیا میشود.
در این وضعیت تمامی آنهایی که دغدغهای برای پاسداشت حقوق زنان و رفع تبعیض و نابرابریها از زندگی آنها را دارند، تلاش میکنند تا با شناخت جوامع خود، راه برون رفت از زیر سایه تبعیضهای گوناگون در ساختار مردسالار را پیدا کنند.
در جامعه ما نیز به عنوان جامعهای که بخشی از الگوهای مردانه بر نیازها و انتظارات زنان سایه افکنده است، چنین نیازی وجود دارد و در جهت دستیابی به آن و گذر از موانع حقوقی و اجتماعی آن تلاش میشود. با اینکه زن در بطن حیات اجتماعی ما حضوری موثر دارد و به نسبت توانسته بخشی از موانع اجتماعی برای ورود آسانتر به قلمروی حیات اجتماعی را بردارد، اما هنوز هم در بین بخشی از جامعه نگاه برابریخواهانهای نسبت به زنان وجود ندارد. برای رسیدن به این نگاه چه باید کرد؟ تلاش فعالان اجتماعی و کارشناسان برای جاانداختن چنین نگاهی با همه دشواریهایش همچنان ادامه دارد. تمرکز روی فعالیتهای اجتماعی و موضوعات گوناگون به منظور رفع هر گونه مشکل به طیف متنوعی از موضوعات کشیده شده است. از بحث اشتغال زنان گرفته تا مسائل حقوقی، از وضعیت زنان خانوار گرفته تا دیگر تلاشهای اجتماعی. نتیجه تلاشهایی که تاکنون صورت گرفته آرام آرام در بطن حیات اجتماعی راه مییابد. این وضعیت با وجود تمامی دشواریها راه خود را گرفته و پیش میرود. دکتر <شهلا اعزازی> جامعهشناس و استاد دانشگاه برای تحلیل این وضعیت از نهاد خانواده آغاز میکند و میگوید:< انواع خانواده وجود دارد که دو نوع آن خانواده گسترده در دوران پیش صنعتی و خانواده هستهای در دوران مدرن هستند که هر کدام شرایط خاص خودشان را دارند. در تمام دورانها اندیشمندان سعی کردند مردم را وادار کنند که نوع دیگری از تشکیل خانواده و ازدواج را داشته باشند و تقریبا هیچ وقت موفق نبودند، چون خانواده مانند جامعه روندی را طی کرده است که نه با دستورات اخلاقی و نه زور و اجبار نمیتوان جلوی آن را گرفت. مهمترین تفاوت در تعداد افراد نیست بلکه مهمترین تفاوت در این است که تولید از درون خانواده خارج شده و اکنون در جوامع صنعتی کمتر خانوادهای وجود دارد که تولید درونخانواده وجود داشته باشد.>
این استاد دانشگاه با بیان اینکه مردم ما صرفنظر از قانون دارند به نوع دیگری رفتار میکنند، میافزاید: <من برای بیان نگرش مردم به تحقیقات و آمارهایی که از سوی خود نهادهای دولتی انجام شده اشاره میکنم. امروز در نظرسنجیها، دختر و پسر سن ازدواج را ۲۵ سال در نظر میگیرند و معتقدند که عشق در ازدواج بسیار مهم است.>
وی ادامه میدهد: <درصد زیادی از زنان و مردان مخالف ازدواج موقت و چندهمسری هستند و وظیفه دولت این است که با ایجاد قوانین از رفتارهای اینگونه جلوگیری کند و با ترویج فرهنگ مناسب رفتار مناسب را یاد دهد.> اعزازی در گفتوگو با ایسنا میگوید: <۲۸ درصد افراد جامعه فکر میکنند که تا آخر عمر نمیتوانند ازدواج کنند و ۷۲ درصد افراد جامعه گمان دارند وظیفه زن تنها خانهداری نیست، ۹۴ درصد دختران به مساوی بودن قدرت زن و مرد در خانواده قائل هستند، همچنین دو سوم دختران حاضر نیستند با مردی که مخالف تحصیل یا کار آنهاست ازدواج کنند. ۶۱ درصد مردم موافق داشتن حق طلاق برای زنان هستند، پس نتیجه میگیریم که خانوادهای که در ذهن جوانان ماست بر اساس عشق و علاقه است و زن و مرد خود را برابر میبینند و قوانین ما باید در جهت تحکیم و حمایت و پشتیبانی از این خانواده باشد.> به اعتقاد این جامعهشناس تاکید بر موضوعاتی چون <چندهمسری> و < صیغه> محیط گرم خانواده را متزلزل میکند و از آنجا که قوانین، غیرقابل تغییر نیستند باید پیشبینیهای لازم برای حمایت از اعضای خانواده صورت گیرد و هراندازه برای حل مشکلات دست به دامن راهحلهای سنتی شویم مشکلات تشدید میشود یعنی نوع دیگری از مشکل را ایجاد میکند.
● خشونت و فقر علیه زنان
فعالان حقوق زن در تمام دنیا همواره در تعریف فعالیتهای خود یکی از بخشهای محوری نقش اجتماعیشان را جلوگیری از خشونت علیه زنان و نابرابریها عنوان میکنند. آنها با اتخاذ راهکارهایی به دنبال کاهش این مشکلات در سطح جوامع مختلف هستند. پدیده خشونت علیه زنان یک مشکل و معضل جدی در بسیاری از جوامع است که سازمان ملل نیز برای کمک به کاهش این وضعیت به دنبال ظرفیتسازی در سطح جهان است. فقر و نداشتن استقلال اقتصادی و تفکیکهای جنسیتی که در بحث ظرفیت اشتغال وجود دارد، زنان را با مشکلات بسیاری مواجه ساختهاست.نگاهی به آمار جهانی درباره پدیدههای اینگونه به خوبی ابعاد دردناک آن را نشان میدهد.
بر اساس آمارهای رسمی جهانی از هر سه زن یک نفر در سراسر جهان در طول دوران زندگی مورد ضرب و شتم و یا تعرض قرار میگیرد. بر همین اساس هزینه خشونت در آمریکا ۱۲ میلیارد و ۶۰۰ میلیون و در انگلیس ۲۳ میلیارد دلار است.دادههای دیگر نیز نشان میدهد که از یک میلیون انسان فقیر در جهان سه پنجم را زنان و دختران تشکیل میدهند.۷۰ درصد از ۱۳۰ میلیون فردی که به مدرسه نمیروند دختر هستند. دو سوم از ۹۶۰ میلیون بیسواد جهان را زنان تشکیل میدهند. به این ارقام و دادههای تلخ میتوان چند گزاره دیگر افزود. گزارههایی که در تحلیل نهایی بههمان وضعیت نابرابری منتهی میشود که زنان در سراسر جهان با آن دست و پنجه نرم میکنند. در بسیاری از جنگهایی که در سراسر دنیا رخ میدهد بخش عمده قربانیان بیدفاع را زنان و کودکان تشکیل میدهند. مقایسه آمار اشتغال در بسیاری از کشورها از تفاوت در آمار بین دو جنس حکایت میکند.
● کلیشههای جنسیتی
در کنار تمامی این وضعیتهای قابل مشاهده، گونههای دیگری از تبعیض وجود دارد که بیشتر ساخته و پرداخته ذهنیت مسلطی است که همواره خواهان نادیده گرفتن تواناییهای زنان در حیات اجتماعی است.کانون شکلگیری این تبعیضها در سطح زبان و ذهنیت است. نتیجه نهایی این نادیده گرفتن، رشد شیوههای تازهای از کلیشههای جنسیتی است. کلیشههایی که شکلگیری آنها نه به امور ذاتی که بیشتر معلول شرایط اجتماعی است. در سطح زبانی به عنوان مثال، زبان تمسخر و جوک به تقویت این کلیشهها کمک میکند. در سطح مدیریتی بر پایه این کلیشهها، توانایی زن و مرد در انجام یک کار به گونهای مشابه در نظر گرفته نمیشود.کلیشه جنسیتی همانند ایدئولوژی بر واقعیت پرده میکشد و مانع مشاهده تمامنمای آن میشود. زن در کلیشههای زبانی، موجودی ضعیف فرض میشود. تفاوتهای بیولوژیک میان زن و مرد در جهت تثبیت این کلیشهها مورد استفاده قرار گرفته تا زمینه برای نادیده گرفتن تواناییها فراهم شود. کلیشههای جنسیتی در سطح بسیاری از جوامع وجود دارند.یکی از برجستهترین جنبههای تلاش در جهت رفع نابرابری در میان زن و مرد، به رفع این کلیشهها مربوط میشود. فعالیتهای فرهنگی گوناگون برای از بین بردن این کلیشهها از اهمیت بسیاری برخوردار است.