بدون شک زدراکو (زدراکف) رایکوف یکی از چهرههای ماندگار فوتبال ماست که کمتر دربارهٔ او شنیدهاید. مردی که با اندیشههای نوین و تفکرات منحصر به فردش، تحولات زیادی در نگرش و سبک مربیگری حاکم بر فوتبال ایران ایجاد کرد و همه اینها ناشی از شخصیت مؤلف این مربی بزرگ و خوشفکر یوگوسلاو بود. رایکوف به تعبیری شاعرانه، نسیمی بود که برای مدتی کوتاه در فوتبال خشک و بیروح ما وزیدن گرفت و علیرغم گذشت این همه سال، رایحه خوش حضورش از یاد هواداران و پیشکسوتان بیرون نرفته است.
او سبک جدیدی از فوتبال را چه به لحاظ تمرین و چه به لحاظ بازی برای ایران به ارمغان آورد و با تفکرات نوینی که در فوتبال ما پیاده کرد، خدمات بسیاری به تیمهای ملی و باشگاهی از جمله تاج و سپاهان (تنها مدت اندکی پس از ترک تاج در سال ۵۵) ارائه داد. رایکوف مربیگری تیمهای ملی جوانان و بزرگسالان ایران را هم برعهده داشت و به همین دلیل کاشف الماسهای زیادی در ایران نیز به شمار میرود.
او توانست تاج را به نخستین قهرمانی آسیا در سال ۱۳۴۹ برساند و در سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۳ لیگ سراسری را فتح کند. رایکوف همچنین چهار عنوان قهرمانی در جام باشگاههای تهران (بالاترین سطح فوتبال ایران) و یک نایب قهرمانی جام حذفی را نیز بدست آورد و بسیاری از اسطورههای خوشنام تاج را به فوتبال ایران معرفی کرد. منصور پورحیدری، ناصر حجازی، حسن روشن و غلامحسین مظلومی از جمله آن ستارگان بودند که ثمرهٔ جسارت، هوش و استعدادیابی مرد اهل یوگوسلاوی بودند.
زدراکو رایکوف زادهی ۵ دسامبر ۱۹۲۷ در شهر چوروکِ یوگوسلاوی (صربستان کنونی) بود. فوتبال را از ۲۰ سالگی آغاز کرد و موردتوجه باشگاه فوتبال شهر نویساد - وویوودینا قرار گرفت و از ۲۳ سالگی تا ۳۵ سالگی به مدت دوازده فصل پیاپی به عنوان مهاجم این باشگاه توپ زد. ثمرهٔ حضور دوازده سالهی رایکوف در این باشگاه، کسب دو عنوان نایب قهرمانی لیگ یوگوسلاوی در سالهای ۱۹۵۷ و ۱۹۶۲ بود. پس از آن، یک فصل را در لوزان اسپورت سوئیس بازی کرد و سپس راهی افسی بیلبین شد. براساس اطلاعات موجود، او مجموعاً ۲۲۰ بازی در این تیمها انجام داد و موفق شد ۹۴ گل به ثمر برساند.
از موفقیتهای چشمگیر رایکوف در وویودینا، میتوان به مصاف حماسی این تیم برابر آاس رم در جام باشگاههای اروپا اشاره کرد که وویودینا در ۲۰ دقیقه، چهار گل به این تیم صاحب نام ایتالیایی زد و در پایان ۵ بر ۴ پیروزی شد.
مهمترین ویژگی دوران بازی زدراکو، قابلیت بازی در دو منطقه خط حمله بود. چنانکه او در سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۷ میلادی مهره ثابت تیم ملی یوگوسلاوی در گوش راست بود و در جام جهانی ۱۹۵۸ گوش چپ شد، در سالهای پایانی نیز به عنوان یک سنتر فوروارد به میدان رفت. یوگوسلاوی تحت هدایت الکساندار تیرنانیچِ صرب، در جام جهانی سوئد در دور گروهی فرانسه پرقدرت با جوست فونتین را ۳ بر ۲ شکست داد و با گلزنی رایکوف به تساوی ۳-۳ برابر پاراگوئه رسید تا به عنوان تیم دوم از گروه صعود کند و سپس در یکچهارم نهایی با شکست یک بر صفر برابر آلمان غربی، از رقابتها کنار برود.
از آن نسل یوگوسلاوی با حضور رایکوف، بهعنوان نسل طلایی یاد میشود که علاوه بر رسیدن به دو جام جهانی ۱۹۵۴ و ۱۹۵۸، در مسابقات فوتبال در بازیهای المپیک تابستانی، ۱۹۴۸، ۱۹۵۲ و ۱۹۶۰ (رایکوف در این رقابت نبود) که یوگسلاوی مدال طلا گرفت، درخشیدند. همچنین در جام ملتهای اروپا در سال ۱۹۶۰ که یوگسلاوی با قبول شکست برابر شوروی، نایب قهرمان شدند. رایکوف در پیروزی ۶ بر یک یوگوسلاوی برابر ایتالیا در سال ۱۹۵۷ سومین گل را وارد دروازه روبرتو لوواتی، اسطورهی لاتزیو کرد. او علیرغم عضویت در تیم ملی یوگوسلاوی، همزمان مشاور مربی تیم ملی کشورش هم بود و این نشأتگرفته از دید وسیع او در زمینهی فوتبال بود.
او در اواخر دوران بازیاش به سوئیس رفت و در دو تیم لوزان و بیلبین بازیکن-مربی بود. سپس سال ۱۹۶۶ به کشورش بازگشت و هدایت تیم سابق خود وویوودینا را برعهده گرفت و قهرمان کشور کرد. بعد از آن بود که به ایران آمد و هدایت تیم ملی جوانان و بزرگسالان را عهدهدار شد. او با پایان قراردادش، به تاج پیوست و چنان تحول عظیمی در ساختار فوتبال به وجود آورد که شایسته لقب «معمار نوین» فوتبال ایران شد.
حمیدرضا صدر در کتاب «پسری روی سکوها» دربارهٔ روزهای نخست حضور زدراکو رایکوف در ایران مینویسد:
«رایکوف مربی آمده از فوتبال شرق اروپا بود. از یوگسلاوی که سابقه تاریخی در تربیت و معرفی مربیان برجسته در زمینههای تاکتیکی و همینطور بدنسازی داشت. او آمد و جای محمود بیاتی در تیم ملی را گرفت. مربی که او در بهار با تیم ملی جوانان ایران در بانکوک ناکام مانده بود ولی چهرههای گمنامی که برگزیده بود بدل به بازیکنانی برجسته فوتبال ایران میشدند. او سکان تیم ملی را در دست گرفته بود.
مربی یوگسلاو بازیکنانی از تهران را برای سفر به شوروی و برگزاری سه دیدار دوستانه برگزید. انتخابهایش جدلآور بودند و پرسشساز. انتخابهایش سنتیهای فوتبال ایران را گیج کرده بودند. او طی مصاحبهای، آن هم در صبحی که دزد خانهاش را زده بود به توصیف مبانی انتخابهایش پرداخته و توضیح داده بود. او گفته بود «معتقدم نام هرگز بازی نمیکند. بلکه کیفیت، ارزش، کار و انضباط است که بازی میکند. برای من نه باشگاه، نه نام، نه جوانی و پیری مطرح است. بلکه قادر بودن یا قادر نبودن و انضباط مطرح است و نقش اساسی دارد... در کمتر کشوری این همه استعداد دیدهام... من پانزده شانزده بازیکن کمتر از بیست سال را انتخاب کردهام.
رایکوف عزیز اصلی و فرامرز ظلی را کنار گذاشت و ناصر حجازی را برگزید. او گفت «ما دروازهبانانی میخواهیم که پس از یکی دو سال بالاتر از سطح اصلی و ظلی کار کنند... گفتم که سن مهم نیست و قادر بودن و نبودن مهم است». او حسین کلانی را کنار گذاشت و گفت «او در تمرینات منظم نیست. معمولا بیش از بیست تا بیست و پنج دقیقه بازی نمیکند. چرا که آسیب میبیند و این به دلیل آن است که در تمرینات منظم نیست». او علی پروین را انتخاب نکرد و گفت «پروین بازیکنی است که او را در نظر دارم ولی در حال حاضر از نظر قدرت بدنی در سطحی نیست که خواهانش باشم.
رایکوف در ایران در آغاز راه بهسر میبرد و خودش را پیدا نکرده بود. ولی با میهماننوازی فوتبال ایران آشنا شده بود. با سنت کهنه رسانهای مرز و بوم. با رسم همیشگی و عوضنشدنی. با شمشیرهای تیز شده. با شلاقهای بلند. با متلکهای آبدار. برایش نوشتند تمریناتش با تمرینات قبلیها فرقی ندارد، با تمرینات ادموند مایوفسکی، ژوزف مژاروش، حسین فکری، گئورگی سوچ و محمود بیاتی. نوشتهاند قیمتش بالا است. نوشتند دستمزد ماهی شش هزار تومان از سرش زیاد است. مهدی دری اسم و رسمی میان ورزشینویسها داشت. نویسنده هفتهنامه کیهان ورزشی بود. یگانه نشریه تخصصی ورزشی. مجلهای که بعضیها میگفتند رویکردش چپگرایانه یا متمایل به چپ است. مهدی دری با آب و تاب فراوان رایکوف را زیر تازیانه برد. با جملههایی انشاگونه. با برخوردی عجولانه. با قضاوتی قوم گرایانه. با اغراق درباره ایران و ایرانی.
او در مقالهاش آورد: "نمیتوانیم ادعاهای آقای رایکوف را هضم کنیم. بازیکنان حاضر در تمرینات او هم ادعاهایش را قبول ندارند... ما از رئیس فدراسیون که به زبان فرانسه آشنا است میخواهیم این مطلب را برایتان ترجمه کند... بدانید کشور ما دارای مبانی اخلاقی و تربیتی بسیار مستحکمی است که شاید اکثر کشورهای جهان بدان دست نیافته و هرگز نیز بدان دست نیابند. ما بودهایم که تمدن و فرهنگ را در چندین هزار سال پیش به اقصی نقاط گیتی بردهایم. ما بودهایم که درس آزادی و انسانیت به جهانیان دادهایم...ما با فوتبال شما آشنا هستیم... آقای رایکوف این انضباطی که امروز در نوزده تن بازیکن انتخابیتان میبینید به خاطر شما نیست. به خاطر سفر به شوروی است... به گمان ما بهتر است همانگونه که در مراسم غیر رسمی حقیقت را میگویید با بازیکنان نیز غیر رسمی حقیقت را بگویید. بگویید من ماهی نه هزار تومان پول میگیرم. بگویید من مستخدم هستم و وظیفه دارم مطیع باشم. شاید آنان شما را ببخشند."
همه انتظار قربانی شدن رایکوف را کشیدند. انتظار خرد شدنش را. له شدنش را. رفتنش را. ولی خوشبختانه او خرد نمیشود. خوشبختانه رایکوف راهی باشگاه تاج میشد.»
تیمسار خسروانی پیشترها در اواخر دهه ۱۳۲۰ و در بنیانگذاری مکتب فوتبال آلمانی (که مفصل در مقالهای دیگر در این باره توضیح خواهم داد) مربی آلمانی دو و میدانی تاج به نام فوگل را هم برای مدتی روی نیمکت مربیگری تیم فوتبال نشانده بود تا علاقهاش به مربی فرنگی را نشان دهد. رایکوف عصر جدیدی را در تاج رقم میزد. بعدها فوتبال ایران را به قبل از ورود رایکوف و پس از رفتنش تقسیم میکردند. رایکوف بعدها مربی خارجی که خدمات فراوانی به فوتبال این مرز و بوم انجام داد قلمداد میشد. او زمانی ستایش میشد که رفته بود، که مرده بود.
پسران او جمعه ۹ خرداد ۱۳۴۹ زیر نورافکنهای امجدیه، آتشبازی راه انداختند و برق را با ۶ گل له کردند. مردان جنگنده منصور امیرآصفی برابر تاجِ رایکوف زانو زدند. سلطان علی جباری به تنهایی ۵ گل در آن شب زد. با شوتهایی مثل گلوله. چنین نمایش تکنفرهای را یک شب دیگر در دیدار تاج و بانک ملی هم دیده شد. تاج با ۷ گل پیروز شد و مصطفوی ۵ گل به ثمر رساند!
رایکوف تمرینات را در فوتبال ایران دگرگون کرد. تا آن زمان بازیکنان در تمرینات به دویدن دور زمین اکتفا میکردند و در مدرنترین حالت تمرین شوتزنی میکردند و سپس ۱۱ به ۱۱ بازی میکردند. اما در تمرینات مرد یوگوسلاو، گرم کردن و نرمش از بدنسازی جدا بود و او در بدنسازی، استفاده از وزنه، هالتر و توپ مدیسینبال را رواج داد. او همچنین تمرینات را به چند بخش تقسیم کرده بود؛ تمرینهای دفاع، حمله، توپگیری، حفظ توپ، شوتزنی، گلزنی، سرزنی، دریبلزنی، جاگیری در حالت دفاع یا تهاجمی که هرکدام جداگانه در تمرینات تاج انجام میشد.
پیش از او، تمرین در فوتبال ایران هفتهای سه جلسه بود. تمرین روز پیش از بازی منع میشد. تمرین فردای بازی - که امروز تحت عنوان ریکاوری ضروری است - قدغن بود. برنامه تمرینی نیز وجود نداشت. رایکوف برای فوتبال ما برنامه تمرینی آورد. تمرین اول هفته، روز دوم، روز سوم (اوج تمرین تاکتیکی)، روز پنجم (ضربات آزاد و پرتاب اوت)، تمرین روز قبل مسابقه (یادآوریکننده وظایف روز مسابقه). جوانگرایی نخستین گام او بود و سپس اتخاذ سیستم ۳-۳-۴ و جایگزینی آن با شیوههای مرسوم و کلاسیک قبلی. حتی جوانگرایی در آغاز راه با موانعی روبهرو شد اما اختیارات تام باشگاه به رایکوف، این مانع را هم از سر راه برداشت.
رایکوف در کوتاهترین زمان ممکن به دستاوردهای بزرگی رسید؛ دو قهرمانی، یک نایب قهرمانی لیگ، یک قهرمانی جام حذفی، سه قهرمانی جام باشگاههای تهران. اما بدون شک گل سر سبد تمام این افتخارات، قهرمانی تاج در جام باشگاههای آسیا ۱۹۷۰ بود که با غلبه بر رقبایی از لبنان، مالزی، تایلند، هند، اندونزی و نهایتاً هاپوئل تلآویو اسرائیل به دست آمد. او همچنین تاج را به قهرمانی تورنمنت دوستانه و با کیفیت میلز در هندوستان در سالهای ۱۹۶۹، ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ رساند و جام اتحاد را سال ۱۹۷۳ با تاج کسب کرد.
درخشش رایکوف چشم فدراسیون را گرفته بود تا همزمان با هدایت تاج، سکان هدایت تیم ملی بزرگسالان را هم به او بدهند. اما پس از حدود یکسال او با مسئولان به مشکل خورد و جای خود را به ایگور نتو روس سپرد اما شیرازهی تیمی را بنا نهاد که در سالهای بعد دو قهرمانی پیاپی جام ملتهای آسیا در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ و قهرمانی بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ را به ویترین افتخارات ایران افزود.
تاجگذاری در آسیا با رایکوف
تاج در اولین حضور خود در سومین دورهٔ جام باشگاههای آسیا در سال ۱۳۴۹ توانست مقام قهرمانی را کسب کتد. در این زمان رایکوف که پیش از این مربیگری تیم ملی را عهدهدار بود، سرمربی آبیها بود و توانست با کامبکی شیرین در امجدیه، نخستین قهرمانی یک تیم ایرانی را رقم بزند. در بخش دیگری از کتاب «پسری روی سکوها» حمیدرضا صدر این دیدار را اینگونه توصیف میکند:
«جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۴۹ ساعت پنج بعد از ظهر. نزدیک به سی هزار نفر سکوهای امجدیه را در ساعات پیش از ظهر پر کرده و جایی برای سوزن انداختن باقی نگذاشتهاند. زانو به زانو و شانه به شانه انتظار کشیده و هوای سرد بهاری را به هیچ گرفتهاند. انتظار کشیده و با بیحوصلگی دیدار ردهبندی بین هامنت من از لبنان و مدان اندونزی را تماشا کردهاند. دیدار کسالتباری که بدون رد و بدل شدن گل تا آستانه وقت اضافی پیش رفته، ولی لبنانیها سرانجام یک دقیقه به پایان تک گل دیدار را زدهاند تا سوت آغاز دیدار نهایی سومین دوره جام باشگاههای آسیا به صدا درآید.
اسرائیلیها طی دو دوره پیشین که رقابتها در بانکوک برگزار شده قهرمان شدهاند. هاپوئل در ۱۹۶۷ قهرمان شده و مکابی در ۱۹۶۹ ولی فینال ۱۹۷۰ طعم دیگری پیدا کرده. این نخستینباری است که دیدارها دور از شرق آسیا برگزار میشود، در تهران، در امجدیه، در همان ورزشگاهی که تیم ملی ایران دو سال پیش با پیروزی برابر اسرائیل قهرمان آسیا شده بود. حالا تاریخ با ترکیب دیگری نمایندگان دو تیم برتر غرب آسیا را برابر هم قرار داده است؛ تاج و هاپوئل. دو تیم طی ده روز از دل نبردهای هفت تیم در دو گروه راهی دیدار نهایی شدهاند. تاج به رهبری زدراکف رایکوف راهی میدان شده. رایکوف پس از کسب نتایج نومیدکننده در تیم ملی جوانان و تیم ملی ایران، رهبری آبیپوشها را در دست گرفته و نشانههای دگرگونی در تاج را به نمایش گذاشته است.
تاجیها در مرحله گروهی، هامنت من لبنان و سلانگور مالزی را با دو پیروزی ۰-۳ پشت سر گذاشتهاند. آنها از سه بازیکن کمکی مدد گرفتهاند: محمود خوردبین بازیکن بیست و یک ساله پرسپولیس، فریدون معینی از پیکان و همینطور غلام وفاخواه مهاجم عقاب. آنها در نیمهنهایی با گلهای جواد قراب و غلامحسن مظلومی ۰-۲ حریف اندونزیایی را شکست دادند. اپوئل در مرحله گروهی بنگال غربی هند، پلیس تایلند و مدان اندونزی را به زانو درآورده و با امتناع حریف لبنانی بدون انجام دیداری در نیمهنهایی راهی فینال شده… نبرد دو تیم رویارویی بهترین خط دفاع (تاج بدون گل خورده) و بهترین خط حمله (هاپوئل با یازده گل طی سه دیدار) است...
همه پای تلویزیونها نشستهاند، همه گوش به رادیوها سپردهاند. حال و هوای نبرد دو سال پیش ایران – اسرائیل دوباره همه را فرا گرفته. شاهپور غلامرضا برادر شاه با عنوان رئیس عالیه کمیته ملی المپیک در جایگاه ویژه نشسته. بازیکنان وارد شدهاند و چاترچی داور کوچکاندام و سیهچرده هندی سوت را زده و نبرد آغاز شده.
ناصر حجازی درون دروازه ایستاده. همان سنگربان جوانی که تاکنون دوبار پیراهن ملی پوشیده و تا اینجا حتی یکبار هم تسلیم نشده. مهدی لواسانی و اکبر کارگرجم در غیاب پرویز قلیچخانی ترکیب دو مدافع میانی را شکل دادهاند. منصور پورحیدری و مسعود معینی دو مدافع کناری شدهاند. فریدون معینی، کاپیتان علی جباری و کارو حق وردیان در میانه میدان قرار گرفتهاند که جباری به مدد قریحه والا و شوتهای سرکشش اجازه نفوذ و پیوستن به خط حمله را دارد. غلامحسین مظلومی که دو بار در تیم ملی به میدان رفته مهاجم نوک حمله است و غلام وفاخواه معروف به «مرد جامها» – که کمی پیشتر با پیراهن پیکان قهرمان جام دوستی شده – و جواد قراب نوزدهساله در دو گوش قرار گرفتهاند.
بازی که شروع شد، بازیکنان هاپوئل قدرتشان را به رخ کشیدند. آنها هم قدرت جسمی بالایی داشتند، هم سریع بودند و هم شوتزن. تاجیها برغم هیجان و خروش روی سکوها در پیله دفاعی فرو رفتند. حجازی با ضربدیدگی دست و پنجه نرم میکرد و پس از زدن سه آمپول راهی میدان شد. مدافعان تاج به یارگیری روی آوردند: پورحیدری برابر بوربا گوش چپ سریع و خوش قریحه هاپوئل قرار گرفت، کارگرجم با فایگن درگیر شد و مسعود معینی با مورکوویچ. یارگیری آبیپوشها جریان بازی را کند کرد، ولی به مردان هاپوئل هم اجازه درخشش نداد.
بازی محافظهکارانه دو تیم ادامه پیدا کرد و در نیمه اول گلی رد و بدل نشد. تاجیها در نیمه دوم تدریجا از لاکشان درآمدند. علی جباری در دقیقه ۵۲ یک تنه به سوی دروازه هجوم برد و برژانواریه، سنگربان هاپوئل را مجبور به ترک دروازهاش کرد و سپس توپ را برای مظلومی فرستاد. مظلومی توپ را به وفاخواه سپرده و «مرد جامها» توپ را شلیک کرد، ولی دیوید پریمو توپ را از روی خط برگرداند. داور هندی فریاد تماشاگران و ادعای گذر توپ از خط را نادیده گرفت و بازی ادامه پیدا کرد. فریاد کرکننده هنوز تمام نشده که وفاخواه توپ را دوباره شلیک کرد که این بار در میانه راه به دست پریمو خورد، ولی داور هندی اعتقادی به اعلام ضربه پنالتی نداشت. دقیقه ۷۰ فرا رسید و آب سردی بر امجدیه پاشیده شده بود.
هاپوئلیها همه را مات کرده بودند. خزوم به جلو تاخت و لواسانی چارهای جز نواختن توپ به بیرون از میدان نداشت. بی بوناتان ضربه کرنر را زد و توپ را راهی محوطه جریمه تاج کرد و یخسگل خازوم مرد میانی جناح چپ هاپوئل از راه رسید و با سر دروازه حجازی را باز کرد. باز کرد و دروازه تاج برای نخستینبار در رقابتها فروریخت. فرو ریخت و سکوت سکوها را فرا گرفت. ناگهان سرمای بهاری همه را به لرزه انداخت، ناگهان زمزمهی شکست امجدیه را فرا گرفت...
یک نفر در دل آن سکوت و آن سرما دست به کار شد، همان کسی که مرعوب آن گل نشده بود و به تغییر بزرگ روی آورد. رایکوف مربی یوگسلاو تاج قریحه تاکتیکیاش را به رخ کشید. او کاپیتان جباری را بیرون کشید و گوش خوش تکنیکش، مهدی حاجمحمد را روانه میدان کرد. حاج محمد در گوش چپ جای گرفت، قراب به گوش راست رفت و وفاخواه راهی نوک حمله شد و کنار مظلومی قرار گرفت. سیستم ۳-۳-۴ تاج بدل شده به ۴-۲-۴ تاج تیمی سراپا تهاجمی شده بود.
همهچیز عوض شد. همه چیز زیر و رو شد. حاج محمد با نفوذهای پیاپی و دریبلهایش مردان هاپوئل را به بند کشید. مردان قوی پنجه هاپوئل برابر پسر کوچکاندام سرگیجه گرفته بودند. نتیجه کار بلافاصله به گلی مشابه گل هاپوئلیها انجامید. حاج محمد ضربه کرنری که خودش بدست آورده بود را نواخت و توپ را در دقیقه ۸۳ راهی محوطه جریمه کرد. وفاخواه از راه رسید و با سر دروازه برژانواریه سنگربان بلندبالا را باز کرد. نتیجه مساوی شد: تاج ۱ - هاپوئل ۱. ورق برگشت و تاجیها در سایه تشویق طرفداران به پرواز درآمدند و حملههایشان را ادامه دادند. وفاخواه سه دقیقه به پایان توپ را با پاس ظریف حاجمحمد در آستانه دروازه هاپوئل، گرفت تا کار را تمام کند، ولی توپ را به بیرون کوبید و آه همه را درآورد. سرنوشت بازی به وقت اضافی کشیده شد.
حملههای پسران رایکوف در وقت اضافی ادامه پیدا کرد. مردان هاپوئل هنوز از سرگیجه گل تساویبخش درنیامده بودند که توپ در نخستین دقیقه وقت اضافی در نهایت حیرت درون دروازهشان جای گرفت. خطایی روی وفاخواه صورت گرفت، پورحیدری توپ را ارسال کرده و مسعود معینی بسان شهابی از راه رسید و توپ را درون دروازه جای داد. یکی از تاریخیترین گلهای به ثمر رسیده در آن میدان به نام او، یک مدافع کناری ثبت شد: تاج ۲ - هاپوئل ۱.
هاپوئل بیست و نه دقیقه برای تغییر نتیجه فرصت داشت، ولی خشم و عصبانیت بازیکنانش اجازه نداد از قابلیتهایشان بهره ببرند. خشونت آنها چنان شعلهور شده بود که به مصدومیت کالدرون انجامید. در سوی دیگر رایکف به ترکیب تیم دست نزد و در وقت اضافی به تعویض دیگری روی نیاورد. سرانجام سوت پایان را کشیدند. اشک و خنده امجدیه را فرا گرفت. مسعود معینی به آغوش رایکف دوید. گوینده امجدیه خبر بخشودگی عزیز اصلی دروازهبان پرسپولیس که طی دیدار با تاج به گوش داور سیلی زده بود را داد، همینطور خبر بخشودگی علی سلطانی و کرم نیرلو بازیکنان محروم راه آهن را. همان زمان مردم به خیابانها ریختند. بوق و فریاد. پایکوبی و آواز. پخش شیرینی. نقل و نبات. بادکنکهای رنگی آویزان به اتومبیلها. تاج پس از صد و بیست دقیقه نبرد، قهرمان آسیا شد و نخستین قهرمانی یک باشگاه ایرانی در آسیا را به ارمغان آورد.»
آفسایدگیری آهنین تاج!
امجدیه، ۱۰ خرداد ۱۳۵۰. گارد، تیم تازهوارد و جوان پرویز دهداری در برابر تاج کهن و بزرگ رایکوف. اورهان گنول داور استانبولی برای قضاوت بازی وارد تهران شده تا لباس سیاه بر تن کند و سوت بزند. در یک دوشنبه بهاری که علیرضا خورشیدی دو گل وارد دروازه فرامز ظلی، سنگربان تاج کرده.
رایکوف پس از این گلها، ناصر حجازی را جایگزین ظلی کرده و مسعود معینی را جایگزین منصور پورحیدری. جریان تعویض آنقدر کشدار شده که پرویز قلیچخانی از قلب دفاع جلو بیاید. آنقدر جلو که درون محوطهی گارد پس از ارسال با سر دروازه حریف را باز کند و اختلاف را به یک گل کاهش دهد. تمهید رایکوف برای متوقف کردن گاردیهای سریع در نیمه دوم، آفسایدگیری بوده. آفسایدگیری آهنین، در یک خط ایستادن مدافعان، به سبک ژاپن در جام جهانی ۲۰۱۸ و ترکیهی ۲۰۰۲!
گل تساویبخش توسط جواد قراب در دقیقهی ۵۱ خشم گاردیها را بیشتر کرده که میدویدند و با پرچم داور خط و سوت داور میخکوب میشدند. گل پیروزیبخش قراب در دقیقهی ۷۱ در یکی از بهترین بازیهای عمرش رقم میخورد. تاج بار دیگر همچون بازیاش در دربی برابر پرسپولیس، بازی دو بر صفر باخته را میبرد و برای حریفان خط و نشان میکشد.
پایان عصر رایکوف
مرد یوگوسلاو پس از مدتی گله و شکایت از نافرمانی بازیکنان در تمرینات، آبان ماه سال ۱۳۵۵ با شکست مقابل صنعت نفت در تهران از سرمربیگری تاج برکنار شد و عصر رایکوف در فوتبال ایران به پایان رسید. علی داناییفرد مجدداً هدایت تاج را برعهده گرفت و منصور پورحیدری را دستیار خود کرد اما فقط ۸ بازی و پس از آن جکیچ آمد که او نیز با پورحیدری در کادرفنیاش ادامه داد.
تاج اولین شکستش را پس از رفتن رایکوف، خیلی تلخ برابر شهباز و دو بر یک تجربه میکند. غلامحسین مظلومی یار پیشین آبیها برای شهباز گل زده و نراقی برای تاج. رایکوف نقش تاریخیاش را در همان مدت کوتاه حضورش ایفا کرد. با همسرش زندگی میکرد و فارسی هم یاد گرفته بودند. او در آخرین فصلش عنان تیمش را از دست داده بود. ناصر حجازی، نصراله عبداللهی، برادران مظلومی و رضا عادلخانی از تاج رفته بودند. تاج جوان شده بود. جوان و بدون تداوم. منصور رشیدی و جهانگیر کوثری با رایکوف به مشکل خورده بودند.
شکست تاج در اواخر مرداد ماه در تبریز با نتیجه ۲ بر ۱ رایکوف را در منگنه قرار داد. پسران او ابومسلم را در مشهد با دو گل شکست دادند اما پس از تساوی یک بر یک مقابل ملوان در انزلی او مصاحبه کرد و از بیعلاقگی بازیکنانش سر تمرینات گفت. تاج به رهبری او در نیمفصل با هفت پیروزی، هفت تساوی و یک شکست صدرنشین لیگ شد ولی در نخستین دیدار نیمفصل دوم مقابل آرارات یک بر صفر بازی را واگذار کردند. همان دیداری که رایکوف دقیقهی ۶۰ مسعود مژدهی را بیرون کشید و محرم عاشری را به زمین برد. مژدهی پیراهنش را درآورد و به رختکن رفت تا چیزی که نباید فرو بریزد.
حالت ایستادن رایکوف با صورت استخوانیاش حتی از روی سکوها، سکوهای بغل سمت چپ جایگاه آزاردهنده بود. خیلی زیاد. رایکوف بزرگ به بنبست رسیده بود و شکست برابر صنعت نفت تیر آخر. حتی اگر تاجی هم نبودی، باید رایکوف را در قلبت جا میدادی. نامه تکاندهندهاش درست چند هفته پس از حذف ایران برابر استرالیا در جام جهانی (همزمان با شکست ۴-۱ از صنعت نفت در امجدیه که مهلک بود) نوشت. وقتی که مطبوعات متهمش کرده بودند به اینکه به رازیک، سرمربی وقتی استرالیا کمک کرده است. رایکوف در نامهاش نوشت: «امروز پس از سالها خدمت صادقانه به ورزش ایران، مشاهده میکنم برخلاف روحیهی ورزشکاری و دور از انصاف، مورد اتهام ناجوانمردانهای قرار گرفتهام. شما که برای تهذیب محیط ورزش ایران و تعمیم اصول اخلاق و روح جوانمردی میان جوانان رسالتی برای خود قائلید، مرا در دفاع از شرافت ورزشکاریام، یاری دهید.»
رایکوف و سالهای دور از ایران
زدراکو دو سال پس از ترک ایران به قاره آفریقا و تیم ملی الجزایر رفت. اگرچه مدت کوتاهی به طول انجامید اما مؤثر بود. الجزایر به واسطهی کارهای زیرساختی رایکوف، دو سال بعد در جام جهانی ۱۹۸۲ آلمان غربی و شیلی را برد تا شگفتیساز جام لقب بگیرد. رایکوف با معرفی استعدادهایی مانند رباح ماجر و لاخدار بلومی، الجزایر را به نخستین عنوان قارهایاش یعنی نایب قهرمانی جام ملتهای ۱۹۸۰ رساند و دو سال بعد تنها تبانی ننگین آلمان و اتریش مانع آنها در جام جهانی بود. در نوامبر ۱۹۸۱ رایکوف به اسپانیا رفت و سرمربی کوردوبا شد که دوام زیادی نداشت و در فصل دوم برکنار شد تا پروندهی مربیگری او برای همیشه بسته شود.
بعدها، خیلی بعدها، خبر تلخ به آتیش کشیده شدن خانهاش، طی جنگهای بالکان در توفان فروپاشی کمونیسم در یوگوسلاوی و خانهبهدوشیاش را شنیدیم. حتی خبر فوتش را. زدراکو رایکوف در ۸ مرداد ۱۳۸۵ در مکزیکو سیتی و در ۷۹ سالگیاش چشم از جهان فرو بست. پس از ترک ایران، تا سالها خبری از رایکوف نبود و جامعه فوتبال ایران فراموشش کرده بود تا اینکه سال ۱۳۸۵ باشگاه تاج در پی یافتن رایکوف بود تا بازیای برای تجلیل از او ترتیب بدهد که متوجه شدند چندماه پیش در سکوت و در سوی دیگری از جهان، از دنیا رفته. غریبانه و در بیخبری.
در تمام سالهایی که رایکوف در ایران نبود، جامعه ورزشی ما در بیخبری محض از او به سرد میبرد و تنها چندماه پس از فوتش میخواستند از او تجلیل کنند. نام رایکوف دوباره بر سر زبانها افتاده بود. در همه این سالها فقط یک مصاحبه در سال ۱۳۸۳ در سایت تبیان از او منتشر شد که اظهارات خواندنی کاشف نسل بزرگ فوتبال ایران در آن بسیار حس نوستالژیک خوبی به هر عاشق فوتبالی میدهد. به دلیل بعضی اطلاعات نادرست، نمیدانم این مصاحبه مرجع درستی دارد یا اما قسمتهایی از آن را برای شما انتخاب کردم که در ادامه میخوانید:
"من تنها نبودم. به همراه پنج یا شش مربی دیگر که از گوشه و کنار کاندیده شده بودند به ایران آمدیم، ولی مرا انتخاب کردند. من به این شکل سرمربی تیم ملی کشور شما شدم. هنوز یادم هست که فوتبال شما چقدر سخت عوض میشد. اصلاً تغییر نمیکرد! وقتی به ایران آمدم، دیدم تمامی تیمها به سبک انگلیسی بازی میکردند. سانتر کردن و سر زدن برنامه اول همه آنها بود. در حالی که میدانستم فوتبال ایران قابلیتهای دیگری دارد. خیلی سعی کردم که آرام، آرام نوع بازی ملیپوشان ایرانی را عوض کنم، ولی هیچ فایدهای نداشت. آنها با سیستم یوگسلاوی که من در نظرم بود، کنار نمیآمدند."
"من مجموعاً ششهفت سال در ایران مربیگری کردم. این یک بخش فوقالعاده از زندگی من محسوب میشد. وقتی یکسال و نیم گذشت، به راحتی فارسی حرف میزدم. ابتدا در تیم ملی و بعد تاج توانستم استعدادهای زیادی را کشف کنم. پور حیدری را پیدا کردم، پرویز مظلومی و ناصر حجازی را کشف کردم. آیا میدانید آنها کجا هستند؟ روشن یکی از استعدادهای نابی بود که از پیدا کردنش واقعاً خوشحالم. روشن حرکات بدون توپی انجام میداد که نظیرش را کمتر پیدا میکنید."
"خیلیها میگویند من در زمان انقلاب رفتم، در حالی که اصلاً واقعیت ندارد! من قبل از انقلاب از ایران رفتم و دیگر فرصتی نشد که بر گردم. من زمانی که از ایران رفتم، چهار سال در لوزان سوئیس زندگی کردم. مربیگری آن زمان باز هم شغل من بود. پانزده سال دیگر از زندگیام را در یوگسلاوی مربیگری کردم. بعد به الجزایر رفتم. توانستم برای آنها جام ملتهای آفریقا را به دست آورم (نایب قهرمان). دوست داشتم در آنجا بمانم. بعد از ایران، الجزایر یکی از عزیزترین کشورهایی بود که در آن عمرم را سپری کردم. اما به خاطر مشکلات خانوادگی مجبور شدم به کرواسی برگردم!"
"آرزو داشتم مظلومی را داشته باشم. عجب بازیکنی بود. من اولین بار روشن را در تیم ملی جوانان دیدم. یک بازیکن فوقالعاده تکنیکی که شخصیت محکم و با ثباتی داشت. وقتی از او میخواستم در کارهای گروهی شرکت کند، خیالم راحت بود. چون همه را تحت تأثیر قرار میداد. خیلی خوب میتوانست با توپ کار کند، ولی فقط برای خودش. همیشه با او میجنگیدم. از صمیم قلب دوستش داشتم، ولی مجبور میشدم با او بجنگم. چون تیم را دنبال خودش میکشید نه این که به نفع تیم کار کند! مظلومی اما چیز دیگری بود. دلم برایش تنگ شده است. وقتی از او جدا شدم، همیشه آرزو داشتم مثل او را پیدا کنم، چون فوتبال در خونش بود. او بزرگترین بازیکنی بود که در ایران دیدم. سالهای بعد وقتی یک بازیکن مثل روشن بزرگ شد، دیگر میخواست با کارهای فردیاش ستاره بماند. اما مظلومی این شکلی نبود. او برای تیم کار میکرد، نه ستاره شدن."
"بازیکنانی در تیم من بازی میکردند که بلد بودند پاس بدهند. پاسکاری و یک و دو کردن اصل کاری ما بود. زمان ما امکان آن نبود که بازیکنی سر از اروپا در آورد، وگرنه خیلی از بازیکنان ایرانی آن دوران لیاقت بازی با بزرگان دنیا را داشتند. یادم است پسری در تیم من بازی میکرد که اسمش مسعود مژدهی بود. آن قدر دوستش داشتم که حد نداشت... همیشه او را مژدهی کوچولو صدا میزدم. از مسعود خبر دارید؟ او الان کجا است؟"
"خیلی خوشحالم که بعد از ۳۰ سال فراموشم نکردید. من هنوز یاد همایون عزیزم (شاهرخی) هستم. بهزادی، وفاخواه. این آخری حرکات بدون توپش خیلی خوب بود. همگی جزو شاگردان من بودند. هنوز با یادشان زندگی میکنم. میخواستم یک روز به ایران برگردم، ولی آن زمان با عراق جنگ داشتید. من همیشه تحت تأثیر شخصیت بازیکنان ایرانی بودم. ما رابطه پدر و پسر با هم برقرار کردیم. شخصیتشان محکم و سخت بود. در زمینه یادگیری فوقالعاده زیرک و باهوش بودند. اما ذهنیتشان عوض نمیشد. چون در باشگاهها روی آنها خوب کار نمیکردند. من وقتی از تاج جدا شدم، شنیدم پورحیدری مربی این تیم شده است. او یک انسان فوقالعاده با شخصیت بود. خوب کار میکرد و همه برایش احترام قائل بودند. متأسفانه از او هم بیخبرم."
"یادش به خیر حشمت مهاجرانی. او از ما نبود... جزو پاسیها محسوب میشد. قدرت بدنی و هوش بالایی داشت. الان مهاجرانی کجا است؟ محمود یاوری چه کار میکند؟ از پورحیدری خبر دارید؟ شما میدانید از بین شاگردان من کدام یکی بیشتر از بقیه معروف شدند!؟ هر کاری میکنم حسن روشن از یادم نمیرود. [روشن به طفل شیرین رایکوف مشهور بود] او بدون این که حرف گوش کند بهترین راه حل را پیدا میکرد. بچه سر به راهی نبود، ولی همه دوستش داشتیم. همیشه کاری را خراب میکرد، مشکلاتی به وجود میآورد و جالب این که خودش هم میفهمید و زود کارهایش را درست میکرد."
"گفتید علی پروین. بله! خیلی خوب یادم میآید. آن موقع در پرسپولیس بازی میکرد. همه میگفتند بازیکن خوبی است، ولی اگر پروین را به من میدادند، قبولش نمیکردم. او وقتی پا به توپ میشد، خیلی فکر میکرد. بازیکن سریعی نبود. با بقیه بازیکنان همکاری نداشت. میخواست فقط خودش باشد. البته پروین به تنهایی خوب کار میکرد. من بازیکنان به سبک پروین را نمیپسندیدم. میخواستم بچههایم تکضرب کار کنند. پاسکاری برایم از دریبل خیلی مهمتر بود!"
"هیچکس دیگر یادی از من نمیکند. کسی سراغم را نمیگیرد. الان در مرز مجارستان زندگی میکنم. از بین شاگردان گذشتهام در ایران کسی با من در تماس نیست. نگفتید... شماره مرا از کجا به دست آوردید؟ هیچکس مرا تا به حال پیدا نکرده بود!"
رایکوف در زمان بازیگریاش با سرعت سریع و دریبلهای ماهرانه مخصوصاً با ستون کردن بدن ترکهایاش برجسته بود. ضربات پای چپ و راست او برای مدت طولانی در خاطره هواداران یوگوسلاوی باقی ماند. او اغلب گلهایی را پس از نفوذ انفرادی که با شلیک توپ به پایان میرسید به ارمغان میآورد.
در بازی با پارتیزان در سال 1953، زلاتکو چایکوفسکی به طرز وحشیانهای روی رایکوف خطا کرد (زانویش آسیب دید) پس از یک سال وقفه، زدراوکو موفق شد به میادین بازگردد و به بازیهای خوب خود را ادامه دهد. تورها دوباره شروع به لرزیدن کردند. در مربیگری نیز همینقدر برای هر حریفی ترسناک بود. او فوتبال مالکانه و با صبر و حوصله را به تاج آورد. سبک انگلیسی رقبا را کنار زد. با مطبوعات جناح چپ جنگید. بیمهری دید و همچنان به یاد تاج و ایران بود. مردی که تا قلههای یوگوسلاوی و آسیا را فتح نکرد، از پای ننشست. او مظهر فوتبال شرق اروپا بود. استخواندار و جسور. تسلیمنشدنی و با ذهنیت برنده. یادش مانا.