یه روز مسی رفت تمرین برای قبل از بازی با ارلاندو سیتی که.....
گروهی از افراد ناشناخته ریختن رو سر جوردی آلبا!
بعد جوردی آلبا رو بردن.
بعد کبیرمسی گفت: الان نجاتت میدم کبیرآلبا!
بعدش سوار لندروورش شد و ماشین اون گروه رو دنبال کرد. کبیرمسی صدای گریه ی جوردی آلبا رو شنید که میگفت: من زن و بچه دارم نکشید منو، فردا قرار بود برم پیش عمه هام!
بعد کبیرمسی با خودش خندید. چاقویی که امباپه داشت رو از تو جیبش برداشت و به سمت اعضای اون گروه حملهور شد.آلبا فرار کرد. مسی هم به شدت زخمی شد.اما به هر قیمتی بود اون گروه رو شکست داد.
ماجرا به خوبی خوشی هم تموم شد.
ماجرای چاقوی امباپه: https//www.tarafdari.com/node/2442961