بی خبر رفت و از او نیامد
نامه ای نه کلامی نه پیامی نه
هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش
ندیدمش به کوچه ای به بامی نه
تا که غربت یار من در بر گرفت
دل بهانه های خود از سر گرفت
گرمی خورشید هم آخر گرفت
کلبه ام خاموش شد ، آتشم افسرد
غنچه های بوسه ام بر عکس او پژمرد
باد یاد عاشقان را برد
باد یاد عاشقان را برد...
سال ها رفتند و من دیگر ندیدم
سروری نه قراری نه بهاری نه
هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش
از آن همه گذشته یادگاری نه
تا که غربت یار من در بر گرفت
دل بهانه های خود از سر گرفت
گرمی خورشید هم آخر گرفت
کلبه ام خاموش شد ، آتشم افسرد
غنچه های بوسه ام بر عکس او پژمرد
باد یاد عاشقان را برد
باد یاد عاشقان را برد
باد یاد عاشقان را برد
باد یاد عاشقان را برد...
#به_یاد_فرامرز