The Whiteهر زمان که یه مطلبی درباره چارلی و کارخانه شکلاتسازی میخونم یاد این حسرتم میافتم که چرا کتاب رو قبل از دیدن فیلم نخوندم. دلیلش هم اینه که من فیلم رو زمانی که بچه بودم دیدم و خب صرفاً با اون دنیای فانتزی و کارخانه و رودهای شکلاتی جذاب سرگرم شدم و خیلی به شخصیت پردازیها توجه نکردم. اما کتاب رو زمان نوجوانی و دبیرستان خوندم. و ایندفعه جذابترین بخش داستان برای من نه اون دنیای فانتزی، بلکه شخصیت مایک تی وی بود. چون بنظرم خیلی شبیه یک بچه تو دنیای واقعی شخصیت پردازی شده بود. اینم باید بگم که خود منم اون زمان شخصیت تنبل و البته عاشق سرگرمی (مخصوصاً گیم) داشتم. برای همین با مایک همزادپنداری میکردم و خب طبیعتا از بلایی که تو اتاق تلویزیون سرش اومد خیلی ناراحت شدم. حسرت من هم از همینجا میاد که شاید اگر اول کتاب رو میخوندم بخاطر عمق بیشتری که داشت، زودتر به تی وی و ماجرایی که براش پیش اومد توجه میکردم که بنظرم میتونست به منی که شخصیت مشابهی داشتم خیلی کمک کنه. الان هم احساس میکنم برای بچههایی که نسبت به زمان ما باهوش ترن و توجهشون به جزئیات بیشتره، اگر کتاب رو بخونن یا حتی فیلم رو ببینن، در کنار لذت بردن از دنیای داستان، سرنوشت تی وی میتونه هشدار مناسبی میتونه براشون باشه که وابستگی بیش از حد به تکنولوژی چه خطری داره