تحلیل قطعه قبلی -خودها-
در قطعه -نادیده- یکی از مهمترین نکتهها اسکیت [ صدا هایی در بین موسیقی که برای فضاسازی و القای احساسات استفاده میشن ] شروع قطعه میباشد که بجای جداسازی اون از ترک اصلی [ که مشابه اون رو در آلبوم اشتباه خوب داشتیم ] ابتدای خود آهنگ پخش میشه. اما در مورد این صداهای اول کار در ادامه توضیحات مختصری میدیم و به تحلیل متن میپردازیم.
متن کامل قطعه نادیده
بیهوشم از درد میجوشه تو خونم میل به بودن
سلولم سرد، تنمو با سرما سوزوندن
تاریکی کورم کرد اما تنهایی صبورم کرد
هم گَس هم شور هم تلخن حرفام تا تو غیب بمونم
من ساکن شهر صدام بی سهمم از اسم و صورت
می تابه از پنجره ماه روی جای شلاق رو شونم
حتی اگه یک روزی بخوام که بیرون باشم نمیتونم
فرو رفتم و زمزمه هام همه فقط شدن اسباب کدورت
منم لذت بردم از این، رفتم روی اعصاب حکومت
قاضی و مردم تو کمین، قانون شده ابزار خشونت
از نیمه تاریک زمین میزنه بیرون چرک و عفونت
نادیده رو نادیده می گیرن
تا وقتی که می کنه تو ذهن سکونت
ولی حسم بهم میگه نادیده بمون
بذار فکر کنن موندی تو حاشیه به زور
این اتاقا دورت پر حذف شده هان
حتی زنده موندنت هم کافیه بدون
اگه کسی اینورا ندیدتت
به این معنی نیست که مرده حقیقتت
به این معنی نیست کسی نمی گزه ککش
بعضی وقتا تنفست هم مقاومته
زنده بمونی بسه
یه روزی باز میشه میله ها
شاخک و بال می زنه بیرون از پیله ها
هر چند که دست نیافتیه رویا
اما حرکت جهت می خواد و ایده آل
ولی کم کم عوض میشه مسیر رات
می زنی پرسه تو شب رها به زیر ماه
بدون شک تهش لگد می کنی زیر پات
اونا که شکنجه ات کردن بی دفاع
نفس بکش
پاشو برگرد درد بودنو دوباره حس کن
پاشو نفس بکش
پاشو قد خم نکن همه لحظه ها رو بشمر
پاشو نفس بکش
حتی اگه مجبوری به انتقام
فکر کن، اگه نمی تونی بگذری
ولش کن فقط تو می تونی بشکنی طلسمو
پس پاشو نفس بکش
پاشو برگرد درد بودنو دوباره حس کن
پاشو نفس بکش
پاشو قد خم نکن همه لحظه ها رو بشمر
پاشو نفس بکش
حتی اگه مجبوری به انتقام فکر کن
اگه نمی تونی بگذری
ولش کن فقط تو می تونی بشکنی طلسمو
پاشو نفس بکش
قسمت اسکیت
همونطور که اشاره کردیم در ابتدای این قطعه صداهایی میشنویم که به هیچ وجه نمیتوان اذعان کرد بدون هدف و قصد خاصی پخش میشن و دارای معنی و مفهوم ویژهای نیستن. مثل اینکه صدای شنیده شده از یک مکان شبیه به زندان ترسناک و پر از زندانی به گوش میرسه. صدای قدم زدن فردی که به سمت یک در سلول در حال حرکت هست و بعد از اون در رو باز میکنه. صدای زنجیر که بیشتر میتونه مخاطب رو قانع کنه که فضای مورد نظر یک زندانه. ولی بعد از این موارد صدایی که از زنجیر میشنویم و یک موجود زندانی در حال راه رفتن در ذهن ما متصور میشه، این موجود به اسارت گرفته شده به سمت یک اتاق شکنجه رفته و زندان بان وسیلههای خودش رو به اتاق آورده، به شکنجه کردن زندانی میپردازه.
ساخته شدن این تصور در ذهن ما بسیار بدیهی بود حتی نیازی به توضیح نداشت. اما همانطوری که در قطعه قبلی یعنی -خودها- داشتیم (تو یکی از این اتاقای تاریک ذهنت یه خودی نشسته که نمیخوای بدونی هست) به نظر میرسه که این زندان هم ادامه همون اتاقای تاریک هست و با پخش شدن این صداها مخاطب از اون مکان اشاره شده اطلاعات بیشتری کسب میکنه.
قسمت 1
بیهوشم از درد میجوشه تو خونم میل به بودن
سلولم سرد، تنمو با سرما سوزوندن
تاریکی کورم کرد اما تنهایی صبورم کرد
هم گَس هم شور هم تلخن حرفام تا تو غیب بمونم
در قسمت اول متن که باز هم از زبان سایه گفته شده (بیهوشم از درد میجوشه تو خونم میل به بودن) اشارهای به تمایل بی حد و حصر سایه به بودن و جاودانگی داره. در تحلیل قطعه -خودها- به این مسئله اشاره کردیم که سایه به جز ضمیر ناخودآگاه میتونه به روح و روان انسان هم اشاه داشته باشه. در همین حین همه ما این مطلب رو قبلا شنیدیم که به رغم فناپذیر بودن جسم و فیزیک آدم، روح انسان ذاتا و عملا جاودانه و همیشگی است.
اما این سایه اعتراف میکند که (سلولم سرد، تنمو با سرما سوزندن) که اشاره به شکنجه هایی داره که در همان زندان [ در حقیقت ذهن ما ] بر روی او انجام میدن و خیلی اذیت میشه ولی با گفتن جمله (تاریکی کورم کرد اما تنهایی صبورم کرد) اطلاع میده که با اوج سختی و ناامیدی که در تنهایی وجود داره، باعث صبوری و شکیبایی بیشتر من شده. در جمله آخر این قسمت که داریم (هم گس هم شور هم تلخن حرفام تا تو غیب بمونم) سایه اذعان میکنه که تنها موندن در غیب ناخواسته و حاصل اشتباه هم نبوده و اتفاقا سایه تمایل داره که در همان غیب و نهان باقی بمونه تا اینکه با نشون دادن خودش به هر طریقی بخواد توجه هارو به خودش جلب کنه.
قسمت 2
من ساکن شهر صدام بی سهمم از اسم و صورت
می تابه از پنجره ماه روی جای شلاق رو شونم
حتی اگه یک روزی بخوام که بیرون باشم نمیتونم
فرو رفتم و زمزمه هام همه فقط شدن اسباب کدورت
سایه به حرفاش ادامه میده (من ساکن شهر صدام بی سهمم از اسم و صورت) پس شهر صدا هم یکی از عناصر این آلبوم میتونه باشه که انگار زندان سایهها یکی از مکانهای شهر صدا است و همه سایهها در این شهر محبوس شدن. جمله (میتابه از پنجره ماه روی جای شلاق رو شونم) یک تصویر زیبا با جزئیات کامل از سایهای در سلول زندان با جای شکنجه شلاق بر روی شونه و تابش نور ماه در اوج تاریکی سلول رو میسازه.
جمله (حتی اگه یک روزی بخوام که بیرون باشم نمیتونم) حرف قبلی سایه یعنی (هم گس هم شور هم تلخن حرفام تا تو غیب بمونم) به اضافه تحلیل ما از این جمله رو بیشتر اثبات میکنه. چون سایه بازهم اشاره میکنه که در حبس بودنش خیلی هم مخالف خواست و اراده خودش نیست. ولی مهمترین قسمت این بخش یعنی (فرو رفتم و زمزمه هام همه فقط شدن اسباب کدورت) که با قسمت بعدی هم ارتباط داره خیلی جمله مهمی هست. همانطور که مشخصه زمزمههای سایه در ذهن انسان موجب کدورت ما نسبت به اشخاص میشن. این همون گمانهای بدی هست که ما پس از رخ دادن یک حادثه از دیگران میکنیم و گمان بد همیشه موجب افزایش کدورت و کینه میشه.
قسمت 3
منم لذت بردم از این، رفتم روی اعصاب حکومت
قاضی و مردم تو کمین، قانون شده ابزار خشونت
از نیمه تاریک زمین میزنه بیرون چرک و عفونت
سایه ادامه میده (منم لذت بردم از این رفتم روی اعصاب حکومت) که این جمله به وضوح ادامه قسمت قبلی هست که (فرو رفتم و زمزمه هام همه فقط شدن اسباب کدورت) اما منظور از حکومت میتونه حکومتهای خارجی و سیستم حکم فرما بر مردم باشه یا یک حکومت خیالی نقش بسته در ذهن هنرمند [ میتونیم بگیم که اگر شهر صدا دارای حاکم باشه منظور از حکومت یعنی، حکومت شهر صدا ] . ولی در قسمت بعدی یعنی (قاضی و مردم تو کمین، قانون شده ابزار خشونت) میتوان نتیجه گیری کرد که به احتمال بیشتر منظور بهرام یک حکومت خارجی هست. چون حکومتها قوانینی رو وضع میکنن که موجب میشن همه مردم [ حتی قاضیها ] در کمین برای ابراز خشونت علیه هم هستند به طوریکه (از نیمه تاریک زمین میزنه بیرون چرک و عفونت).
قسمت 4
نادیده رو نادیده می گیرن
تا وقتی که می کنه تو ذهن سکونت
در این قسمت از سایه به عنوان -نادیده- یاد شده و میگه (نادیده رو نادیده میگیرن تا وقتی که میکنه تو ذهن سکونت). پس سایه از همون ابتدای وجودش هم از دیده ها پنهان بوده و به نوعی پنهان بودن اون ویژگی هست که نمیشه ازش جدا بشه، به علاوه اینکه این موجود پنهان و غایب نادیده گرفته شده [ به اون بی توجهی شده ] و به خاطر همین سکونت خودش رو در ذهن آدمها پیدا کرده.
قسمت 5
ولی حسم بهم میگه نادیده بمون
بذار فکر کنن موندی تو حاشیه به زور
این اتاقا دورت پر حذف شده هان
حتی زنده موندنت هم کافیه بدون
سایه از احساسات خودش هم با ما صحبت میکنه که (ولی حسم بهم میگه نادیده بمون، بزار فکر کنن موندی تو حاشیه به زور) پس سایه ها در اینجا هم در حاشیه موندن خودش رو یک تصمیم ارادی و درست نشون میده که حتی از نادیده گرفته شدن خودش ناراضی نیست. برای سایه نادیده زنمده موندن و باقی موندن در این بازی خیلی مهمتر از جلب توجه و در مرکز دیدهها قرار گرفتنه. (این اتاقا دورت پر حذف شده هان، حتی زنده موندنت هم کافیه بدون) همون جملاتی هست که سایه به خودش تذکر میده در هر صورت باید زنده بمونم و نباید ناامید بشم چون در این زندان خیلی ها مثل من بودن که حالا دیگه وجود ندارن و زیر بار شکنجه کشته شدن!
قسمت 6
اگه کسی اینورا ندیدتت
به این معنی نیست که مرده حقیقتت
به این معنی نیست کسی نمی گزه ککش
بعضی وقتا تنفست هم مقاومته
زنده بمونی بسه
بهرام خطاب به سایه صحبت میکنه و میگه (اگه کسی اینورا ندیدتت، به این معنی نیست که مرده حقیقتت) البته این جملات میتونه خطاب به خود شنونده هم باشه چرا که جدا از ویژگی هایی که برای سایه تعریف کردیم ما آدما هم خیلی وقتها وضعیتی شبیه به سایه داریم. تنها میشیم و به نادیده گرفته میشیم و حتی حس میکنیم که دیگران مارو به حاشیه کنار میزنن. اما نصیحت بهرام اینه که در همچین شرایطی گوشه گیر شدن و با خود احساس تنهایی کردن راه و چاره نیست، بلکه همین حضور داشتن کافیه.
شاید با خوندن این جملات به یاد مکتب بسیار معروف "اگزیستانسیالیسم" افتاده باشید که البته تعریف اون بسیار نزدیک به این قسمت از قلم بهرام هست. در این مکتب هم اصل و بنیان انسان حضور داشتن و پا پس نکشیدن از چرخه زندگی تلقی میشه در صورتی که شاید زندگی آدمها حتی معنی و مفهموم یا هدفی نداشته باشه، این خود ما هستیم که با بودن در زندگی به اون معنی میبخشیم. دوری ما از هیاهوی و جلب توجه (به این معنی نیست کسی نمیگزه ککش، بعضی وقتا تنفستم مقاومته، زنده بمونی بسه). خب خیلی واضحه که بهرام در حال انگیزه دادن به سایه یا حتی مخاطب شنونده خودش هست.
قسمت 7
یه روزی باز میشه میله ها
شاخک و بال می زنه بیرون از پیله ها
هر چند که دست نیافتیه رویا
اما حرکت جهت می خواد و ایده آل
در ادامه متن باز هم جملات بار انگیزیشی و امید دارن که خطاب به زندانی داریم (یه روزی باز میشه میله ها) و خطاب به پروانه در پیله (شاخک و بال میزنه بیرون از پیلهها) نشون دهنده یک تشبیه غیر مستقیم فرد زندانی به پروانه در پیله داره. وجه تشابه اونها هم اینجاست که هر دو در صورت دوام آوردن و ناامید نشدن شکوفا میشن و به درجه بالایی میرسن.
اما حقیقت تلخ این دنیا یعنی (هرچند که دست نیافتنیه رویا) در دنیایی که هر چه قدر به هم تلاش کنیم رویا محقق نمیشه چرا که رویا از جنس وافعیت نیست ولی به هر حال (حرکت جهت میخواد و ایده آل) شبیه به جملات (با کلید این کلمهها وا میشن قفلا، ذهن بزرگ میخواد تصمیم کبری) در ترک -خودها- هست. در واقع رویاهای ما همان ایده آلهایی هستند که بهانهای برای حرکت کردن میشن با اینکه دست نیافتنی باشن.
قسمت 8
ولی کم کم عوض میشه مسیر رات
می زنی پرسه تو شب رها به زیر ماه
بدون شک تهش لگد می کنی زیر پات
اونا که شکنجه ات کردن بی دفاع
به اینها هم آخرین جملات امید دهنده بهرام قبل از قسمت کورس میباشد (ولی کم کم عوض میشه مسیر رات، میزنی پرسه شب رها به زیر ماه) مسیر طی کردن رویا پس از گذشت مدتی به تدریج تغییر پیدا میکنه و به ما این اطمینان رو میده که (بدون شک تهش لگد میکنی زیر پات، اونا که شکنجه ات کردن بی دفاع). پس سایه یا حتی خود ما اگر به همین مسیر چه بسا رویایی ادامه بدیم و دست از تلاش کردن بر نداریم نه تنها به هدف خودمون میرسیم بلکه زیاد طول نمیکشه که افرادی که به ما ظلم و ستم کردند هم به پایین بکشیم و انتقام بگیریم.
قسمت 9 (کورس)
نفس بکش
پاشو برگرد درد بودنو دوباره حس کن
پاشو نفس بکش
پاشو قد خم نکن همه لحظه ها رو بشمر
پاشو نفس بکش
حتی اگه مجبوری به انتقام
فکر کن، اگه نمی تونی بگذری
ولش کن فقط تو می تونی بشکنی طلسمو
در قسمت کورس دعوت به ناامید نشدن و تلاش دوباره در حرفهای بهرام به اوج خودش میرسه و در حقیقت بهرام قصد داره مخاطب رو با لازمه دوم حرکت به سوی تغییر یعنی "تلاش و پشتکار در تمام شرایط" آشنا کنه. چون ذهن بزرگ و اراده قوی به تنهایی ما آدمارو به جایی نمیرسونه پس :
پاشو نفس بکش
پاشو برگرد درد بودنو دوباره حس کن
پاشو نفس بکش
پاشو قد خم نکن همه لحظه ها رو بشمر
پاشو نفس بکش
حتی اگه مجبوری به انتقام فکر کن
اگه نمی تونی بگذری
ولش کن فقط تو می تونی بشکنی طلسمو
پاشو نفس بکش
تحلیل قطعه قبلی -خودها- تحلیل قطعه بعدی -یه چیزی مُرد-