به مسجد گر بت از بتهاست می دانستم اکنون
در این خمرخانه رندان بت از بتگر نمی دانم
چو محوم شد در این دریا همه نامی که دانستم
در این دریای بی نامی دو نام آور نمی دانم
یکی را چون نمی دانم همه چون دانم از مستی
یکی رهرو یکی راه و یکی رهبر نمی دانم
کجا بودم کجا رفتم کجایم من
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم
چگونه دم توانم زد در این وادی بی پایان
که ورد عاشقان اینجا به جز شیون نمی دانم
کجا بودم کجا رفتم کجایم من
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم
کجا بودم کجا رفتم کجایم من
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم
کجا بودم کجا رفتم کجایم من
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم
کجا بودم کجا رفتم کجایم من
به تاریکی در افتادم ره روشن نمی دانم
کجا بودم کجا رفتم کجا بودم کجا رفتم کجایم من