کارآگاه پشندی هستم از دایره کشفیات
ی روز که رفتم اتاق جناب رئیس
گفتش کارآگاه برات ی پرونده دارم
گفتم جناب رئیس والا اگه میشه ی پرونده سرقت نوشابه ای چیزی بدید این چند وقته همش ما رو فرستادید دنبال مافیا و سیسیل
بعد جناب رییس گفت اتفاقا کارآگاه ی پرونده سرقت نوشابه دارم
-به دوربین با تعجب نگاه کردم-
گفتش بیا همین پرونده پرتقالی
گفتم جناب رییس چرا رنگ پرونده پرتقالیه
گفتش ابله برای اینکه نوشابه پرتقالی بوده
گفتم آها پرتقالی بوده خب من این پرونده رو میسپرم به دستیارم که حلش کنه
بعد رئیس گفت نه به این سادگی نیست
طرف بزرگترین قاچاقچی منطقه اس و ی نوشابه پرتقالی به عنوان نمونه برده لب مرز تا اگه مورد تایید واقع شد ۲ هزار تا نوشابه بفرسته اونور آب
من خیلی ترسیدم و تعجب کردم و گفتم چه غلطی کردم گفتم پرونده ی سرقت
بعد رئیس گفت منتظر چی هستی از جلو چشمم دور شو
رفتم به ساعد گفتم گفتش قربان بیا برگردیم قزوین
گفتم نه اشکال نداره عوضش نوشابه پرتقالی میخوریم
رفتیم بقالی گفتیم اینجا نوشابه پرتقالی به سرقت رفته
بعد گفت نه کسی از مغازه ما دزدی نکرده
من گفتم خخخ این بازیا دیگه قدیمی شده ساعد دستبندشو بزن
برو دم فریزر تک تک نوشابه ها رو بررسی کن
حالا با قاچاقچی همکاری میکنی نوشابه بفرستی اونور آب حالا صبر کن ببین میفرستمت نوشابه خنک بخوری
بعد بقاله گفت به به خیلی نوشابه دوست دارم
جناب رییس زنگ زد من گفتم قربان ما بقالی که با قاچاقچی همکاری کرد رو دستگیر کردیم
رییس گفت کجایی
گفتم میدون ونک بعد رئیس گفت ابله ونک چیه اون مغازه تو تجریش بوده گفتم آها بله قربان
گفت تو داری چیکار میکنی کارآگاه
گفتم هیچی متوجه شدم همش تقصیر این دستیار ابلهمه
بعد به ساعد گفتم نشستی دم فریزر داری نوشابه میخوری؟!
بلند شو دستبندشو باز کن بدووو
بعد یارو گفت یعنی چی ازتون شکایت میکنم پول نوشابه رو بدید
من اسلحه رو گرفتم سمتش گفتم بخوااببب رو زمین بخواااااب
۵ دقیقه بعد دوباره برگشتم گفتم چرا نخواااابیدی بخووواب دوباره خوابید رو زمین
بعد رفتیم تجریش ی پسر رو دیدیم از مدرسه برمیگشت نوشابه دستش بود
ساعد گفت قربان این خودشه
گفتم این بچست که
ساعد گفت قربان بچه های این زمونه مثل بچگی ما نیستنا
من گفتم آره درست میگی
تیر هوا کردم به پسره گفتم نوشابتو بنداز زمین
بنداز
بعد انداخت
گفتم حالا برای من عوض اینکه سر درست باشی نوشابه قاچاق میکنی
پسر گفت من قارچ نیستم
ساعد گفت قربان این چی میگه
من خندیدم گفتم هیچی خودشو زده به اون راه مثلا میخواد بگه نمیدونه قاچاق چیه
گفتم شماره پدر مادرت زود باش
گفت نمیدونم
گفتم ساعد دستبندشو بزن این دیگه خیلی روی زیادی داره
حالا از مدرسه فرار میکنی میای نوشابه خوری
ساعد گفت ولی قربان این نوشابش لیویی هستا
رئیس گفت پرتقالی
من گفتم رئیس فرق خیار رو با موز تشکیل نمیده حالا رنگ و طعم شناس شده
رفتم اتاق رئیس با خنده گفتم قربان بفرمایید اینم قاچاقچی نوشابه ها
بعد جناب رییس گفت این دیگه کیه این بچست که غلام نوشابه چی از مرز خارج شد ۷۷ درصد نوشابه های داخل ایران هم خارج کرد با خودش!
من دوباره با تعجب به دوربین نگاه کردم گفتم اما..
بعد گفت خفه شو کارآگاه بازم خراب کردی من از دست تو باید سرمو بکوبم کجا
بعد اون پسر بچه گفت تازه آقای رئیس این کارآگاهه میگفت شما حتی فرق موز رو با خیار نمیتونید تشخیص بدید چه برسه طعم و رنگ نوشابه
هی میزدم بهش میگفتم نگو برات نوشابه میخرم خودم ولی باز میگفت
بعد رئیس گفت آها حالا من حالیم نیست و حتی فرق خیار رو با موز تشخیص نمیدم...
صبر کن کارآگاه ببین برات چه برنامه ای دارم
بعد منو ساعد برای تنبیه تا صبح مجبور شدیم خیار پوس بکنیم برای عروسی فک و فامیل زن جناب رییس
بعد ساعد میگفت قربان حالا که ما خیار پوست میکنیم تو عروسی بفهمون غذا پرس اضافه میدن
گفتم من هر چی میکشم از دست تو میکشم که انقدر خوردی هیکلت گنده شده مغزت کوچیک تر بشین پوست بکن اینارو زهر مار میدن بخوری
من گفتم قربان تشنم شده پول دارید ی نوشابه بخرم
بعد منم هر چی پول داشتم کردم تو حلقش گفتم بیا اینم نوشابه بیاااااا