کتاب شوروی ضد شوروی نوشته ولادیمیر واینوویچ با ترجمه بیژن اشتری در نشر ثالث به چاپ رسیده است. نویسنده این اثر که بخش زیادی از زندگی خود را صرف مبارزه با رژیم شوروی کرده است این کتاب را در تبعید نوشته است. شوروی ضد شوروی مانند دیگر آثار واینوویچ طنز است اما نیش قلم در این کتاب متوجه کلیت نظام شوروی است. این اثر مجموعهای است از داستانهای کوتاه، مقالات و مطالبی که گاهی آمیزهای از تخیلِ داستاننویسانه و واقعیت به شمار میرود. با این حال تقریباً بیشتر مطالبش برگرفته از زندگی خود نویسنده یا در مواردی، زندگی دوستان و آشنایانش، است.
عنوان کتاب نیز اشاره به این واقعیت است که نظام شوروی عملاً به آرمانهای خودش __ که نویسنده از آن به عنوان «شوروی بودن» یا «سوویت بودن» نام میبرد __ خیانت کرد. واینوویچ در اینجا همهٔ وجوه جامعهٔ شوروی را برای ما آشکار میکند؛ از کمبود مواد غذایی تا بردگی ادبیات و هنر، از نجاری تا سیاست.
━━━━━━━━━━━━━━༻❁༺━━━━━━━━━━━━━━
مقامات شوروی مدام ادعا میکنند که اوضاع در شوروی بسیار خوب و عالی است، اما در کمال تعجب، به جای اینکه غربیها به کشور آباد ما پناهنده شوند، این ماییم که از کشور آبادمان به ممالک خرابهٔ آنها پناهنده میشویم. واقعاً چه کار عجیبی ما انجام میدهیم! ناسلامتی ما در کشورمان بیکاری نداریم، آپارتمانهایمان ارزان است، خدمات پزشکیمان مفت و مجانی است و مردم رفتار رفیقانه و دوستانهای با یکدیگر دارند.
• ────────────────────────── •
همهٔ نویسندگانی که به کشورهای غربی رفته و سفرنامه نوشتهاند، الزاماً باید در کتابهایشان به بیکاری گسترده، شیوع اعتیاد، فقر و جنایت در غرب اشاره کنند، وگرنه کتابهایشان مجوز چاپ دریافت نمیکنند و خودشان هم به شدت در معرض انتقادات غضبآلود مقامات اتحادیهٔ نویسندگان قرار میگیرند.
• ────────────────────────── •
ما به همۀ حقیقت نیاز نداریم، بلکه فقط به بخشهای مفید آن نیاز داریم. به این ترتیب، دو حقیقت وجود دارد؛ یکی حقیقت واقعی و دیگری حقیقت غیرواقعی. در شوروی هر کسی به خودش اجازه میدهد که در ادبیات دخالت کند، نویسندگان را ارشاد کند و کتابهایشان را حک و اصلاح یا حتی ممنوع کند. و جالب اینجاست که این آدمها میتوانند هیچ تخصصی درباره ادبیات نداشته باشند.
• ────────────────────────── •
در ۱۹۷۱ سه فضانورد شوروی، به هنگام بازگشت به زمین، کشته شدند، اما گویندهٔ اخبار تلویزیون نگفت: «هموطنان عزیز، فاجعهای رخ داده است.» بلکه با لحن پیروزمندانهای، گزارش داد که پرتاب سفینهٔ فضایی با موفقیت انجام شد، فلان و بهمان دستاوردها طی پرواز حاصل شد، موتورهای ترمز به موقع روشن شدند، سفینه وارد لایههای ضخیمتر اتمسفر شد و به درستی بر روی هدف مورد نظر فرود آمد و فضانوردان در صندلیهای خود یافت شدند. در اینجا گویندهٔ خبر لحن پیروزمندانهٔ خود را به لحنی حماسی ـ تراژیک تغییر داد و این گونه گزارش خود را تمام کرد: «اما نشانهای از حیات دیده نشد.»
• ────────────────────────── •
تلهکاینسیس، احضار ارواح و شفا از طریق تلهپاتی در مسکو مُد روز شده بود. موقعی که هیچگونه زندگی عمومیای وجود نداشته باشد، موقعی که انتقاد کردن از مقامات یا حتی تعریف کردنِ جوک سیاسی جرم تلقی شود، موقعی که تئاتر و سینما و تلویزیون، به جای سرگرم کردن مردم، تبدیل به ابزار تولید پروپاگاندا شود، و موقعی که کتابفروشیها هیچ کتابی نداشته باشند مگر مجموعه سخنرانیهای ملالآور دبیر کل حزب و دیگر اعضای دفتر سیاسی، طبیعتاً موقع رو آوردن به خرافات و عرفانهای قلابی است. حکومت با اینکه ظاهراً مخالف این نوع گرایشات «منحط» است، اما نه تنها مقابلهای با آن نمیکند، بلکه از شیوع آن خوشحال هم هست: همان بهتر که مردم، به جای خواندن و توزیع کتابهای سیاسی غیرمجاز، سرشان را با تلهپاتی و احضار ارواح گرم کنند.
• ────────────────────────── •
چه کسی جانشین این دبیر حزبی اختلاسچی خواهد شد؟ همان دبیر حزبی اختلاسچی قبلی که مورد بخشش مقامات بالاتر قرار گرفته است
• ────────────────────────── •
مسئولین حکومتی میگویند شما نباید زیاد نان بخورید وگرنه چاق میشوید. اما آنها میگویند شما گوشت هم نباید زیاد بخورید، چون این هم باعث چاقیتان میشود. اما گرگها را در نظر بگیرید: آنها گوشت میخورند و شما هیچ گرگ چاقی نمیبینید.
• ────────────────────────── •
رژیمهای استبدادی همیشه از بیان واژهها و عبارتهای صریح و عریان طفره میروند و تزویر کلامی آنها همواره توأم با قساوتی باورنکردنی است. این خصوصیت بارز و منحصربهفرد چنین رژیمهایی است. اسم تجاوز نظامی به کشورهای دیگر را هم «کمک برادرانه» گذاشته بودند که عنوان غلطانداز و پرطمطراقی بود.
• ────────────────────────── •
افزایش عظیم الکلیسم و فساد، خیلی ساده، معلول وضعیت فعلی است، نه عامل آن. هیچگونه تغییر جدی __ از جمله افزایش نرخ رشد اقتصادی، عرضهٔ تکنولوژیهای جدید و بهبود روابط با غرب __ بدون ارائهٔ آزادیهای بیشتر به مردم، بدون احترام به حقوق بشر و بدون دموکراتیزه کردن زندگی ملت، حقیقتاً امکانپذیر نیست.
• ────────────────────────── •
[شهروندان غربی] هرگز نمیتوانند هیچتصوری از نوع زندگی ما در یک کشور استبدادی داشته باشند. حتی موقعی که آنها صادقانه تلاش میکنند تا با نوع زندگی ما آشنا شوند، باز توفیق چندانی نصیبشان نمیشود.
• ────────────────────────── •
مردم که خود را از هر گونه امکانی برای داشتن یک زندگی سیاسی، فرهنگی و عمومی محروم میدیدند، با رو آوردن به الکلیسم، دزدی، اختلاس (با الگوبرداری از رهبرانشان)، غیبت از کار (که منجر به کاهش چشمگیر تولید و بهرهوری شد) و کمکاری (که منجر به کاهش وحشتناک کیفیت کالاهای تولیدی شد) واکنش نشان دادند.
• ────────────────────────── •
من اینجا مینشینم و به این صنوبرها خیره میشوم و مینویسم. اگر خسته بشوم، میتوانم بلیطی بخرم و به هر کجا دلم خواست، سفر کنم؛ به ایالات متحد آمریکا، به ایتالیا، به اسپانیا و به هر کشوری که انتخاب کرده باشم، البته بجز یک کشور! این کشور هم به رغم همهچیز، برایم هنوز از مجموع مابقی کشورهای دیگر عزیزتر است. مهم نیست که زندگی در آنجا چقدر فقیرانه و مفلوکانه است. مهم نیست که آنجا سوسیس، لامپ و مواد شوینده به اندازهٔ کافی ندارد. اما آنجا یک چیزی را ندارد که مهم است: آزادی. و این آزادی نه یک نیاز ذهنی، بلکه یک نیاز حیاتی برای هر فردی است که بر خویشتن خویش به عنوان یک فرد مستقل وقوف دارد.
• ────────────────────────── •
پروپاگاندای شوروی در گذر سالها کاملاً اعتبار و کارایی خود را در بین مصرفکنندگانش از دست داده است. یک عمر دروغگویی بیوقفه و پایمال کردن مستمرِ اخلاقیات تأثیر عجیب و مبهوتکنندهای به جا گذاشته است: مردم شوروی عمیقاً علاقهمند به هر آن چیزیاند که پروپاگاندا آن را باطل و نجس اعلام کرده است؛ و مردم شوروی به همان اندازه، عمیقاً از هر چیزی که مورد ستایش پروپاگانداست، نفرت دارند. این ویژگی شامل همهٔ عرصههای فرهنگ و جامعه میشود.
• ────────────────────────── •
چند وقت پیش، خیلی اتفاقی یکی از برنامههای تلویزیون شوروی را در لندن میدیدم. یک پروفسور فلسفه مشغول سخنرانی دربارهٔ روشهای غیراخلاقی و شریرانهای بود که امپریالیستهای بینالمللی با توسل به آن درصدد تضعیف اتحاد و یکپارچگی مردم شوروی و نابودی نظام شکستناپذیر شورویاند. پروفسور میگفت: «امپریالیستها طی سالهای نخست انقلاب، سعی کردند حکومت شوروی را از طریق مداخلهٔ مستقیم نظامی نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها بعداً سعی کردند با توسل به انواع تحریمهای اقتصادی حکومت شوروی را خفه کنند، اما موفق نشدند. آنها امیدوار بودند که مردم شوروی را از طریق ارتش متجاوز آلمان هیتلری نابود کنند، اما موفق نشدند. آنها سپس کوشیدند از طریق تحریک مخالفان سیاسی به هدفشان برسند، اما باز موفق نشدند. حالا آنها میلیونها دلار را صرف توزیع پنهانی شلوارهای جین و تیشرتهای مزین به نمادهای بورژوایی کردهاند و به چنان پستی و ذلتی افتادهاند که حتی پرچم آمریکایی خودشان را به قسمتی از شلوارهایشان میچسبانند که درست روی باسن قرار میگیرد.»
• ────────────────────────── •
رود «میسیسیپی» را به سمت صحرای «نوادا» هدایت کنید تا بتوانید در آنجا پنبه و برنج کشت کنید. فلات سابق میسیسیپی هم به موقع خودش تبدیل به صحرا و منبع خوبی برای تولید شن و ماسه خواهد شد.
• ────────────────────────── •
تأکید بر اینکه حقوق بشر در اتحاد شوروی نقض میشود، چندان درست نیست. شما نمیتوانید چیزی را که اصلاً وجود ندارد، نقض کنید.
• ────────────────────────── •
حاکمی که به منافع مردم خودش فکر نکند و صرفاً تحت پارهای شهوات بیمقدارِ شخصی تصمیم بگیرد، چیزی جز جهنم برای ملتش به ارمغان نخواهد آورد.
• ────────────────────────── •
آنها از ایدئولوژی مارکسیسم به عنوان حفاظ استفاده میکردند، زیرا خیلی ساده، مارکسیسم قبل از اینکه آنها به قدرت برسند، مشروعیت پیدا کرده بود و لذا نیازی به جایگزین کردن آن با هیچ ایدئولوژی دیگری نبود. حالا اگر قبلاً به جای مارکسیسم، ایدئولوژی دیگری در جامعه مقبولیت و مشروعیت پیدا کرده بود، آنها یقیناً با موفقیت مشابهی از آن ایدئولوژی به نفع خودشان استفاده میکردند. آنها بر حسب نیازهای شخصی خودشان و نفی چیزهایی که مضر تشخیص داده بودند، از مارکس و لنین نقلقول میکردند.
• ────────────────────────── •
اکثریت پزشکان شوروی حقوقهای کمی دریافت میکنند. اینها برای جبران حقوقهای اندکشان، مجبورند از بیماران خود هدیه قبول کنند و این هدایا هم غالباً ارزش چندانی ندارد (برای مثال یک بطری نوشیدنی الکلی برای پزشکی که یک عمل جراحی پییچده انجام داده است). نه تنها دولت، بلکه بیماران هم ارزش چندانی برای کار پزشکان قائل نیستند. مثال برایتان بزنم. مکانیکی را میشناختم که به من گفت پدرش مریض شده و باید فوراً عمل جراحی بشود، اما دکترها امید کمی به موفقیت عمل داشتند. آقای مکانیک سپس نزد پزشک جراحی رفته و متوجه شده بود که ماشینش نیاز به تعمیر دارد. (صفحه کلاچش تمام شده بود.) مکانیک بیلحظهای تردید به جراح گفته بود: «شما پدرم را درمان کنید و من هم مجاناً ماشینتان را درست میکنم.»
• ────────────────────────── •
هر موقعی که یک آدم معتبر و مهمی فرار میکند، رژیم بلافاصله اطلاعات جدیدی در اثبات ضایع بودن طرف منتشر میکند و مثلاً میگوید فلانی عاشق دلار بود، جین میپوشید، زنباره بود و حتی به همجنسانش هم تمایل داشت.
• ────────────────────────── •
از آنجایی که امکان ندارد مقامات شوروی کمیسیونهای سفر را منحل کنند، دوست دارم به آن مأموران امنیتی که در این نوع نهادها کار میکنند، توصیهٔ مفیدی بکنم: هوشیار باشید و فقط توجهتان را به نخبگان و گُلهای سرسبد رژیمتان معطوف کنید؛ منظورم کمونیستهای فداکار و وفاداری است که در بالاترین پستها و مناصب، مشغول خدمتگزاری به رژیم شورویاند. اینها را خوب و از نزدیک زیر نظر داشته باشید، پروندههای پرسنلیشان را خوب مطالعه کنید، و تا میتوانید خبرچینها را به سمتشان گسیل و هر حرکت و عمل آنها را رصد کنید. همیشه یادتان باشد که وفادارترین، ارزشمندترین، و نخبهترین مهرههای حزب و حکومت بیشترین تمایل را برای فرار به غرب دارند. مبادا به این افراد، تحت هیچ شرایطی، اجازهٔ خروج از کشور را بدهید! اینها دقیقاً همان کسانیاند که احتمال فرارشان بیشتر از هر کس دیگری است.
• ────────────────────────── •
نتیجه میگیریم هر چیزی را که نتوان با کلمات شرح داد «عقیده» مینامند!
• ────────────────────────── •
استالین روسهایی را که در خارج از کشور زندگی کرده بودند، حتی اگر مدت اقامتشان کوتاه بود و این اقامت بر حسب اجبار، اصلاً دوست نداشت. استالین از هیچیک از کسانی که زندگی در غرب را دیده بودند و در نتیجه قادر به مقایسهٔ این دو نوع زندگی بودند، خوشش نمیآمد.
• ────────────────────────── •
هر کشوری برای خودش نمادها و یادمانهای محترمی دارد. در انگلستان، برای مثال، نظام پادشاهی احترام بسیار زیادی دارد. اما بعضی وقتها خودِ انگلیسیها همین نظام بسیار محترم را به سخره میگیرند یا با آن شوخی میکنند. من هیچوقت ندیدهام که یک انگلیسی اصرار کند نظام پادشاهی بهترین و پیشروترین نظام سیاسی در جهان است. آنها معمولاً میگویند: «بله، ما مخالف نظام پادشاهی نیستیم. در واقع به آن عادت کردهایم و این نظام هم به ما عادت کرده. در کل، هیچ زحمتی به ما نمیدهد.»
• ────────────────────────── •
در سقوط آن هواپیمای مسافربری کرهای خیلیها مقصرند: خلبان کرهای که هواپیما به دلیل اشتباه مرگبار وی از مسیر اصلی خود منحرف شد، کارکنان برج مراقبت پرواز در آمریکا و ژاپن که در ردیابی هواپیمای کرهای و تصحیح مسیر آن اهمال کردند، و آن ژنرال روسی که به عنوان ثمره و محصول پارانویا و زنوفوبیا، دستور شلیک به هواپیمای کرهای را صادر کرد. من خلبان شوروی را از همه کمتر مقصر میدانم. او فقط دستوری را که به وی داده بودند، اجرا کرده بود. اما قضیه به اینجا ختم نمیشود.
• ────────────────────────── •
غربیها واقعاً ما را نه میشناسند نه میفهمند. اما دوست دارم این جمله را هم اضافه کنم: نه فقط غربیها ما را نمیشناسند، بلکه حتی خودمان هم خودمان را نمیشناسیم. من با روسهای مهاجری مواجه شدهام که کاملاً متقاعد شدهاند که در دفتر سیاسی، ستاد کل ارتش و کاگب، فقط یهودیها بر صندلیهای ریاست نشستهاند. این گروه از هموطنان که چندین دهه از مهاجرتشان به غرب میگذرد، چنان بر این عقیده پافشاری میکنند که با هیچ استدلالی نمیتوان نظرشان را عوض کرد. در خودِ اتحاد شوروی، میلیونها نفر را میتوان یافت که از وقایع تاریخی مهمی مثل اشتراکیسازی، پاکسازیهای خونین استالین یا حتی وقایع امروز کشورشان کاملاً بیاطلاعند.
• ────────────────────────── •
در مورد ما شورویها، هر چیزی مبنای علمی دارد. به محض اینکه فلان محصول غذایی در فروشگاهها نایاب میشود، سروکلهٔ انواع دکترهایی که دقیقاً متخصص همان مادهٔ غذاییاند، پیدا میشود. آنها مقالههای علمی مفصلی در اثبات مُضر بودن غذایی که شما نمیتوانید آن را به دست آورید، مینویسند و در انواع برنامههای رادیویی و تلویزیونی دربارهٔ مضرات این محصول غذایی سخن میگویند.
• ────────────────────────── •
تجمعات و تظاهراتی که واقعاً آزاد باشد، در شوروی جرم تلقی میشود و شرکتکنندگان در آن مجازات میشوند، در حالی که حکومت مردم را به زور به تجمعات و تظاهراتهایی میبرد که توسط خودش سازماندهی شده و هدف از برگزاری آنها تحکیم پایههای حکومت است. اگر شهروندی بکوشد در این نوع تجمعات و تظاهراتهای فرمایشی شرکت نکند، این عمل وی به عنوان نشانهای از عدم وفاداری به حکومت تلقی خواهد شد.
• ────────────────────────── •
جناب فیلسوف در ادامه برایم شرح داد که نظام شوروی کارگران را از بهرهکشی کاپیتالیستی و ناامنی شغلی رهایی بخشیده است. اما موقعی که او گفت مردم شوروی هرگز گرسنگی را تجربه نکردهاند، در صلاحیت علمیاش شک کردم. از او پرسیدم آیا از ماجرای قحطی اوکراین و ماجرای محاصرهٔ لنینگراد که موجب مرگ چند میلیون نفر شد خبر دارد؟ البته این فیلسوف جوان مطالبی دربارهٔ اردوگاهها و دوران «وحشت بزرگ» استالین خوانده بود، اما اصرار داشت که شوروی، طی همین سالها، قدمهای بزرگی رو به جلو برداشته و به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیل شده بود.
• ────────────────────────── •
روزنامههای شوروی، و نیز رادیو و تلویزیون، هر روز هفته مشغول فحاشی به آمریکا و ارائهٔ سیاهترین تصویرها از آن هستند. فقط کافی است چند روزی خودتان را در معرض این بمباران تبلیغی قرار بدهید تا باورتان شود که در ایالات متحدهٔ آمریکا بیکاری، تبعیض نژادی، جنایت، تورم، و فقر بیداد میکند. اما عملاً هیچکس این حرفهای تبلیغاتی را باور نمیکند.
• ────────────────────────── •
۱۳۰ سال پیش که تزار نیکالای اول در بستر مرگ بود، به پسرش گفت: «من در حالی سلطنت را به دست تو میسپارم که اوضاع خوبی ندارد.» پسرش، آلکساندر دوم، تلاش زیادی برای بهبود اوضاع سلطنت و مملکت کرد. او نظام بردهداری دهقانی را لغو کرد، پارهای اصلاحات دموکراتیک در نظام قضایی انجام داد و اصلاحات ارضی را در دستور کار قرار داد، اما بر روی همین خاک، یک جنبش انقلابی ویرانگر رشد کرد. تزار آلکساندر به دست تروریستها کشته شد و در حین حکمرانی نوهاش، فاجعهٔ دیگری رخ داد: انقلاب سوسیالیستی عظیم اکتبر.
• ────────────────────────── •
امیدهایی که در زمان خروشچف به وجود آمده و تا حدی طی سالهای آغازین حکمرانی برژنف دوام آورده بود، جای خود را به سرخوردگی، افسردگی، بیتفاوتی و بیاخلاقی داد. جامعهٔ شوروی، طی سالهای حکمرانی هیئت دولتِ پیر و فرتوتِ برژنف، روند فروپاشی غایی خود را آغاز کرد. خلاصه اینکه برژنف، مثل اکثر مدیرانی که تحت حاکمیت استالین برکشیده شدند، نه شخصیتی از خودش داشت، نه فرهنگ و تحصیلات چندانی. همهٔ آنها، یا بهتر است بگویم تقریباً همهٔ آنها، گستاخ، حریص، طماع، خودخواه و بیاخلاق بودند. به همین دلیل، صحبت کردن دربارهٔ وفاداری آنها به هر نوع باور یا اعتقادی مسخره است.
• ────────────────────────── •
سرکوب مردم تحت دوران برژنف به سطح و اندازهٔ دوران استالین نرسید. این به دلیلِ خوبیِ برژنف نبود، بلکه به خاطر ضعف شخصیتیاش (در قیاس با استالین) بود. در واقع به دلیل آگاه شدن مردم از جنایات گذشته، و به دلیل وجود اشکال متنوع مقاومت در سطح جامعه و فرسودگی ایدئولوژیکیِ حکومت، دیگر امکان نداشت که در دوران حاضر بتوان همسطح دوران استالین سرکوبگری کرد
• ────────────────────────── •
استالین جای خالی رهبران با سواد را با کادرهای بیسواد، بیفرهنگ و حریص پر کرد. ظرفیتهای فکری کادر جدید رهبری به قدری محدود بود که غالب آنها، از جمله خروشچف، برژنف و چرننکو، فقط از روی نوشته میتوانستند سخنرانی کنند. من یک بار متنی را دیدم که خود برژنف آن را نوشته بود. یازده سطر بیشتر نداشت، اما حداقل یازده غلط گرامری در آن پیدا کردم.
• ────────────────────────── •
اکثریت حامیان نظریهٔ اقتدارگرایی که از اتحاد شوروی مهاجرت کردهاند، در کشورهای دموکراتیک ساکن شدهاند. آیا جالب نیست که هیچکدام از آنها هیچ کشور اقتدارگرایی را برای زندگی در غربت انتخاب نکردهاند؟ ظاهراً زیستن در زیر سایهٔ دموکراسی برای آنها خوب است و برای دیگران بد!
• ────────────────────────── •
در اتحاد شوروی هیچ چیزی به عنوان قانون وجود ندارد. آنچه در واقع اهمیت دارد و به حساب میآید، فقط مشتی قوانینِ رفتاریِ نانوشته است.
• ────────────────────────── •
من به هیچیک از این مفاهیم باور نداشتم و همهٔ پروپاگاندای شوروی را مُشتی واژههای پوچ برای آدمهای احمق تلقی میکردم. مثل اکثریت پرشمار آدمهایی که در زندگیام دیده بودم، از لفاظیهای رژیم شوروی، از آموزشهای سیاسیاش و از همهٔ میتینگها، راهپیماییها، تظاهراتها، انتخاباتها و یکشنبههای کارِ داوطلبانهاش نفرت داشتم. سعی میکردم از همهٔ اینها اجتناب کنم، اما برخلاف جریانِ اصلی حرکت نمیکردم. سالها بعد دریافتم که دقیقاً همین بیتفاوتی و انفعال بود که از من یک شهروند شوروی ساخته بود.
• ────────────────────────── •
اما آدمها دارند از کشورشان فرار میکنند و چه آدمهایی! نقاشان، آهنگسازان، کارگردانان، شاعران، اساتید شطرنج، قهرمانان ورزشی، دانشمندان، برندگان جوایز سوسیالیستی، دیپلماتها و لازم به گفتن نیست، کارکنان کمیتهٔ امنیت کشوری (کاگب). احتمالاً تعداد فراریان گروه آخر، مأموران کاگب، از هر گروه دیگری بیشتر است. تعداد دررفتنها به قدری زیاد است که میتوانید از آنها چندین تیم کامل دوومیدانی درست کنید.
━━━━━━━━━━━━━━༻❁༺━━━━━━━━━━━━━━