بامداد فردا از ساعت ۱:۳۰ دو تیم راسینگ کلاب و ایندیپندینته در دربی آویاندا موسوم به «کلاسیکو آویاندا» به مصاف یکدیگر میروند. در آرژانتین، دربیهای پرشور و جذاب زیادی وجود دارد؛ پس از «ریورپلیت-بوکاجونیورز» بوینس آیرس دربی دیگری هم دارد که بسیار آتشین است. در این پست ابتدا به تاریخچه دو تیم، خصوصاً راسینگ کلاب که تیم موردعلاقه خودم در فوتبال آرژانتین است، میپردازم.
در آن سوی رودخانه ریاچوئلو از بوینس آیرس مرکزی، در شهر بندری آویاندا، در جنوب پایتخت، تنها چیزی که اهمیت دارد کلاسیکوی خودشان است. حداقل دو بار در سال، این دو دشمن باهم مبارزه میکنند، مسابقهای به همان شدت سوپرکلاسیکو و گاهی عجیب و غریب برای سایر نقاط دنیا.
مانند بسیاری از باشگاههای آرژانتین، راسینگ و ایندیپندینته از ابتدا باهم دشمن نبودند. راسینگ کلاب در پارتیدو [بعداً بهنام نیکلاس «آویاندا» سیاستمدار آرژانتینی شد] در سال ۱۸۹۸ تشکیل شد، زمانی که برخی از کارکنان راهآهن جنوب از مافوقهای خود پرسیدند که آیا میتوانند از زمینهای زیرزمینی اطراف راهآهن برای فوتبال بازی کردن در زمان استراحتشان استفاده کنند یا نه! پاسخ مثبت بود و بلافاصله پس از آن باشگاه Argentinos Excelsior تشکیل شد.
سه سال بعد، این باشگاه به سه نهاد جداگانه تقسیم شد که یکی از آنها، Sud América FC de Barracas al Sud نام داشت و به اولین باشگاه در آرژانتین تبدیل شد که اساساً توسط "کریولوها" ایجاد شد؛ افرادی که اجدادشان در دوره استعماری بدون توجه به نژادشان، در آن قلمرو حضور داشتند. در سال ۱۹۰۳، اعضای باشگاه تصمیم گرفتند نام Sud America را کنار بگذارند و با الهام از نام یک مجله محبوب اتومبیلرانی، نام خود را به «راسینگ کلاب» تغییر دادند.
پس از تصمیمگیری در مورد این نام، باشگاه تازهتاسیس نیاز به یک لباس داشت و برای صرفهجویی در هزینه، تصمیم به استفاده از یک پیراهن کاملا سفید گرفت. کمی بعد، این پیراهن، راهراه زرد و مشکی با الهام از پنارول اروگوئه شد، فقط یک هفته بعد این پیراهن تغییر و به چهارخانه آبی روشن و صورتی تغییر کرد. سرانجام، در سال ۱۹۱۰، برای جشن گرفتن صدمین سالگرد انقلاب مه، رویدادی که منجر به استقلال پریمرا خونتا [اولین حکومت نظامی] از اسپانیا و تشکیل آرژانتین امروزی شد، راسینگ رنگ پرچم آرژانتین را به کار گرفت و هرگز آن را تغییر نداد تا به عنوان «آرژانتینیترین باشگاه آرژانتین» لقب بگیرد.
ریشههای ایندیپندینته نیز بیشباهت به راسینگ نبود. این بار کارمندان یک فروشگاه بزرگ شیک به نام A La Ciudad de Londres (یک فروشگاه لباسِ اروپایی) در مونسرات، بوینس آیرس، تصمیم به تشکیل یک تیم فوتبال گرفتند. با این حال راسینگ از محل تفاهم شکل گرفت اما ایندیپدینته از دل یک درگیری متولد شد.
این فروشگاه بزرگ از زمان تأسیس توسط کارآفرینان فرانسوی، برادران برون، در سال ۱۸۷۸، بسیار رشد کرده بود، به طوری که تیم فوتبال آن، مایپو بانفیلد، اکنون تعداد کارکنان بسیار بیشتری نسبت به اعضای تیم داشت. جای تعجب نیست، این شاگردهای جوان بودند که برای اولین بار از تیم حذف شدند و تصمیم گرفتند تیم خودشان را تشکیل دهند.
کارآموزان جوان و خشمگین که به دنبال تشکیل باشگاه خود بودند، پس از تصمیمگیری در مورد لباس آبی و سفید با الهام از اولین قهرمان آرژانتین، مدرسه اسکاتلندی سنتاندروز، باشگاهی به عنوان باشگاه فوتبال ایندیپدینته را در ۱ ژانویه ۱۹۰۵ تأسیس کردند. باشگاه در سال ۱۹۰۷ به آویاندا نقل مکان کرد و در سال ۱۹۰۸ با الهام از ناتینگهام فارست - رنگ پیراهن خود را به قرمز تغییر داد. در سال ۱۹۰۷، هر دو باشگاه به اتحادیه فوتبال آرژانتین ملحق شدند و حق صعود به لیگ دسته اول را به دست آوردند. با انجام این کار، آنها به تیمهای معتبرتر مانند بوکا و ریور پیوستند و تا سال ۱۹۱۲، هر دو به این مهم دست یافتند.
در این دوران، هر رقابتی در بهترین حالت با باشگاههای مستقر در مناطق مختلف شهر، برگزار میشد. راسینگ در طول دهه ۱۹۱۰ قدرتمند بود، هفت عنوان لیگ متوالی را بین سالهای ۱۹۱۳ و ۱۹۱۹ به دست آورد، تنها پنج بازی را شکست خورد. (از جمله شکست ۲-۱ به ایندیپندینته در سال ۱۹۱۴)؛ در دوران تسلط قابل توجهی که باعث شد آنها به لا آکادمیا (آکادمی) ملقب شوند. در واقع میخواستند بگویند «این موفقیتها درسهایی بود که به رقبا و دشمنان بدبختمان دادهایم.» از همین جهت تا به امروز به راسینگ، «الپرایمر گرانده» یا «اولین بزرگ» میگویند چرا که اولین باشگاهی بود که هفت فصل متوالی لیگ را برد.
به طور طبیعی، محبوبیت راسینگ در بوینس آیرس به حدی افزایش یافت که امکانات آنها در باراکاس جنوبی، دیگر کافی نبود، و در سال ۱۹۱۵، باشگاه به خانه فعلی خود در آویاندا، که تنها ۳۰۰ متر با خانه دشمنشان فاصله دارد، نقل مکان کردند. این، شروع یکی از شدیدترین رقابتهای آرژانتین را نوید میداد.
کلاسیکو آویاندا در سال ۱۹۱۹ تشدید شد، زمانی که هر دو تیم به لیگ آماتورها، Asociación Amateurs de Football (AAmF) پیوستند که منجر به درگیریهای مکرر این رقبای محلی شد. راسینگ که قبلاً شش بار قهرمان این مرحله شده بود، در مسابقات اولیه برای صعود، موفق بود؛ خط حمله افسانهای آنها توسط چهره مرموز، آلبرتو اوهاکو رهبری میشد، که روحیه جنگندگی و بداخلاقیهایش شایعاتی را در مورد زندگی دوگانه او، به عنوان یک قاتل و دزد ایجاد میکرد. پدرش یکی از اعضای مؤسس باشگاه راسینگ بود و خود او نیز به یکی از بزرگترین بازیکنان باشگاه تبدیل شد. او همچنان تا به امروز پرافتخارترین بازیکن تاریخ باشگاه راسینگ است که در مجموع ۲۰ عنوان با این باشگاه کسب کرده. لا آکادمیا دو عنوان دیگر را با اوهاکو برد و تا سال ۱۹۲۲ تعداد آنها را به ۸ عنوان رساند.
سپس در آنسوی میدان، بازیهای متوسط در مسابقات اولیه، جای خود را به نمایشهای بسیار قویتری داد و در سال ۱۹۲۱ ایندیپندینته شروع کرد به به چالش کشیدن همسایگان خود و مقام سوم را کسب کردند. یک سال بعد، با درخشش مهاجم برجسته خود مانوئل سئوآن و همتیمیهایش، لوس دیابلوس روخوس اولین قهرمانی خود را کسب کرد. در پایان دهه ۱۹۲۰، راسینگ ۹ بار قهرمان آرژانتین خواهد شد و ایندیپندنته دو قهرمانی را به دست میآورد. در مقایسه با این موفقیتها، دهه ۱۹۳۰ برای باشگاههای آویاندا آرام بود، به استثنای عناوین پشت سر هم برای نیمه قرمز در سالهای ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹. سپس همه تیمها عقب نشستند زیرا «لا ماکینا» تیم افسانهای ریورپلیت همه عناوین را درو کرد.
با این وجود، دوره خشکسالی نسبی قرار بود دو اثر کلاسیک در تاریخ دربی تولید کند. اولین در سپتامبر ۱۹۳۱ اتفاق افتاد، با راسینگ، که فقط پنج ماه قبل نتوانسته بود یک تیم متشکل از بازیکنانش را برای یک بازی بزرگ گرد هم بیاورد. پیچین دلگویدیس، اسطوره راسینگ، در آن بازی هتتریک کرد، در حالی که گفته میشد سئوآن کهنهسال، همتیمیهای خود را در این بازی، تهییج کرده، بینتیجه بود. دومین اثر، در سال ۱۹۴۰ رخ داد. جایی که ایندیپندینته انتقام خود را گرفت و قهرمانان را ۷-۰ در نمایشی بیرحمانه نابود کردند.
فوتبال آرژانتین تا دهه ۱۹۴۰ ادامه پیدا کرد تا جنگ جهانی شروع شد و تیمهای آویاندا مرحله دیگری از ابهام نسبی را تحمل کردند که تا سال ۱۹۴۸ ادامه داشت، زمانی که پیروزی بر ایندیپندینته باعث شد راسینگ به سومین قهرمانی متوالی دست یابد (سال ۱۹۴۹، ۱۹۵۰ و ۱۹۵۱). به نظر میرسید که کلاسیکو آویاندا هر سال شدیدتر میشود. در سال ۱۹۶۱، این تنش به شدت افزایش یافت.
سال ۱۹۶۱ یکی از فصول خوب دو تیم بود. ایندیپندینته ۴-۰ رقیب خود در خانه تازه بازسازی شده، لا دوبل ویزرا را درهم کوبید و تنها برای اینکه صرفاً شاهد تلاش همسایگان خود برای کسب عنوان قهرمانی نباشند، به جشن برای پیروزی خود پرداختند. با پیروزی لوس دیابلوس روخوس و انتقامجویی لا آکادمیا، بازی برگشت در نوامبر از اهمیت بیشتری نسبت به آنچه که به نظر میرسید، داشت. داور مسابقه خوان بروزی از همان ابتدا در یک جو پر سر و صدا در السیلیندرو (استادیوم پرزیدنته پرون، خانه راسینگ) در کنترل بازیکنان با مشکل مواجه بود و با نتیجه ۱-۱ بازی به خشونت کشیده شد. مستند چندانی نیست که چرا این درگیری آغاز گردید، اما آنچه به خوبی شناخته شده این است که درگیری بین بازیکنان به مدت هفت دقیقه در سراسر زمین درگرفت. وقتی همه چیز تمام شد، هفت بازیکن اخراج شده بودند و مسابقه به یک گورستان میمانست.
چهار سال بعد، درگیری دیگری رخ داد، فقط این بار توسط یکی از بدنامترین داوران تاریخ پریمرا دیویزیون (لیگ برتر آرژانتین) تحریک شد. هامبرتو دلاکاسا قبل از اینکه به او امتیاز قضاوت در دربی در لا دوبل ویزرا (خانه ایندیپندینته) داده شود، یک داور ترسناک بود. ایندیپندینته نیز قهرمان تازه قهرمان کوپا لیبرتادورس شده بود. علیرغم اینکه دلاکاسا چهار بازیکن راسینگ را تنها در ۲۰ دقیقه به دلیل خطاهای ساده اخراج کرد، لاآکادمیا ۲-۱ پیش بود.
سپس وقتی چانگو کاردناس از راسینگ به دلیل خطا جریمه شد، ایندیپندینته صاحب پنالتی شد. ناباورانه، مارتین از رلسینگ با داور بحثبرانگیز بازی، مشاجره کرد، اما خودش هم اخراج شد. در حالی که راسینگ ۶ نفره شد و بازی لغو گردید، ایندیپندینته اجازه گرفت تا پنالتی را بزند و به درستی تبدیل به گل شد. بازی با نتیجه ۲-۲ به پایان رسید. دلاکاسا پس از این بازی به مدت سه ماه محروم شد.
این آخرین حضور دلاکاسای مرموز که به عنوان یک اولترای ایندیپندینته مشهور بود، در یک بازی کلاسیکو آولانادا نبود. پنج سال بعد، در حالی که ایندیپندینته برای قهرمانی در کورس با ریورپلیت در آخرین روز نیاز به برد داشت، لوسروخوس برای رویارویی با رقیب ابدی خود به السیلیندرو رفت. راسینگ دو بار پیش افتاد اما ایندیپندینته برگشت.
در ۲۱ دقیقه مانده به پایان بازی، دلاکاسا یک پنالتی به سود تیم میهمان گرفت. آنیبال تارابینی، مهاجم ایندیپندینته مجبور شد برای زدن پنالتی سه بار تلاش کند، اما هر بار، آگوستین سخاس، دروازهبان راسینگ از خط خارج شد. پس از دو بار اخطار به سخاس، دلاکاسا به طرز قابل توجهی پنالتی را رها کرد و به ایندیپندینته یک گل داد و اعلام کرد که پنالتی دوباره گرفته شده "به نفع طرف متخلف (راسینگ) است"! ایندیپندینته بازی را ۳-۲ برد و با انجام این کار، ریور را با تفاضل یک گل پشت سر گذاشت و به قهرمانی رسید.
با اتفاقات تاریخی و عجیبی که در زمین رخ میدهد، نمیتوان به یکی از اتفاقات عجیب خارج از زمین اشاره نکرد که الهامگرفته از نفرت شدیدی است که اکنون بین باشگاهها ایجاد شده است. در سال ۱۹۶۷ راسینگ کلاب و سلتیک، قهرمانان آمریکای جنوبی و اروپا، یکی از خشنترین فینالهای جام بین قارهای تمام دوران را برگزار کردند.
در همپدن پارک، سلتیک ۱-۰ در یک بازی دشوار، راسینگ را شکست داد، قبل از اینکه شیرهای لیسبون در بازی برگشت مورد حمله روحی و بدنی راسینگ و هوادارانشان قرار بگیرند، که آرژانتینیها ۲-۱ پیروز شدند. در حالی که وقتهای اضافه و پنالتیها نبود، بازی سوم در مونتهویدئوِ اروگوئه برگزار شد، جایی که راسینگ در یک بازی خشونتآمیز با نتیجه ۱-۰ پیروز شد و جام بین قارهای را از آن خود کرد.
در بازی دوم، مصدومیت سیمپسون دروازهبان اسکاتلندی باعث بحث و گفتگو شده بود که پیش از شروع مسابقه رخ داد و سنگی به سرش اصابت کرد و جاک استاین ناچاراً، جان فالن را درون دروازه قرار داد. پس از قهرمانی، در حالی که بازیکنان و هواداران لا آکادمیا در حال جشن گرفتن پیروزی خود بودند، هواداران ایندیپندینته به دنبال یک انتقام غیرعادی بودند. در تاریکی شب، به السیلیندرو نفوذ کردند تا رقبای خود را نفرین کنند و هفت گربه سیاه را در اطراف زمین دفن کردند. راسینگ تا ۳۴ سال دیگر عنوان قهرمانی را کسب نکرد.
این نفرین به موضوع پارانویای شدید در میان برخی از راسینگیها تبدیل خواهد شد. نه تنها بخاطر اینکه رقبایشان آنها را نفرین کرده بودند و موفقیتهای آنها خشکید، بلکه ایندیپندینته با الهام از الگوی دیهگو مارادونا، ریکاردو بوچینی، وارد دورهی سلطهی خود بر امریکای جنوبی و آرژانتین شده بود. در حالی که راسینگ پس از یافتن شش گربه از هفت گربه در حال حفاری زمین در السیلیندرو بود، ایندیپندینته شتابان موفقیت کسب میکرد.
در ۳۴ سال فاصله بین قهرمانی راسینگ، آنها برای تنها بار در تاریخ خود سقوط کردند، در حالی که ایندیپندینته به ال ری د کوپا (پادشاه جامها) تبدیل شد و هشت عنوان لیگ داخلی، هفت کوپا لیبرتادورس و دو جام بین قارهای را به دست آورد. آنها حتی در سال ۱۹۸۳ دردناکترین زخمها را بر رقبای خود وارد کرده بودند، زمانی که با شکست دادن راسینگِ قبلاً سقوطکرده (۲-۰ در السیلیندرو) عنوان قهرمانی را بدست آوردند.
روز ۸ مارچ ۱۹۹۹، لیلیانا ریپول، مدیر منصوب راسینگِ ورشکسته، مراسم دفن یکی از "بیگ فایو" تاریخی آرژانتین را در کنار باشگاههایی مانند بوکاجونیورز، ریورپلیت، ایندیپندنته و سان لورنزو بیان کرد. در ماهها و سالهای قبل، تیمهای جوانان راسینگ مجبور به تمرین در زمینهای قرض گرفته شده بودند که بیش از یک ساعت با محل زندگی آنها فاصله داشت. بچهها قرعهکشی میکردند تا به نوبت هزینه سفر به مسابقات داخل کشور را بپردازند. باشگاه به جایی رسیده بود که رای هیئت مدیره باشگاه به قربانی کردن خروس داده شد تا تیمهای جوانان تغذیه شوند. در این هنگام دادگاه استانی حکم داده بود که راسینگ بلافاصله بسته و منحل شود. دانیل لالین، رئیس وقت باشگاه، هنگامی که میخواست موضوع را برای هوداران توضیح دهد، هواداران با طبل به سرش ضربه زدند! راسینگ اجازه شروع لیگ در آخر هفته بعد را نداشت. در ظاهر این پایان راسینگ بود اما هواداران آن را تبدیل به شروعی دوباره کردند.
داستان به سرعت تا به امروز پیش رفت و یک نگاه اجمالی به جدول نقل و انتقالات نشان میدهد که راسینگ در ردههای بالای جدول، بزرگترین فروش تاریخ لیگ آرژانتین را در آینده به ثبت میرساند (لائوتارو مارتینز به اینترمیلان با قیمت ۳۳ میلیون دلار) بنابراین، هیچ یک از اینها اتفاقی و بیربط به گذشته راسینگ نبوده. داستان آن روزها برای اکثر هواداران باشگاه بسیار واقعی بود. آنچه در مارچ ۱۹۹۹ اتفاق افتاد، اکنون داستانی است که ارزش گفتن دارد.
سه روز پس از اظهارات ریپول، لیگ برتر آرژانتین آغاز شد و ورزشگاه راسینگ، استادیوم پرزیدنته خوان دومینگو پرون (السیلیندرو) پر بود. فکر میکنید لیگ تصمیم خود را تغییر داده بود؟ آیا منجی مرموزی برای نجات باشگاه آمده بود؟ آیا دادگاهها نظر خود را تغییر داده بودند؟ نه هرگز! مطمئناً نه! آن روز نه مسابقهای برگزار شد نه کنسرتی و نه حتی تجمع سیاسیای. جمعیت برای مسئله بسیار مهمتر از هر چیز دیگری آنجا بودند. هزاران هوادار جمع شدند تا باشگاه خود را نجات دهند. تحت فشار جمعیت زیاد، هم دادگاهها و هم فدراسیون فوتبال آرژانتین اعلام کرد که باشگاه میتواند تا پایان دوره انحلال باز بماند و به ترتیب به راسینگ کلاب اجازه داده شده تا در لیگ شرکت کند.
این موضوع درباره یک باشگاه عادی نبود، دربارهی "راسینگ کلابِ آویاندا" بود، یکی از بزرگترین تیمهای کشور، با سابقهای غنی که شامل شکست شیرهای لیسبون سلتیک در جام بین قارهای میشد و یکی از معدود باشگاههایی بود که هفت قهرمانی متوالی لیگ آرژانتین را فتح کرد. سالها پشت سر هم راسینگ باشگاهی بود که به بازیکنان خود آموزش "فوتبال زیبا" میداد. این باشگاه در دوران معاصر به دلیل پر کردن سکوهای خود با برخی از پرشورترین هواداران کشور، اما متحمل شدن شکستهای شکوهمند، در زمین شهرت داشت. حتی پله تحسین خود را نسبت به این باشگاه و هوادارانش اعلام کرده بود. در اینجا، ما یک غول داشتیم که روزهای سخت خود را سپری میکرد. میتوانید راسینگ را با باشگاههای پرافتخار گذشتهی لیگهای اروپایی مقایسه کنید. آیاکس، بنفیکا، میلان، المپیک مارسی، والنسیا و...
روز سوم آگست ۱۹۹۹ - یک زن ۷۹ ساله در آویاندا درگذشت. حالا راسینگ برای دومین بار در ۴ ماه اخیر عزادار میشد. النا مارگاریتا ماتیوسی که همه او را با نام مستعار "تیتا" میشناسند، سنگ بنای باشگاه بود و تمام زندگیاش در راسینگ کلاب میگذشت. والدین او به یک آگهی کاری در سال ۱۹۱۵ برای استخدام به عنوان یک کارمند پاسخ مثبت دادند. سزار ماتیوسی در حالیکه آیدا همسرش در رختشویخانهها کار میکرد، زمیندار و نگهدارنده چمن زمین راسینگ شد. تیتا پس از فوت والدینش، هر دو شغل را به عهده گرفت و بعداً وقت پیدا کرد تا مسئولیت "پانسیون" باشگاه را که در آن بازیکنان جوان دیگر مناطق کشور اقامت داشتند، بر عهده بگیرد. به گفته مدافع و مربی افسانهای سابق، آلفیو باسیله، او "مانند یک مادر بود، بودن در کنار او و صحبت کردن با او لذت بخش بود."
در زمان بزرگترین لحظه تاریخ باشگاه، قهرمانی در جام بین قارهای، بازیکنان، از جمله آلفیو باسیله، برای پرداخت هزینه سفر و اقامت "تیتا" در گلاسکو و سپس مونتهویدئو باهم مبلغی را جمعآوری کردند. بازیکنان معمولاً در خانه او، داخل محوطه ورزشگاه، فقط مینشستند و مسائل و مشکلات خود را با تیتا در مورد همسرانشان با نوشیدن ماته - چای گیاهی محبوب در آرژانتین، اروگوئه، پاراگوئه و جنوب برزیل - در میان میگذاشتند.
ماه بعد، برخی از زمینهای دولت فدرال آویاندا برای فروش گذاشته شد. این زمینها در یک خیابان چند راه فرعیِ قدیمی بود، با زمینهاس اسکراب اطراف. "بارابِراوا راسینگ"، یک گروه هواداری، مجموعهای از زمینها را با پولهای خود اعضای گروه خریداری، در کنار هم قرار داد و نام زمین را "تیتا ماتیوسی" نهاد. نزدیکترین ترجمه بارابِراوا به انگلیسی و یا پارسی، هولیگان است، اما هولیگان تنها بر یک جنبه از دلیل وجود آنها اشاره میکند. آنها مانند گروههای اولترا در ایتالیا و اسپانیا، خود را متولی باشگاه و فرهنگ آن میدانند. اگر احساس کنند باشگاهشان در مسیر نادرستی حرکت میکند، از انجام اقدامات مستقیم علیه مسئوولان نمیهراسند.
آنها همچنین گروههای سازمانیافته جنایی هم هستند که بهطور غیرقانونی برای پارک ماشین در نزدیکی ورزشگاه هزینه میکنند، کنترل غذا و تجارت در داخل و اطراف ورزشگاه و همچنین تجارت مواد مخدر را برعهده دارند. البته گاهاً کمبود بودجه دارند. بارابراواها تمایل دارند مدیر/رئیس و بازیکنان ستاره را مرعوب کنند تا وظایفشان را درست انجام دهند. آنها به دلیل خشونتشان شناخته میشوند که تا حد زیادیست و به قتل افراد گروههای رقیب اصلی، ایندیپندینته، نیز رسیده است.
اکثریت قریب به اتفاق باشگاههای آرژانتین دارای سیستم ریاست مشابه سیستم باشگاههایی مثل بارسلونا، رئالمادرید، اوساسونا و اتلتیک بیلبائو هستند. هواداران میتوانند ماهیانه هزینهای تحت عنوان حق عضویت را پرداخت کنند تا شریک یا عضو "سوشیس" یا "جامعه" باشگاه شوند. (اعضای رسمی باشگاه در ازای دریافت بلیط با تخفیف و هر بار که انتخابات برگزار میشود، به فرد منتخبشان برای ریاست باشگاه رأی میدهند.) در چنین زمانی، راسینگ به نحوی پس از یک و نیم سال ورشکستگی را پشت سر گذاشته بود که فقط نابود نشود و در این مدت مدیران منصوب ایالت، ریاست باشگاه را عهدهدار بودند.
با این حال، از ۲۹ دسامبر ۲۰۰۰ یک روش جدید برای اداره باشگاههای ورشکسته فوتبال در آرژانتین وجود داشت. BSA (مخفف بلانکویسلسته سوسیهداد آنونیما) برای اولین بار یک باشگاه آرژانتینی را به مالکیت خصوصی درآورد. هواداران به هر نحوی سعی در کسب درآمد برای باشگاهشان بودند و بسیار برای به رسمیت شناختن این مالکیت راسینگ محتاط بودند.
ماجرا از این قرار است که فرناندو مارین، یک تاجر سرشناس، در آن سال یک پروژه مدیریتی برای پاکسازی منابع مالی باشگاه و پرداخت تمام بدهیها در مدت ۱۰ سال ارائه داد و پذیرفته شد و بهدین نحو "مدیریت بلانکوسیلسته" یا BSA را آغاز کرد. در سال ۲۰۰۱ باشگاه از سقوط نجات یافت و قهرمان شد. (در ادامه به نحوه مدیریت باشگاه در آن دوره میپردازیم)
بارابِراوا در اندیشه تبدیل یکی از زمینهای خود - یک راهآهن قدیمی در ۵۰۰ متری ورزشگاه - به یک مجموعه آموزشی برای فوتبال جوانانهای راسینگ بود. با این حال، آنها نمیخواستند با شرکت خصوصی BSA که باشگاه آنها را اداره میکند، کاری داشته باشند. بنابراین هواداران خودشان تلاش کردند تا زمینها را به یک مرکز آموزشی تبدیل کنند و پیشنهاد دادند که به جای فروش زمینها، آنها را با مبلغی مشخص به باشگاه اجاره دهند تا مادامی که برای هدف اعلام شده استفاده شود. از آن لحظه به بعد، تیمهای ردههای سنی پایه راسینگ در "املاک تیتا ماتیوسی" تمرین کردند؛ اولین و تنها آکادمی جوانان در جهان که توسط هواداران باشگاه خریداری، ساخته و اداره شد.
راسینگ چندین سال تحت مالکیت خصوصی اداره میشد، گذشته از قهرمانی باشگاه در فصل ۲۰۰۰/۲۰۰۱ (اولین قهرمانی لاآکادمیا در لیگ در بیش از سهدهه)، آنها مجبور بودند آخرین بازی خانگی فصل را در زمین دیگری انجام دهند. در این هنگام هواداران همزمان استادیوم خود و زمینی که تیمشان در آن بازی داشت را پر کردند. گذشته از نوع مالکیت خصوصی برای تصمیمگیری در مورد اداره باشگاه، این مالکین قصد داشتند سیلیندرو را به بزرگترین دشمن راسینگ، ایندیپندینته (که درحال بازسازی استادیوم خود بودند) اجاره دهند در حالیکه راسینگ در زمین دیگری بود و دشمن روی چمن سیلیندرو قد علم میکرد.
هواداران با پر کردن سیلیندرو مانع آن شدند و عدهای هم همزمان مشغول تشویق تیم در زمین دیگری بودند. پس از آن در اواسط سال ۲۰۰۸ و تا پایان همان سال، مالکین خصوصی برنامه اصلاحات خود را با سقوط پشت سر گذاشتند. BSA، شرکت خصوصی برای نجات باشگاه از انحلال، پس از ۸ سال دیرکرد دستمزدها، بینظمیهای مالی و گهگاه نیز بازپرداخت بدهیها، خود به خود منحل شد. سپس سیستم قضایی استان حسابها را بررسی کرد و تصمیم گرفت که باشگاه پس از بیش از ده سال دیگر ورشکسته نیست و حالا باشگاه دوباره میتواند یک رئیس منتخب داشته باشد؛ حالا باشگاه میتواند دوباره "سوشیس"، "جامعه" یا "اعضا" داشته باشد.
اولین رئیس منتخب راسینگ یک لیست هیئت امناء از گروهها و متخصصهای مختلف را هدایت میکرد که موافقت کردند برای جلوگیری از نبرد سخت انتخاباتی، پس از سالها ناتوانی در برگزاری انتخابات، با یکدیگر متحد شوند. این راسینگ کلاب است. این داستان جز یک پیروزی برای هواداران نبود و در چنین برههای وضعیت مالی باشگاه بسیار حساس اما تحت کنترل بود. بدهیها تقریباً به ۳۰ میلیون دلار رسیده بود و باشگاه شروع به تزریق جوانان امیدوارکنندهای به تیم اول راسینگ کرده بود که از "آکادمی تیتا ماتیوسی" فارغالتحصیل شده بودند. تیم بزرگسالان همچنان مشکل داشت، اما مهاجم ستارهای آن زمان، تئو گوتیرز کلمبیایی، پس از بحث در رختکن، اسلحه تقلبی روی هم تیمیهای خود کشید و از بازگشت به تیم تحت هدایتِ اسطوره "کوکو" باسیله محروم شد. هیئت امناء تحت فشار شرایط درهم شکست و سپس هیئت مدیرهای تحت رهبری ویکتور بلانکو با کسب مشروعیت مالی بیشتر در انتخابات باشگاه پیروز شد.
در تمام این سالها، بچهها در زمینهای تیتا ماتیوسی و زمینهای کوچک بتنی در ایستگاه غربی سیلیندرو آرزوی "دیهگو میلیتو" شدن را در سر میپرورانند. آنها رویای این را دارند که بچهای باشند که از طریق تیمهای جوانان به تیم اول راسینگ راه یافته، عنوان قهرمانی کسب کرده، به اروپا رفته، لیگ قهرمانان را فتح کرده، برای کشورش بازی کرده و دوباره برگشته تا تیمش را به قهرمانی دیگری برساند. مشکلات جسمی مانعی برای رویای بچهها نبود، زیرا پسری با یک پا روی عصای خود در برابر همتایان توانمند بازی میکرد و در طول این کار به حریفان لایی میزد.
در ۱۰ سال گذشته، راسینگ کلاب فارغالتحصیلان/محصولات تیم جوانان خود را به قیمت بیش از ۶۵ میلیون دلار فروخته است! این امر باعث رفتن بازیکنانی مانند اسکار رومرو، گوستاوو بو و مارکوس آکونیا میشد که از باشگاههای دیگر خریداری شده و با سود قابل توجهی توسعه یافته و به فروش رسیدهاند.
امروزه راسینگ نسبت به رقبای خود در آرژانتین از نظر مالی (حتی در دوران پاندمی) وضعیت خوبی دارد. باشگاه بیش از ۸۰ هزار عضو دارد، دارای یک آکادمی قوی است که استعدادها را به سمت تیم اصلی سوق میدهد و از بودجه خود فضایی برای بهبود ورزشگاه خریده و زمین تمرینی برای تیم اول در "تیتا ماتیوسی" احداث کرده است. هنگامیکه مستندسازان، مستندهایی در مورد داستان آکادمیهای معروف را در اروپا میسازند، راسینگ در جهانی وسیعتر به نام "تاریخ" داستان خود را در مورد نحوه نجات یکی از باشگاههای بزرگ آرژانتین توسط هواداران و ساخت آکادمی به دست اولتراهایش نوشت. در حال حاضر، همان هواداران متعصب در هر بازی خانگی برای راسینگ یکصدا فریاد میزنند:
من از کودکی تو را دنبال کردمه
همراه اراسینگ بودم در همهجا
ما ورشکستگی و سقوط را تحمل کردیم
اجاره داده شدیم
آن روز را فراموش نکردم
که یک پیرزن دیوانه گفت
آن راسینگ دیگر وجود ندارد
و باید منحل شود
بله، وقتی بازی نداشتیم
استادیوم خود را پر کردیم
ما به هنگام به حراج گذاشته شدن راسینگ
از آن دفاع کردیم
بله، این یک جامعه هواداری متفاوت است
مثل ایندیپندنته دمدمی مزاج نیستیم
مثل لوس بوستروس (هواداران بوکا)، سن لورنزو و مرغها (طرفداران ریورپلیت) نیستیم
شما هرگز دو استادیوم
را در یک روز پر نکردید
و به تو، ایندیپندینته، میگویم
شما دمدمی مزاج و بی روح هستید
شما دمدمی مزاج و ترسو هستید