قبلا حداقل مسئولان به انتقادها واکنش نشان می دادند ولی حالا انگار در گوش های خود پنبه گذاشته اند و بی تفاوت نسبت به واکنش ها، به مسیر اشتباه شان ادامه می دهند. آقایان؛ پنبه را از گوش هایتان در بیاورید.
به گزارش طرفداری، مسیر رسانه طرفداری همواره مشخص بوده است؛ انتقاد به وقتش و تمجید هم به جایش. هرچند ما متاسفیم که با رویه مسئولان، شما باید هر چند وقت یک بار مطالب انتقادی را ببینید ولی کاری که شایسته تمجید باشد، قرنی یک بار رقم می خورد!
حدود 10 روز قبل در مطلبی با عنوان "ما هم بهاری داشتیم؛ بزرگترین فوتبالیست تاریخ برزیل به ایران آمده بود!" به وضعیت ناامید کننده ورزشگاه آزادی پرداختیم و اشاره کردیم روزگاری ایران درگیر آوردن بزرگترین ستاره های جهان به ایران بود و حالا درگیر مرمت ورزشگاه آزادی است، آن هم وسط کوران بازی ها!
ولی از آن زمان تا حالا کسی به خودش زحمتی نداد وضعیت ورزشگاه را پیگیری کند که هیچ، اوضاع بدتر هم شد. در جدیدترین شاهکار مسئولان، چمن ورزشگاه آزادی هم به بدترین شکل ممکن درآمد. ورزشگاه آزادی که نه سکو دارد، نه دریاچه، نه امکانات درست و حسابی (حتی سرویس های بهداشتی هم بدترین شرایط ممکن را دارند) و فقط همین چمن برایش باقی مانده بود اما مسئولان به چمن هم رحم نکردند!
یادش بخیر قبلا مطالب انتقادی باعث می شد مسئولان حرکتی کنند و حداقل به ظاهر بازخواست شوند تا پیگیر اتفاقات باشند ولی حالا دیگر حتی واکنش هم نشان نمی دهند و انگار پنبه در گوش های شان گذاشته اند. ما هم قرار نیست بیخیال ماجرا شویم و اگر تصور مسئولان این است مردم و رسانه ها از انتقاد کردن بالاخره خسته می شوند، باید بگوییم اشتباه است. قصدمان این است آنقدر انتقاد کنیم که شما از نادیده گرفتن خسته شوید!
در روزهایی که عربستانی ها بزرگترین ستاره های جهان را به لیگ شان می برند و فرهنگ و زبان شان را تبلیغ می کنند و سهم ما فقط حسرت است، امیدوار بودیم حداقل با در مسابقات لیگ قهرمانان آسیا این ستاره ها را ببینیم که حالا وضعیت میزبانی ما در آن تورنمنت هم مشخص نیست!
ورزشگاه آزادی به عنوان بزرگترین مجموعه ورزشی این کشور حتی VAR هم ندارد. کاش حداقل در روزهایی که همه مربیان، بازیکنان، مردم و هواداران فریاد می زنند، کسی صدای ما را بشنود؛ شاید هم فریاد ما زیر آب است و صدای مان به جایی نمی رسد.
به قول شاعروالامقام، استاد سیدعلی صالحی؛ نامه ام باید ساده باشد، بی حرفی از ابهام و آینه، از نو می نویسم، حال همه ما خوب است، اما... شما باور نکنید!